جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبرادر جعفر شبیب از معنای سخن امام (ع) دربارهی اینکه روایت وصیت با سند صحیح رسیده است، میپرسد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
والحمدلله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة و المهديين وسلم تسلیماً کثیراً.
پیش از پاسخ دادن، باید متذکر شوم که حجت الهی برای اثبات حق، به روشهای وضعی و منحرف از حق نیاز ندارد ولی از روی شفقت بر مردم، بر بعضی از منحرفین به شیوه و اسلوب خودشان احتجاج مینماید و آن را مورد مناقشه قرار میدهد تا بیپایگی و سستی آن را روشن سازد و قول صحیح از سقیم را تبیین نماید و آنها را با حجت و دلیل ملزم سازد؛ باشد که به سوی حق بازگردند.
از نظر آنها، اگر راویان روایت، شیعهی عادل یا راستگو باشند، آن روایت را صحیحالسند به شمار میآورند.
بنابراین برای صحت سند کافی است ثابت کنیم که:
1- راویان آن شیعهاند.
2- آنها راست گویند.
برای اثبات این که راویان وصیت، شیعهاند، همین بس که شیخ طوسی وصیت را ضمن روایات خاصه روایت کرده یعنی شیخ طوسی راویان آن را از خاصه (شیعه) به شمار آورده است. طوسی در کتاب غیبت گفته است: «و اما آنچه از ناحیهی خاصه روایت شده بیش از آن است که به شمار آید، ولی ما بخشی از آن را ذکر میکنیم ....».(1 ) سپس بعد از برشمردن روایات خاصه و از جمله وصیت، بر آن چنین تعلیق زده است: «اما آنچه بر صحت این اخبار دلالت میکند این است که شیعهی امامیه این موضوع و روایات آن را نسل به نسل به صورت تواتر نقل و روایت کردهاند و طریق صحیح بودن این دسته از اخبار در کتب امامیه و متون و تصریحات بر ولایت امیرالمؤمنین (ع) موجود میباشد و طریقه این روایات هم یکی است».(2 )
همچنین میتوانید به کتاب «انتصاراً للوصیة» نوشتهی شیخ ناظم العقیلی (خداوند حفظش کند) که در آن به تفصیل ثابت کرده راویان وصیت، شیعهاند، مراجعه نمایید.
در خصوص حکم به صدق تک تک راویان حدیث ـکه صدق ما را کفایت میکندـ باید بگویم ما به این موضوع نیازی نداریم، زیرا با استناد به دلیل شرعی ثابت نشده که کسی از آنها مقدوح(3 ) باشد. مؤمن، در آنچه میگوید صادق به حساب میآید مگر اینکه خلاف آن با دلیل شرعی محرز شود.
ولی آنها میگویند مؤمن دروغگو است مگر اینکه راستی و درستیاش ثابت گردد. کسی که به چنین عقیدهای معتقد است، در واقع پیروان خود را به فسق متهم کرده و آنها را دروغگو به شمار آورده، مگر اینکه صدق تک تک آنها اثبات شود!
برخی از آنها میگویند: مؤمن در ظاهر مجهول الحال است تا آنگاه که صدق و راستیاش ثابت شود. میخواهند بگویند وضعیت ظاهری مؤمن و اینکه صادق است یا کاذب، صرفاً به وسیلهی حجت و دلیل شرعی شناخته میشود.
