جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللهم صل علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماَ کثیراً.
سید پدر، امام سیزدهم... سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
مایلم به سؤالاتم پاسخ دهید هر چند برخی برادران انصار (که خداوند استوارشان بدارد) آنها را شرح دادهاند؛ چرا که من میخواهم که از چشمهی پاک و زلال آب بنوشم.
پرسش اول: در حدیثی از ائمه(ع) روایت شده است: «غیبت قائم(ع)نیز همین گونه است که سرانجام، در اثر طولانی شدن آن، این امت انکارش میکنند، بعضی از هدایت نیافتگان میگویند او اصلاً متولد نشده و برخی دیگر میگویند او متولد شده ولی از دنیا رفته است، و گروهی هم کافر میشوند، از این رو که میگویند یازدهمین نفر از ما، بیفرزند و عقیم بوده است، و گروهی سرکش خواهند شد زیرا اعتقاد به امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت میدهند. برخی هم نافرمانی خدای عزوجل کرده و میگویند: روح قائم(ع)در پیکر شخص دیگری وارد شده است و سخن میگوید»(1) .
تأویل این حدیث چیست؟ زیرا در آن متشابه وجود دارد؛ چرا که اگر بر محکم که همان وصیت است عرضه شود، مقداری تعارض در آن به وجود خواهد آمد، حداقل به نظر ما چون ما معصوم نیستیم.
و دیگری: «آگاه باشید كه برای آمدن آن حضرت ده علامت است، نخستین آن علامتها طلوع ستارهی دنبالهدار است كه به ستارهی حادی نزديک مىشود. در آن موقع هرج و مرج و شرارت روی مىدهد، و اینها نشانههای گشایش و نزدیكی فرج است و از هر علامتی تا پیدایش علامت دیگر شگفتیهایی است. وقتی علامتهای دهگانه تمام شد، در آن وقت ماه تابان ظاهر مىگردد و كلمهی اخلاص كه دليل بر توحيد و يگانگی خداوند است كامل مىشود». مردی که به او عامر بن کثیر گفته میشد، ایستاد و گفت: ای امیر المؤمنین، به ما از امامان کفر و خلفای باطل خبر دادی، پس ما را از امامان حق و زبانهای راستگوی بعد از خودت باخبر نما. فرمود: «آرى، آن عهدى است كه رسول خدا(ص) به من سفارش كرده است كه امر خلافت را دوازده نفر امام كه نه نفرشان از صلب حسين(ع)هستند، مالک شوند. رسول خدا(ص) فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بالا بردند به ساق عرش نظر كردم در آن نوشته بود «خدايى جز خداى يگانه نيست، محمد فرستادهی خدا است و او را به وسيلهی على مدد كردم و با او ياريش دادم» و دوازده نور ديدم. عرض كردم: پروردگارا، اين اَنوار از آنِ كيست؟ به من ندا شد: اى محمد، اينها نورهای امامان از فرزندان تو میباشد. عرض كردم: ای رسول خدا، آيا نامشان را براى من بيان نمىفرمايى؟ فرمود: چرا! تو پس از من امام و خليفه هستى، دِين مرا ادا و به وعدههاى من وفا میكنى و پس از تو دو فرزندم حسن و حسين، و بعد از حسين، فرزندش على بن الحسين زين العابدين، و پس از على فرزندش محمد است كه باقر خوانده شود، و بعد از او فرزندش جعفر است كه صادق خوانده شود، و پس از او فرزندش موسى است كه كاظم خوانده شود، و پس از موسى، فرزندش على است كه رضا خوانده شود، و بعد از على فرزندش محمد است كه زكىّ خوانده شود، و پس از محمد فرزندش على است كه نقىّ خوانده شود، و بعد از على فرزندش حسن است كه امين خوانده شود، و قائم كه از فرزندان حسين است، همنام و شبيهترين مردمان به من است، و زمين را از عدل و داد پر كند همچنان كه از ستم و بيدادگرى پر شده است». حال چرا امام علی(ع)وقتی از او دربارهی امامان حق سؤال میشود، از مهدیین(ع) اسم نبرده است؟
همچنین این حدیث: «اى محمد، اينها نورهای امامان از فرزندان تو میباشد. عرض كردم: ای رسول خدا، آيا نامشان را براى من بيان نمىفرمايى؟ فرمود: آری! تو پس از من امام و خليفه هستى، دِين مرا ادا و به وعدههاى من وفا میكنى و پس از تو دو فرزندم حسن و حسين، و بعد از حسين، فرزندش على زين العابدين، و پس از على فرزندش محمد است كه باقر خوانده شود، و بعد از او فرزندش جعفر است كه صادق خوانده شود، و پس از او فرزندش موسى است كه كاظم خوانده شود، و پس از موسى، فرزندش على است كه رضا خوانده شود، و بعد از على فرزندش محمد است كه زكىّ خوانده شود، و پس از محمد فرزندش على است كه نقىّ خوانده شود، و بعد از على فرزندش حسن است كه امين خوانده شود، و قائم كه از فرزندان حسين است، همنام و شبيهترين مردمان به من است، و زمين را از عدل و داد پر كند همچنان كه از ستم و بيدادگرى پر شده است».
