جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپرسش ۶۵۱: تفسیر آیهی ﴿وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا﴾
السؤال/۶۵۱: بسم الله الرحمن الرحيم، والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
السلام عليك يا ولي الله يا إمامي أحمد الحسن يا مولاي ما هو تفسير الآية 25 من سورة مريم، بسم الله الرحمن الرحيم؛ ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا﴾؟
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
المرسل: نجمة الجدي - استراليا
درود و سلام بر تو ای ولیّ خداوند، ای امام من، احمدالحسن، ای مولای من! تفسیر آیهی25 سورهی مریم چیست؟ بسم الله الرحمن الرحیم ﴿و نخل را به سوی خودت تکان بده تا خرمای تازهچيده برايت فروريزد﴾؟
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته.
فرستنده: نجمه الجدی ـ استرالیا
الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم
والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
پاسخ:بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
﴿فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً * فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْياً مَّنسِيّاً * فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً * وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً * فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً * فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً * يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً * فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً * وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيّاً * وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً * وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾[مريم: 22-33].
﴿پس به او آبستن شد و او را با خود به مکانی دورافتاده برد * درد زاييدن او را به سوی تنهی درخت خرمايی کشانيد. گفت: ای کاش پيش از اين مرده و از يادها فراموش شده بودم * از زير او ندا داد: ناراحت مباش، پروردگارت از زير پای تو جوی آبی روان ساخت * و نخل را به سوی خودت تکان بده تا خرمای تازهچيده برايت فرو ريزد * پس ای زن، بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از آدميان کسی را ديدی، بگوی: برای خدای رحمان روزه نذر کردهام و امروز با هيچ بشری سخن نمیگويم * کودک را برداشت و نزد قوم خود آورد. گفتند: ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای! * ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زنی بدکاره! * به فرزند اشاره کرد. گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن گوييم؟! * کودک گفت: من بندهی خدايم، به من کتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است * و هر جا که باشم مرا برکت داده و تا زندهام به نماز و زکات وصيت کرده است * و نيز نيکی کردن به مادرم، و مرا جبار و شقی نساخته است * سلام بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میميرم و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته میشوم﴾.[مريم: 22-33]
مريم (عليها السلام) امرأة والمرأة عادة يصعب عليها أن تهز شجرة صغيرة فكيف بالنخلة وهي شجرة جذعها متين ويصعب على الرجل هزّها فضلاً عن المرأة؟
مریم(ع) یک زن است و به طور عادی برای یک زن تکان دادن درخت کوچکی دشوار است، چه برسد به درخت خرما؛ درختی که تنهای محکم دارد! تکان دادن آن برای یک مرد هم کاری است دشوار، چه برسد به یک زن!
وأضف إلى هذا أنّ مريم حديثة ولادة وبالتالي فهي مجهدة وتحتاج للراحة وأن يهتم بها غيرها ويعد لها ما تحتاج من طعام؛ ولهذا نجد الناس عادة ترحم المرأة حديثة الولادة فيأتي بعض أقاربها من النساء ويلون احتياجاتها، فكيف يرحم الناس نساءهم ولا يرحم الله مريم المنقطعة إليه بالعبادة فيكلّفها بهزّ جذع النخلة؟!
به علاوه، مریم به تازگی وضع حمل نموده و در نتیجه در سختی بود و به آسایش و راحتی نیاز داشت و اینکه شخص دیگری به او توجه کند و غذایی را که نیاز دارد، برایش فراهم نماید. از همین رو میبینیم که به طور معمول مردم به زنی که به تازگی وضع حمل نموده، مهربانی میورزند و برخی از خانمهایِ نزدیکش میآیند و نیازهایش را برطرف میکنند. حال، چطور میشود که مردم به زنهایشان مهربانی میکنند، ولی خداوند به مریم لطف و مهربانی نمیکند؟! به کسی که با عبادت کردن برای او از همه چیز بریده بود؟! و او را به تکان دادن تنهی خرما موظّف میکند؟!
ألم يكن بالإمكان أن يُنزل الله الرطب من النخلة لأي سبب يسببه الله، ولماذا لم يستمر ما كان يحصل مع مريم سابقاً عندما كانت في بيت العبادة وكان طعامها يأتيها دون أي عمل وهي الآن مجهدة بدنياً ونفسياً وفي أشد الحاجة أن يأتيها طعامها دون أن تعمل؟!!!