این سخن آنها در تعارض با قرآن و شیوهی پیامبر(ص) و قبول کردن حرف مؤمن و تصدیق مؤمن توسط ایشان بدون تحقیق بیشتر در مورد ایمان آنها میباشد. آیهی قرآن به وضوح سیرهی پیامبر در این خصوص را به تصویر میکشد. خدای متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)( 4)
(بعضی از ایشان پیامبر را میآزارند و میگویند که او به سخن هر کس گوش میدهد (سادهلوح است). بگو: شنوندهی سخنی (سادهلوحی) که به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد، برای شما بهتر است و رحمتی است برای آنهایی که ایمان آوردهاند و آنان که رسول خدا را بیازارند به عذابی دردآور گرفتار خواهند شد)؛
یعنی کسانی که به عملکرد حضرت محمد(ص) اعتراض میکنند، گفتارشان شبیه گفتار اینها است که میگویند وضعیت مؤمن مجهول است و بر سخن او اعتمادی نیست تا آنگاه که راستیاش با دلیل محرز شود. لذا آنها از شنونده بودن پیامبر و اینکه حضرت، کلام هر انسان مؤمنی را تصدیق میکند، خرده میگیرند و به آن انتقاد دارند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ)
(و میگویند که او به سخن هر کس گوش میدهد (سادهلوح است). بگو: شنوندهی سخنی (سادهلوحی) که به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد، برای شما بهتر است)؛
یعنی حضرت محمد(ص) به سخن هر مؤمنی گوش فرا میدهد و آن را تأیید و تصدیق میکند و نمیگوید که «این مؤمن، مجهول الحال یا دروغگو است مگر آنگاه که راستگوییاش ثابت گردد». بلکه برای پیامبر(ص) همان طور که در آیه آمده است، مؤمن، راستگو است مگر اینکه کذبش اثبات شود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ)
(بگو: شنوندهی سخنی (سادهلوحی) که به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد، برای شما بهتر است)
و (وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ) یعنی (مؤمنین را باور دارد و تصدیق میکند).
این حکم قرآنی که میگوید مؤمن در ظاهر صادق است و مجهول الحال نمیباشد (برخلاف آنچه که اینها ادعا میکنند) برای ما کافی است. حال از آنجا که راویان وصیت، شیعیان مؤمناند و مؤمن در ظاهر (و بدون نیاز به تفحص) راستگو است، لذا راویان وصیت، در ظاهر شیعیان صادقاند، و این موضوع صحت سند را برای افرادی که برای موضوع سند روایت و تصحیح آن اهمیت قائلاند و بر این موضوع اعتماد و تکیه دارند، اثبات مینماید.
مسئلهی باطن مؤمن و اینکه آیا او واقعاً راستگو یا دروغگو است، موضوعی است که خدا مردم را به شناخت آن مکلف ننموده و کسی از آن خبر ندارد، به جز ربّ الارباب عالم که به باطنها، عالِم است، و نیز هر کس که او بخواهد بدانند.
به گمانم آنچه ارائه شد کفایت میکند ولی برای بهرهمندی بیشتر، این مطلب را نیز اضافه میکنم که سخن آنها مبنی بر اینکه مؤمن در ظاهر دروغگو یا مجهول الحال است تا صدقش محرز شود، با آسانگیری شریعت اسلام در تعارض است و بر اساس چنین عقیدهای، باید بسیاری از دادگاههای شرعی، قضاوتها، قراردادها و پیمانها تعطیل شود؛ زیرا در ازدواج، طلاق، دادخواهی و مشاجرات نمیتوان شاهدی پیدا کرد، مگر با مشقت جانکاه. تازه این در صورتی است که در شرط ثبوت عدالت و راستگویی برای آنها تسامح ورزیم وگرنه عدالت هیچ کس ثابت نمیشود مگر برای کسی که خودش تفتیش کننده و دقت کننده در موضوع باشد (طبق گفتهی آنها که عدالت و راستگویی فقط با کندوکاو و باریکبینی ثابت میگردد). وانگهی خود مفتش و تحقیقکننده هم به کسی نیاز دارد که بر عدالت و صدقش شهادت دهد تا بتوان گواهی او در حق دیگران را پذیرفت و این موضوع همچنان ادامه دارد و در نهایت به باطل میرسد.
لذا با استفاده از این شیوه، عدالت هیچ کس ثابت نمیشود مگر کسی که حجتی از حجج الهی دربارهی او گواهی دهد که حجیت او با دلیل ثابت شده یا حجیتش فقط بر خود تفحص کننده اثبات گشته باشد. واضح است که قاضی شرعی نمیتواند دربارهی عدالت همهی مردم، خودش دست به کاوش و کنجکاوی بزند که در این صورت گواهی دادن برای قضات در اسلام به تعطیلی کشیده میشود.