و همچنین این حدیث: ابوالفضل شیبانی از جعفر بن محمد حسینی علوی از احمد بن عبد النعیم صیداوی از عمرو بن شمر از جابر از ابو جعفر(ع)روایت میکند: به او عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، عدهای میگویند: خداوند تبارک و تعالی امامت را در ذریهی حسن و حسین قرار داد. فرمود: «والله دروغ گفتند. آیا به این سخن خداوند متعال گوش نسپردهاند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ»(2)
(و آن را در فرزندان خود سخنی پاينده کرد)
و آیا آن را جز در ذریهی حسین(ع)قرار داد؟!» سپس فرمود: «ای جابر، ائمه کسانی هستند که رسول خدا(ص) به امامتشان تصریح فرموده است و همان کسانی هستند که رسول خدا(ص) فرموده است: هنگامی که به آسمان برده شدم، نامهای آنها را نوشته شده با نور بر ساق عرش دیدم؛ دوازده اسم که علی و دو فرزندش و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسین و حجت قائم از ایشان بودند. اینها امامان از اهل بیت برگزیده و پاکی میباشند. به خدا سوگند هر کسی غیر از آنها چنین ادعایی کند خداوند تبارک و تعالی او را با ابلیس و لشکریانش محشور خواهد نمود».
در اینجا میفرماید هر کس غیر از ایشان چنین ادعایی کند، خداوند همراه با ابلیس محشورش خواهد نمود؛ حال چگونه آنها ذکر شدهاند اما از مهدیین ذکری به میان نیامده است در حالی که وصیت از مهدیین(ع) سخن میگوید؟ تفسیر شما در خصوص این احادیث چیست؟ علی الخصوص این حدیث آخر؛ چرا که بیان میکند هر کس غیر از ائمهی دوازدهگانه(ع) ادعای این امر را کند، با ابلیس (لعنت الله) خواهد بود! آیا تناقضی بین این حدیث و وصیت وجود ندارد؟ چگونه این حدیث را با احادیثی که ذکر کردم، در یک جا جمع میکنید؟ چرا که نورهای ائمهی دوازدهگانه(ع) ذکر شدهاند و نور دیگری غیر از این نورها ذکر نشدهاند؛ یعنی همان نورهای مهدیین(ع)، آنجا که قرآن وقتی بیان میفرماید موسی(ع)آمد تا با آتش گرم شود، از آنها یاد میکند.
شرح مفصلی را میخواهم که جان و عقل را سیراب کند. اینها احادیثی بود که یکی از برادران انصار به من یادآوری نمود و گفت که او بر اثر این احادیثی که بیان میکنند کسی غیر از امامان دوازدهگانه(ع) نمیتواند مدعی باشد، اندکی شک و تردید در وجودش ایجاد شده است؛ در حالی که ائمه(ع) میفرمایند این امری است که کسی غیر از آنها نمیتواند مدعیاش باشد مگر اینکه خداوند آن گونه محشورش فرماید.
آقای من و پدر من، امام احمد(ع)، امیدوارم کتابی با دستان مبارک شما در تفسیر احادیث اهل بیت(ع) مخصوصاً احادیث مربوط به ظهور مقدس، نگاشته شود.
سرورم! پدرم علی(ع)فرمود: «دو گرسنه هرگز سیر نمیشوند، طالب مال و طالب علم». من از علوم شریف شما و از کتابهایتان سیر نمیشوم، آیا بیش از این هم هست؟ ما همچون شتران تشنه که به آب میزنند نزد شما میآییم، پس آیا امکان دارد که تشنگی مرا با علم سنگین و وزینتان سیراب سازید، ای درخت زیتون! من معتقدم چیزهایی هست که باید قدم به قدم بیاموزیم. بنابراین اینطور احساس میکنم که ما خواهان خطبههای صوتی بیشتر از جنابتان هستیم؛ از ما این مورد و سایر موارد را دریغ مدارید!