آیا امکان نداشت خداوند با هر سبب و وسیلهای که به وجود میآورد، خرما را از درخت فرود آورد؟ چرا به همان صورت که پیشتر در خانهی عبادت با مریم رفتار میکرد و غذایش بدون اینکه کاری کند، نزدش میآمد، ادامه نداد، در حالی که اکنون، از نظر بدنی و نفسانی در سختی به سر میبرد و به اینکه غذایش بدون هیچ کاری برایش آماده باشد، بسیار نیازمندتربود؟!
الحقيقة إنّ سبب أمر الله لمريم أن تهزّ جذع النخلة هو أنها خرجت من بيت العبادة والانقطاع إلى الله إلى دنيا الناس فعليها أن تبذل جهداً لتحصل على طعامها، وعليها أن تبذل جهداً للحفاظ على خليفة الله عيسی(عليه السلام)، وعليها أن تبذل جهداً لتحافظ على نفسها، عليها الآن أن تعمل بالأسباب، هذه هي الرسالة التي وصلت لمريم (عليها السلام) بهزّ جذع النخلة.
در حقیقت علت دستور دادن خداوند به مریم ـکه تنهی درخت خرما را تکان دهدـ این بود که او از خانهی عبادت و بریدن از همه چیز، به خاطر خداوند بیرون آمده و به سوی دنیای مردم رفته بود، و بر او بود که برای بهدست آوردن غذایش تلاشی کند و بر او بود که برای محافظت از جانشین خداوند عیسی(ع) تلاشی به خرج دهد و همچنین بر او بود که برای محافظت از خویشتن تلاشی نماید. او اکنون باید از اَسباب و وسیلهها استفاده کند. این همان رسالتی بود که به مریم (ع) رسیده بود تا تنهی خرما را تکان دهد.
أمّا مسألة هل هي بذلت جهداً في هزّ الجذع؟ ولماذا لم يرحمها الله ويأتيها بالطعام كما كانت سابقاً؟ فجوابها بسيط؛ وهو أن نعرف كيف هزّت مريم جذع النخلة فهي لم تحتج أن تهزّها بقوتها بل هي بمجرد أن امتثلت لأمر الله ووضعت يدها على جذع النخلة بدأت النخلة تهتز بقوّة وتساقط الرطب، وكان هذا الأمر في غاية الحكمة، فهو إضافة إلى ما تقدّم قد حصل بهذه الصورة ليكون سلساً مقبولاً ولا تفاجأ وتخاف مريم (عليها السلام) نتيجة هذا الحدث كما حصل مع موسى (عليه السلام)؛ ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾[النمل: 10]، ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ﴾[القصص: 31]،
اما این مسئله که آیا او برای تکان دادن تنهی درخت تلاشی نمود؟ و چرا خداوند بر او رحم نیاورد و مانند پیشتر از آن، غذایش را برایش فراهم نکرد؟ پاسخش ساده است؛ باید بفهمیم مریم چگونه تنهی درخت خرما را تکان داد. لازم نبود او آن را با نیروی خودش تکان دهد، بلکه به محض اینکه به فرمان الهی گردن نهاد و دستش را بر تنهی درخت خرما نهاد، درخت خرما به شدت شروع به تکان خوردن نمود و خرما فرو ریخت؛ و این موضوع، در نهایت حکمت بود. علاوه بر آنچه پیشتر بیان کردیم، این واقعه به این شکل صورت پذیرفت تا به صورت سادهای قابل قبول اتفاق افتد و آن گونه که برای موسی(ع) رخ داد، بر اثر این اتفاق مریم (ع) شوکه نشود و نترسد: ﴿عصايت را بيفکن. چون ديدش که همانند ماری میجنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. ای موسی، مترس که فرستادگان نبايد در حضور من بترسند﴾[النمل:10]، ﴿و عصايت را بينداز. چون ديدش که همانند ماری میجنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. ای موسی، پيش آی و مترس که تو در امان هستی ﴾.[القصص: 31]