بنابراین سخن آنها مبنی بر مجهول بودن وضعیت مؤمن، باعث دشواری تحصیل شهادت و دیگر موارد مشابه از قضایای عقود و پیمانها، در دادگاهها میشود. لذا این سخن آنها باطل و با سیرهی پیامبر خدا حضرت محمد(ص) و ائمه(ع)، سیرهی اسلام و آسانگیری آن و نیز سیرهی قرآن و اجرای احکام آن در تعارض است.
این مطلب را هم اضافه میکنم که سخن آنها مبنی بر مجهول بودن وضعیت مؤمن، مستلزم بیاعتمادی به بازار مؤمنین میشود، چه برسد به بازار مسلمین؛ و حال آنکه در روایات، اعتماد بر بازار مسلمانان جایز شمرده شده است و فقهای آنها به این امر فتوا میدهند.
یعنی روایات وارد شده از ائمه(ع) مسلمان را در گفتارش مبنی بر تذکیه (صید صحیح) ماهی و ذبح و مانند آن صادق به شمار میرود، چه برسد به مؤمن!
بنابراین درست آن است که به صدق مؤمن حکم کنیم، مگر آنگاه که دلیلی قطعی بر کذبش به دست آید.
کسانی که پس از این شرح و بیان، باز هم اصرار دارند که مؤمن مجهول الحال یا فاسق است مگر اینکه عدالت یا راستگوییاش ثابت شود، به خودشان مربوط است و نمیتوان این را چیزی جز ستیزهجویی و فریبکاری بدون دلیل نام نهاد. بلکه دلایل کافی مؤید این مطلب است که مؤمن صادق میباشد و در گفتارش، راستی و درستی پیشه میکند. پیروان آنها سخنانشان را بشنوند و بدانند که آنها از دید فقهای گمراهی، فاسق، ناشناس، مجهول الحال و غیرصادق میباشند، حتی اگر محرز شود که آنها مؤمناند؛ چرا که فقهای گمراه آنها را ملزم میکنند که هر فرد عدالتش را به اثبات برساند و این چیزی است که با روش آنها نمیتوان آن را با دلیل منطقی صحیح ثابت کرد؛ زیرا بر این عقیدهاند که عدالت فرد با گواهی دو یا چند عادل ثابت میگردد و این عادلان نیز خود به گواهی دیگران محتاجاند و این موضوع همین طور پشت سر هم ادامه دارد تا به بطلان و تباهی میرسد.
بالاتر از همهی این موارد پیش گفته شده، این عده که به علم رجال مفتخر و خرسندند، اصولاً هیچ مادهی رجالی از جرح و تعدیل که بتواند تعداد قابل توجهی از اصحاب محمد(ص) و آل محمد(ع) را پوشش دهد در دست ندارند؛ از همین رو آنها حق ندارند در این باب سخن بگویند. آنها اصولاً از مایهی جرح و تعدیل شایسته و قابل قبول بیبهرهاند، زیرا صدها هزار نفر از اصحاب پیامبر(ص) و ائمه(ع) وجود دارند که جز تعداد بسیار اندکی، از مابقیشان خبر و نشانی در کتابهای رجال پیشینیان نیست.
حال اگر قضیه بر این منوال باشد، پس آنها میتوانند هر روایتی که نمیپسندند و یا هر حدیثی که با خواستههایشان همسو نیست را به آسانی و با این بهانه که این راوی مجهول الحال است یا در کتب رجال پیشینیان نامی از او نیامده، رد کنند؛ و حال آنکه از اکثریت، نامی به میان نیامده است. وانگهی حقیقتی که عامهی مردم از آن بیخبرند این است که: این افراد اصولاً از هر نوع مبنای منطقی قابل قبول و محکمه پسندی برای توثیق (تعیین وثاقت راویان احادیث) بیبهرهاند. کسی که به دنبال مطالب بیشتر است، میتواند به آنچه شیخ ناظم (که خداوند حفظش کند) در این خصوص تشریح کرده است، مراجعه نماید.
والحمدلله رب العالمین.
منابع:
1 - غیبت طوسی: ص 137.
2 - غیبت طوسی: ص 156.
3 - مقدوح: غیرقابل اعتماد ـ ناموافق با شرع (مترجم).
4 - توبه: 61.