سؤالی دارم در خصوص اینکه آیا خداوند همهی خلقش را مهلت میدهد و از جملهی اینها، مؤمنین و مخلصینی هستند که میخواهند آن گونه که خدا آنها را فرمان داده ـیعنی از طریق خلیفه و جانشینشـ او را عبادت کنند، آنجا که میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»
(وا میگذاردشان تا همچنان در طغیان خویش سرگردان بمانند).
بانگ گوسالهای که خداوند آن را فتنهی بنی اسرائیل قرار داد. آیا امکان دارد بر کسی که مؤمن به دعوت حق است و اعتقاد دارد که دعوت، حق میباشد بیفزاید؛ به این ترتیب که بر او بیافزاید و او را نیرنگی زند و در طغیانش واگذارد ولو به این مقدار که فرستاده بیاید و او را خبر دهد که بر حق است، ولی او در واقع بر باطل میباشد مانند بانگ گوساله، و مهلت دادن و فرو گذاشتن در طغیان «و به آنها مهلت میدهیم، که تدبیر من محکم و استوار است». آیا از این باب، چنین چیزی ممکن میباشد؟ و چطور برای ما شرح و تفسیر میکنید که برخی از مسیحیان طبق اعتقادات گمراهی که دربارهی حضرت مسیح(ع)دارند، شفا میگیرند و به کراماتی نایل میشوند و همینطور برخی از عامه که بر ولایت آل بیت(ع) نیستند، با این حال پیامبر(ص) را رؤیا میبینند؛ ما رؤیاهایی دیدهایم که برای تصدیق مدعای شما تأویل و تفسیر میشود، ولی آیا ممکن است طبق دیدگاهی که برای شما بیان کردم مبنی بر اینکه «خداوند سبحان به آنها مهلت میدهد، کید و نقشهی او استوار است و آنها را مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند» خداوند ما را در طغیانورزی مهلت دهد؟ و انسان چطور بین این امداد از جانب خداوند تمایز قایل شود، بر این اساس که انسانی حامل دعوت باطل است و او گمان میکند که حق است، و خداوند او را مهلت میدهد و با نیرنگ بر گمراهیاش میافزاید و دیگری نیز مثل ما معتقد است که حق میباشد. ما همگی به شما معتقد هستیم؛ منظورم ائمه و مهدیین(ع) است. چطور بین این کید ربانی تمایز قایل شویم. من معتقدم مردمی از اهل مخالف وجود دارند که از عترت طاهره(ع) پیروی نمیکنند ولی خدا را دوست میدارند و از او میترسند؛ آیا شایسته نیست که خداوند آنها را به ولایت آل البیت(ع) هدایت کند؟
این مهلت دادن و امداد در طغیان از چه رو است؟ ما چطور تشخیص دهیم که ما بر حق هستیم در حالی که خدای متعال با رؤیا به ما خبر میدهد که شما بر حق هستی و او ما را در طغیانمان سرگشته رها نکرده است؟ پوزش مرا بپذیر سرورم! من به شما شک ندارم (پناه بر خدا)، چرا که ایمان دارم که پیامبر(ص) فرموده است: «من چیزی در میان شما وامیگذارم که تا وقتی به این دو تمسک جویید، هرگز پس از من گمراه نمیشوید، کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم».
و فرمود: «به من نزدیک شوید تا نوشتهای برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نگردید»؛ و این همان وصیت است؛ و این یعنی اینکه این نوشته یا وصیت، هرگز دچار تحریف نمیشود و هیچ مدعی آن را ادعا نمیکند، وگرنه چطور میفرماید نوشتهای که پس از من هرگز گمراه نخواهید شد و حال آنکه همهی این احتمالها وجود دارد. اگر در این خصوص اشتباه میکنم، مرا هدایت و ارشاد فرمایید. وقتی یکی از انصار این احادیث را بر من عرضه کرد و مدّعی نوعی از شک و تردید بود، من این مطلب را به او گفتم؛ مخصوصاً حدیث آخر که برای شما نوشتم و از من خواست از شما دربارهاش بپرسم.