فلو أنّ مريم (عليها السلام) جلست بقرب نخلة واهتزت هذه النخلة بقوّة دون معرفتها فهي أكيد تفاجئ وتخاف، أمّا لو حصل الأمر كما بينه الله تعالى فلن يكون مفاجئاً، فمريم اُمرت أن تهزّ جذع النخلة وليس فقط تضع يدها على النخلة فالله لم يقل لها ضعي يدك على النخلة واهتزت النخلة؛
اگر مریم (ع) نزدیک درخت خرما مینشست و این درخت بدون اینکه او بداند، به شدت تکان میخورد، قطعاً او شوکه میشد و میترسید. اما اگر مسئله همان گونه که خداوند متعال برایش بیان فرمود انجام شود، او دیگر شوکه نمیشود. به مریم دستور داده شد تنهی خرما را تکان دهد و نه فقط دستش را بر درخت خرما بگذارد. خداوند به او نفرمود دستت را بر درخت خرما بگذار و درخت خودش تکان میخورد؛
لأنّ هذا أيضاً سيكون فيه مفاجئة لها وربما خافت، ولكنه قال لها هزي إليك فمسكت النخلة بيديها وهي تعلم أنها تريد أن تهزّ النخلة وأنّ النخلة ستهتز لأنّ الله أراد هذا، وبهذا فهي لن تفاجأ باهتزاز النخلة ولن تخاف أبداً؛
چرا که این موضوع نیز باعث شوکه شدن او و چه بسا ترسیدنش میشد؛ خداوند به او فرمود: درخت را تکان بده. لذا او درخت را با دستانش گرفت و میدانست که میخواهد درختِ خرما را تکان دهد و درخت خرما تکان خواهد خورد؛ چرا که خداوند این طور اراده فرموده بود. در نتیجه ایشان با تکان خوردن درخت خرما شوکه نمیشود و به هیچ وجه نمیترسد؛
لأنها على علم تام بما تريد أن تفعل وما يريد الله أن يحصل، وبهذا فسبب اهتزاز النخلة سيكون معروفاً عند مريم وأنه من الله، وبهذا سيكون أمراً يزيد اطمئنانها وليس خوفها بل ويكون أيضاً إظهاراً للقوّة الالهية التي كانت تحيط بمريم (عليها السلام) لمريم (عليها السلام)، فتعرف مريم (عليها السلام) أنّ هناك ملائكة تحيطها وتحرسها وتحفظها من كيد الذين سيقولون ﴿يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾
چرا که او به کاری که میخواهد انجام دهد و آنچه خداوند میخواهد عملی شود، آگاهی کامل دارد. در نتیجه علت تکان خوردن درخت خرما برای مریم معلوم بود و اینکه از سوی خداوند میباشد. در نتیجه عاملی شد که اطمینان او را افزایش میداد و نه ترسش را؛ و حتی آشکار کنندهی نیرو و قدرت الهی است که به واسطهی مریم (ع) بر مریم (ع)احاطه دارد. در نتیجه مریم (ع) میفهمد که در آنجا فرشتگانی حضور دارند که بر او احاطه دارند و از او نگاهبانی میکنند و او را از مکر و فریب کسانی که میگویند ﴿ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای!﴾ محافظت مینمایند.
وبهذا كان هذا الحدث (هزي اليك بجذع النخلة) حجراً إلهياً حقق أموراً كان يريدها الله، فعرفت مريم (عليها السلام) عندما اُمرت بهزّ الجذع أن عليها من هذا اليوم أن تعتمد الأسباب وتعمل بالأسباب لتربية وتنشئة خليفة الله حتى يحين وقت بعثه، ولم تفاجا مريم (عليها السلام) باهتزاز جذع النخلة كما تفاجا موسى (عليه السلام) باهتزاز العصا لما تحولت أفعى
به این ترتیب این اتفاق ﴿تنهی درخت خرما را به طرف خودت تکان بده﴾ سنگی الهی میشود که کارهای مورد ارادهی خداوند را محقق میسازد. وقتی به مریم (ع) دستور داده شد تنهی درخت خرما را تکان دهد، دانست که از امروز برای تربیت و رشد خلیفهی خداوند تا هنگامی که زمان برانگیخته شدنش فرا رسد، باید به اسباب تکیه و بر اساس آنها عمل نماید.
فمريم (عليها السلام) كانت متعبة ومرهقة من الولادة فعاملها الله بغاية الرحمة ولم يشأ أن تفاجأ حتى باهتزاز جذع النخلة، وعلمت مريم (عليها السلام) من اهتزاز جذع النخلة أنّ هناك قوّة عظيمة تحيطها؛ هذه القوّة هزّت جذع النخلة الذي يصعب هزّه، بل وهزته بقوّة وأسقطت منه الرطب بكل يسر، وبهذا أزداد اطمئنان مريم (عليها السلام) النفسي وقويت عزيمتها على مواجهة من سيقولون ﴿يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾،
مریم (ع) با تکان خوردن تنهی خرما همانندِ موسی(ع) که با تکان خوردن عصا هنگامی که به مار تبدیل شد، شوکه نشد. مریم (ع) در اثر وضع حمل در رنج و سختی بود. در نتیجه خداوند با او در نهایت رأفت و مهربانی رفتار نمود و خواستش این نبود که حتی با تکان خوردن تنهی درخت خرمایی هم شوکه شود و مریم (ع) نیز از تکان خوردن تنهی خرما دانست که آنجا نیروی بزرگی هست که بر او احاطه دارد؛ این نیرو تنهی درخت خرمایی را که تکان دادنش دشوار است، تکان داد و حتی آن را به شدت تکان داد و در نهایت به آسانی خرما از آن فرو افتاد و به این وسیله اطمینان نفسانی مریم (ع) را افزایش داد و ارادهی او برای رویارویی با کسانی که میگویند ﴿ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای!﴾ راسخ شد.
فجاءت بالمولود إلى من كانوا ينتظرونه والذين يفترض أنّهم ينصرونه، هي لم تأتي به إلى اليهود المعاندين، بل جاءت به إلى من كانوا ينتظرون ولادته سابقاً وتفاجأوا بأنّ المولود أنثى وهي مريم (عليها السلام)
او مولودی را برای کسانی که منتظرش بودند، آورد؛ همان کسانی که باید او را یاری میدادند. او این مولود را براییهودیان معاند نیاورد، بلکه او را برای کسانی برد که پیشتر، منتظر ولادتش بودند و پیشتر از اینکه این مولود، دختر یعنی مریم (ع) بود، جا خورده بودند.
الآن جاءتهم مريم بالمولود الذي ينتظرونه ويترقبون ولادته، بل وكانوا ينتظرون ولادته من والدي مريم بالخصوص؛ أي لم يحصل أي تغيير كبير فقط بدل أن يكون المولود هو مريم أصبح المولود المنتظر هو ابن مريم (عليه السلام)، فكانت كلماتهم الموجهة لمريم (عليها السلام) هي أقذر ما يمكن أن تتهم به امرأة وهو الفاحشة ﴿يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾ أي أنّ عيسی (عليه السلام) شيء مفترى ! أي ابن حرام !
اکنون مریم، مولودی را برایشان آورد که منتظرش بودند و انتظار ولادتش را میکشیدند. حتی آنان به طور خاص منتظر ولادت او از سوی والدین مریم بودند؛ به عبارت دیگر تغییر بزرگی ایجاد نشده بود؛ فقط به جای اینکه مولود همان مریم باشد، مولودِ مورد انتظار، فرزند مریم (ع) بود. سخنانی که متوجه مریم (ع) نمودند، پلیدترین سخنانی بود که امکان داشت زنی با آنها مورد اتهام قرار بگیرد؛ یعنی فاحشهگری: ﴿ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای!﴾ ؛ یعنی عیسی(ع) چیز زشت و ناپسندی است! یعنی حرامزاده است!
هذه هي كلمات المؤمنين المنتظرين الذين كانوا يعتقدون أنّ المخلص المنتظر لهم سيكون من والدي مريم (عليها السلام) بالخصوص !! فماذا كان ممكناً أن تنتظر مريم (عليها السلام) من القسم الآخر من اليهود الذين كانوا عبارة عن علماء الهيكل وأتباعهم وهم كانوا قبل هذا الحدث يمقتون مريم (عليها السلام) ويتربصون بها الدوائر فكانت المعجزة التي لابد منها لتنجو مريم (عليها السلام) من كيدهم، وهي كلام الصبي في المهد فشاء الله أن يؤمن عدد ممن حصلت هذه المعجزة أمامهم
این همان سخنانی است که مؤمنان منتظر بیان کردند؛ کسانی که اعتقاد داشتند رهاییبخشِ آنان که منتظرش بودند، به طور قطع و یقین از والدین مریم (ع) میباشد!! حال، مریم (ع) از گروه دیگری از یهود چه انتظاری میتوانست داشته باشد؛ کسانی که عبارت بودند از علمای هیکل و پیروانشان؛ در حالی که پیش از این رخداد، آنها از مریم (ع) کینه به دل داشتند و چشمانتظار پیشآمدهای ناگواری برایش بودند. پس باید معجزهای که گریزی از آن نیست وجود داشته باشد، تا مریم (ع) از کِید و فریب آنان رها شود؛ یعنی همان سخن گفتن کودک در گهواره. خداوند چنین اراده فرمود که تعدادی از کسانی که این معجزه پیش رویشان اتفاق افتاد، ایمان آورند.