چرا برخی مردم پیامبر(ص) را در خواب میبینند که با او سخن میگوید و به امامتی غیر از او هدایتش میکند؟ آیا این سخن خدا بر چنین چیزی منطبق است که میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَلَوْ عَلِمَ اللهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَّأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ»
(و اگر خدا خیری در آنان مییافت شنوایشان میساخت، و اگر هم آنان را شنوا ساخته بود باز هم برمیگشتند و رویگردان میشدند).
از شخص شما درخواست میکنم کتابی بنویسید که چگونگی عملکرد رسول خدا(ص) تا امام آخر(ع)به همراه و دربارهی امام مهدی و فرزند(ع) شرح دهید؛ یعنی مهدی و یمانی و چگونه و چرا در زمانی صامت و در زمانی دیگر ناطق میباشند؟ از شما درخواست دارم و نه از برادران انصار که بنویسند؛ با نهایت احترامی که برای آنها قائل هستم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
جواب سؤال 1: در خصوص روایتی که از آن پرسش نمودی: «.... غیبت قائم(ع)نیز همین گونه است که سرانجام، در اثر طولانی شدن آن، این امت انکارش میکنند، بعضی از هدایت نیافتگان میگویند او اصلاً متولد نشده و برخی دیگر میگویند او متولد شده ولی از دنیا رفته است، و گروهی هم کافر میشوند، از این رو که میگویند یازدهمین نفر از ما، بیفرزند و عقیم بوده است، و گروهی سرکش خواهند شد زیرا اعتقاد به امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت میدهند. برخی هم نافرمانی خدای عزوجل کرده و میگویند: روح قائم(ع)در پیکر شخص دیگری وارد شده است و سخن میگوید».
پاسخی که پیشتر یکی از برادران انصار داده است را تقدیمتان میکنم:
با قطع نظر از ضعف سند این روایت و با قطع نظر از قاعدهی «الزام»
(الزام القوم بما یلزمون به انفسهم....: ملزم نمودن مردم به آنچه خودشان را به آن ملزم مینمایند.....)
کلام امام(ع) متوجه کسانی است که وجود امام مهدی(ع) و امامت و بقای او را منکر میشوند. این سخن حضرت که: «... و گروهی سرکش خواهند شد زیرا اعتقاد به امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت میدهند....» یعنی وی امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت میدهد، و در عین حال معتقد به فوتِ امام مهدی(ع) در غیبت صغری یا کبری است؛ اینجا سخن دربارهی فرزندان و جانشینان امام مهدی(ع) نیست که جانشینان او بعد از قیام مقدسش میباشند که اولین آنها، زمینهساز او(ع) میباشد.
دلیل بر این سخن آن است که حضرت(ع) دربارهی غیبت امام مهدی(ع) و ارتداد و انحراف مردم از او سخن میگوید؛ پس آنچه در اینجا ممنوع است، قایل بودن به مرگ امام مهدی(ع) در غیبت و وجود حجت سیزدهمِ پس از او است. این سخن یعنی اینکه امام مهدی(ع) تا آن هنگام که ظاهر شود و زمین را پس از آنکه از ظلم و جور آکنده شده است، از عدل و داد پر کند، باقی میماند؛ و این موضوعی است که دهها و صدها روایت آن را بیان کردهاند.
عقیده به اینکه امام مهدی(ع) اوصیایی دارد، در کنار اعتقاد به وجود و حیات امام مهدی تا آنگاه که دولت عدل الهی را پایهگذاری میکند، عقیدهای نیست که این روایت نافی آن باشد؛ بلکه دهها روایات، به این معنا صراحت و اشاره دارد، یعنی دهها روایت از وجود مهدیین از نسل امام مهدی(ع) سخن گفته است. اگر تمایل داشته باشی میتوانی به کتاب «الرد الحاسم علی منکري ذریة القائم(ع)» از انتشارات انصار امام المهدی(ع) مراجعه نمایی.