آمنوا لأنهم يؤمنون بالغيب ولم يؤمن من كانوا يريدون معجزة قاهرة فقالوا هذا سحر وقالوا نطق على لسانه شيطان من الجن وقالوا أوهام، وهكذا لم يعدموا حجة ليكفروا به كما هو حال أكثر الناس دائماً للأسف، وعاد عيسی (عليه السلام) إلى حالته الطبيعية كصبي ليدخل دنيا الامتحان ويحقق نتيجته في الامتحان عن استحقاق ولتتحقق عدالة الله فنسي ما حصل من نطقه في المهد كما نسي حاله في الذر لما حجب بالجسد، وأخذت مريم عيسی (عليه السلام) وابتعدت عنهم لتربيه وتحافظ عليه حتى يبعثه الله ويؤدي رسالته
آنها ایمان آوردند، چرا که به غیب ایمان داشتند و کسانی که معجزهی چیره و قاهر میخواستند، ایمان نیاوردند؛ گفتند: این جادو است؛ و گفتند: شیطانی از جن، بر زبانش سخن میراند؛ و گفتند: اوهام و خیالات است. به این ترتیب هر حجت و دلیلی را محو کردند تا به آن کافر شوند؛ همانگونه که متأسفانه وضعیت بیشتر مردمان این چنین میباشد. عیسی(ع) نیز مانند یک کودک به وضعیت طبیعی خودش بازگشت تا وارد دنیای امتحان شود و هدفش را در امتحان از روی استحقاق، عملی سازد و عدالت خداوند را به انجام برساند. بنابراین آنچه از سخن گفتنش در گهواره حاصل شده بود را از یاد برد؛ همانطور که وضعیت خودش را در عالَم ذر آن هنگام که در حجاب جسد قرار گرفت، از یاد برد. مریم، عیسی(ع) را برداشت و برای تربیت کردنش از آنان دور شد و از او محافظت نمود، تا اینکه خداوند او را مبعوث نماید و رسالتش را به انجام برساند؛
وأيضاً في نفس الوقت فإنّ هذه الحادثة جعلت الانتظار يستمر بين المؤمنين وإن كان عددهم قليلاً فلما بعث عيسی (عليه السلام) وجد من كانوا ينتظرونه وتهيؤوا في غيبته التي استمرت من ولادته إلى بعثه فقاموا معه ونصروا دين الله.
و در عین حال، این اتفاق، انتظار را بین مؤمنان ادامه داد؛ هر چند که تعدادشان اندک بود. هنگامی که عیسی (ع)مبعوث شد، کسانی که منتظرش بودند، یافت شدند و در غیبتش زمینهسازی نمودند؛ غیبتی که از ولادت تا مبعوث شدنش ادامه داشت. آنان با او به پا خاستند و دین خدا را یاری نمودند.
عن يزيد الكناسي قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عليه السلام): (أَ كَانَ عيسی ابْنُ مَرْيَمَ (عليه السلام) حِينَ تَكَلَّمَ فِي الْمَهْدِ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ زَمَانِهِ فَقَالَ: كَانَ يَوْمَئِذٍ نَبِيّاً حُجَّةَ اللَّهِ غَيْرَ مُرْسَلٍ أَمَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ حِينَ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا. وَجَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا. قُلْتُ: فَكَانَ يَوْمَئِذٍ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى زَكَرِيَّا فِي تِلْكَ الْحَالِ وَهُوَ فِي الْمَهْدِ
از يزيد كناسى روایت شده است که گفت: از ابا جعفر امام باقر(ع) پرسيدم: آيا عيسی بن مريم هنگامی كه در گهواره سخن گفت، حجت خدا بر اهل زمانش بود؟ فرمود: «او آن زمان پيغمبر و حجت غيرمرسَلِ (فرستاده نشده) خدا بود. مگر از این سخن او متوجه نمیشوی که میفرماید: «من بندهی خدايم. خدا به من كتاب داده و پيغمبرم ساخته و هر جا که باشم پر بركتم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زكات سفارش كرده است». عرض كردم: آیا در آن زمان و در همان حالى كه در گهواره بود، حجت خدا بر زكريا بود؟
فَقَالَ: كَانَ عيسی فِي تِلْكَ الْحَالِ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لِمَرْيَمَ حِينَ تَكَلَّمَ فَعَبَّرَ عَنْهَا وَكَانَ نَبِيّاً حُجَّةً عَلَى مَنْ سَمِعَ كَلَامَهُ فِي تِلْكَ الْحَالِ ثُمَّ صَمَتَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ حَتَّى مَضَتْ لَهُ سَنَتَانِ وَكَانَ زَكَرِيَّا الْحُجَّةَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ صَمْتِ عيسی بِسَنَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ زَكَرِيَّا فَوَرِثَهُ ابْنُهُ يَحْيَى الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَهُوَ صَبِيٌّ صَغِيرٌ أَمَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا فَلَمَّا بَلَغَ عيسی (عليه السلام) سَبْعَ سِنِينَ تَكَلَّمَ بِالنُّبُوَّةِ وَالرِّسَالَةِ حِينَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ فَكَانَ عيسی الْحُجَّةَ عَلَى يَحْيَى وَعَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَلَيْسَ تَبْقَى الْأَرْضُ يَا أَبَا خَالِدٍ يَوْماً وَاحِداً بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ مُنْذُ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ (عليه السلام) وَأَسْكَنَهُ الْأَرْضَ.