بنابراین روایت مزبور دربارهی موضوعی غیر از موضوع اوصیای امام مهدی(ع) صحبت میکند؛ یعنی این روایت دربارهی کسانی است که به مرگ امام مهدی(ع) در زمان غیبتش اعتقاد دارند و در عین حال به امام سیزدهم نیز معتقد میباشند؛ به عبارت دیگر، آن اعتقاد باطل، ایمان به وجود اوصیایی برای امام مهدی(ع) نیست بلکه عقیدهای باطل است که هم به اوصیا ایمان دارد و هم مرگ امام مهدی(ع) در زمان غیبتش را باور دارد. این از بحث –یعنی قضیهی اعتقاد به اوصیای دوازدهگانه از فرزندان امام مهدی(ع)ــ به طور تخصصی خارج است زیرا ما به آنها اعتقاد داریم ولی در عین حال به امامت امام مهدی(ع) در غیبت کبری معتقدیم و اینکه او حجت اصلی است تا آنگاه که قیام کند و زمین را از عدل و داد آکنده سازد.... لذا ما به مرگ امام مهدی(ع) در زمان غیبتش معتقد نیستیم تا این روایت بر ما منطبق باشد.... این کجا و آن کجا؟!! در واقع کسانی که با این روایات با ما رویارو میشوند در نهایتِ نادانی و توهماند.
دلیل دیگری بر آنچه که برای شما گفتم، سخنان بیپایه و باطلی است که امام صادق(ع) همهی آنها را ذکر نموده است که جملگی به عقیدهی عدم وجود امام مهدی(ع) یا وفات او دلالت دارد.... به گفتارهایی که در روایت آمده است بنگرید:
«فمن قائل بغیر هدی بانه لم یولد»
(بعضی از هدایتنیافتگان میگویند او متولد نشده است)؛
یعنی آنها اصولاً به عدم ولادت امام مهدی(ع) اعتقاد دارند.
«و قائل یقول انه ولد و مات»
(و برخی دیگر میگویند: او متولد شده ولی از دنیا رفته است)؛
اینها نیز معتقد به عدم وجود امام مهدی(ع) در غیبتش هستند.
«و قائل یکفر بقوله انّ حادی عشرنا کان عقیماً»
(و گروهی هم کافر میشوند، به دلیل اینکه میگویند یازدهمین نفر از ما، عقیم بوده است)؛
یعنی امام حسن عسکری عقیم بوده و امام مهدی(ع) را به دنیا نیاورده است، که این سخن نیز منجر به عدم وجود امام مهدی(ع) در دوران غیبتش میشود.
«و قائل یمرق بقوله انه یتعدی الی ثالث عشر فصاعداً»
(و گروهی سرکش خواهند شد زیرا اعتقاد به امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت میدهند)؛
اینجا نیز یعنی اساساً امامت به سیزده و بیشتر کشیده شده است که نتیجه، انکار وجود و امامت مهدی(ع) در زمان غیبت او است.
این روایت به طور کامل متوجه کسانی است که امام مهدی(ع) را در دوران غیبتش انکار میکنند.
«و قائل یعصی الله عزوجل بقوله ان روح القائم(ع) ینطق فی هیکل غیره»
(و برخی هم نافرمانی خدای عزوجل میکنند و میگویند: روح امام قائم در پیکر شخص دیگری وارد شده است و سخن میگوید)؛
و این نیز یعنی روح قائم در بدن شخص دیگری حلول کرده است یا سخن میگوید. این عقیده نیز باطل بوده و به آن معنا است که حجت، کسی غیر از امام مهدی(ع) میباشد یعنی حجت، همان کسی است که روح قائم به وسیلهی او سخن میگوید.
علاوه بر این در برخی کتب، روایت مزبور با این عبارت آمده است:
«و قائل یمرق بقوله انه یتعدی الی ثالث عشر و ما عدا»
(و گروهی سرکش خواهند شد زیرا اعتقاد به امامت را به سیزده نفر و بیشتر سرایت میدهند)؛
و مفهومش آن است که امامت در زمان قائم(ع) به بعد از او منتقل نمیشود و به سیزدهمی جریان نمییابد و قطعاً کسی که معتقد باشد که امامت به غیر از امام مهدی(ع) تسرّی یافته و آن حضرت در غیبتش فوت کرده، «مارق» (از دین خارج) است.
این سخن حضرت که «و ما عدا» یعنی امامت کماکان متعلق به امام مهدی(ع) در غیبت او است و او حجت اصلی بر خلایق است و طبیعتاً این به آن معنا نیست که حضرت نایب یا وصی ندارد زیرا اعتقاد به داشتن وصی به این معنا نیست که امامت به وصیّ او منتقل شده یا سرایت یافته است. علی بن ابی طالب(ع) در زمان حیات حضرت محمد(ص) وصی او بود و هیچ کس نگفت که حجت بودن بر خلق به امام علی(ع) تسرّی یافته است، مگر بعد از وفات پیامبر خدا(ص). در مورد حسن و حسین(ع) نیز همین گونه است. اینها اوصیای امام علی(ع) در زمان حیات او بودند لیکن این به آن معنی نیست که امامت از امام علی(ع) به این دو رسیده است، مگر پس از وفات امام علی(ع). بقیهی ائمه(ع) نیز همین گونهاند. اوصیای آنها موجود بودهاند ولی این مطلب، بر منتقل شدن امامت و حجیت از قبلی به بعدی دلالت ندارد مگر پس از وفات قبلی. به گمانم این قضیه جزو موارد روشنی است که از شرح و بسط بینیاز میباشد.