فرمود: «عيسی در آن حالت آيتی برای مردم و رحمتی از سوی خدا براى مريم بود؛ آن هنگام كه سخن گفت و از او دفاع نمود. او پيغمبر و حجتی بود بر هر کس كه سخنش را در آن حالت شنيد. سپس سكوت نمود و تا وقتی دو ساله شد، سخنی بر زبان نراند، و حجت خداى عزّوجل بر مردم پس از سكوت عيسی تا دو سال زكريا بود. سپس زكريا درگذشت و پسرش يحيى، كتاب و حكمت را از او به ارث برد، در حالى كه كودكى خردسال بود. آیا این سخن خداوند عزّوجل را نشنیدهای که: «اى يحيى كتاب را با قوّت بگير و ما حكم نبوت را در كودكى به او داديم». چون عيسی هفت ساله شد و خداوند متعال به او وحى فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت، و بر يحيى و بر همهی مردم حجت شد. اى ابا خالد! از روزى كه خدا آدم(ع) را آفريد و در زمينش ساكن ساخت، زمین حتی يک روز بدون حجتِ خدا بر مردم نمانده است».
فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ كَانَ عَلِيٌّ (عليه السلام) حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) فَقَالَ: نَعَمْ يَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَنَصَبَهُ عَلَماً وَدَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِهِ وَأَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ. قُلْتُ: وَكَانَتْ طَاعَةُ عَلِيٍّ (عليه السلام) وَاجِبَةً عَلَى النَّاسِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)وَبَعْدَ وَفَاتِهِ
عرض كردم: فدایت شوم. آيا على(ع) در زمان حيات رسول خدا(ص) از طرف خدا و رسولش بر اين امّت حجت بود؟ فرمود: «آرى، روزى كه پيغمبر او را براى مردم به پا داشت و براى پيشوایى منصوبش ساخت و آنها را به ولايتش فراخواند و به اطاعتش دستور داد». عرض كردم: بنابراین اطاعت از على(ع) در زمان حيات و پس از وفات پيغمبر(ص) بر مردم واجب بود؟
فَقَالَ: نَعَمْ وَلَكِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) وَكَانَتِ الطَّاعَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) عَلَى أُمَّتِهِ وَعَلَى عَلِيٍّ (عليه السلام) فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) وَكَانَتِ الطَّاعَةُ مِنَ اللَّهِ وَمِنْ رَسُولِهِ عَلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ لِعَلِيٍّ (عليه السلام) بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) وَكَانَ عَلِيٌّ (عليه السلام) حَكِيماً عَالِماً) ().
أحمد الحسن - ربيع الثاني/ 1433 هـ
فرمود: «آرى، ولى در زمان رسول خدا(ص) خاموش بود و سخن نمیگفت. در زمان حيات پيغمبر(ص) اطاعت از پيغمبر(ص) بر امّت و بر على(ع) واجب و پس از وفات آن حضرت(ص) اطاعت از على(ع) از جانب خدا و رسولش بر همهی مردم واجب بود، و على(ع) حكيمی عالم بود».()
احمدالحسن ـ ربیع الثانی ۱۴۳۳ ه