ما نمیگوییم که اکنون امامت از امام مهدی(ع) به وصیاش سید احمد الحسن انتقال یافته است بلکه میگوییم حجت بر سید احمد الحسن و بر تمام خلایق همان امام مهدی حجت بن الحسن(ع) میباشد، و حجیت سید احمد الحسن از آن جهت است که وی فرستاده و وصی امام مهدی(ع) و مبعوث شده از سوی آن حضرت است و هیچگاه امکان ندارد که سید احمد الحسن با امر و نهی امام مهدی(ع) مخالفت ورزد، بلکه سید احمد الحسن به صراحت بیان داشته است که وی از امام مهدی(ع) نقل میکند و مردم را به سوی آن حضرت و برای زمینهسازی
قیام مقدس او، دعوت مینماید.
واضح است که حسین(ع) در زمان حضرت محمد(ص) و در زمان امام علی(ع) و در زمان امام حسن(ع) وصی و امام بود، طبق فرمایش پیامبر(ص) به این معنا که: «الحسن و الحسین امامان ان قاما وان قعدا»(3) (حسن و حسین هر دو اماماند، قیام کنند یا قعود (صلح) کنند)؛ اما اقرار به امامت حسین به این معنا نیست که حجیت بر خلق از حضرت محمد(ص) یا از امام علی(ع) یا از امام حسن(ع) به امام حسین(ع) انتقال یافته است؛ چرا که اصولاً حجیت فقط در دو حالت منتقل میشود: یا پس از وفات ایشان(ع) یا هنگامی که امام حسین(ع) به عنوان جانشین و فرستاده از سوی حضرت محمد(ص) یا امام علی(ع) یا امام حسن(ع) مکلّف میشود.
روشن است که علی بن ابیطالب(ع) در زمان حضرت محمد(ص) حجت بوده است و این موضوع در غیاب پیامبر یا هنگامی که ایشان وی را به کار معینی تکلیف میفرموده –مانند ارسال به سوی مردم یمن– روی میداده است، ولی این، دلالت بر آن ندارد که حجیت به طور کامل از حضرت محمد(ص) به امام علی(ع) انتقال یافته، بلکه این کار به صورت نیابت و جانشینی بوده است و حجیت به طور کامل انتقال نیافت مگر پس از وفات حضرت محمد(ص). علاوه بر این، گروهی که میگویند امام مهدی(ع) فوت کرده و امامت به فرزند او منتقل شده است، مدت زمان مدیدی است که منقرض گشتهاند؛ یعنی تقریباً بلافاصله پس از غیبت صغری. شیخ طوسی در کتاب «غیبت: ص 228» خاطرنشان کرده که این فرقه منقرض شده و کارش به پایان رسیده است.
بنابراین کلام امام صادق(ع) تحقق یافته و سخن ایشان ناظر به این فرقه است که به مرگ امام مهدی(ع) و انتقال امامت به فرزندش در دوران غیبت معتقد بودهاند؛ سخن امام صادق(ع) ارتباطی با نفی یا رد فرزندان یا اوصیای امام مهدی(ع) ندارد.
تا اینجا فکر کنم قضیه مثل روز روشن شده است.
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.
جواب سؤال 2: فرمایش آن حضرت مبنی بر اینکه:
«... فَهَذِهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ وَ اللهِ مَا یَدَّعِیهِ أَحَدٌ غَیْرُنَا إِلَّا حَشَرَهُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَعَ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ...»
(....اینها امامان از اهل بیت برگزیده و پاک میباشند. به خدا سوگند هر کسی غیر از آنها چنین ادعایی کند خداوند تبارک و تعالی او را با ابلیس و لشکریانش محشور خواهد نمود)
به هیچ وجه به معنای نفی امامت یا وصایتِ مهدیین از ذریهی امام مهدی(ع)نیست. برای روشن شدن مطلب، چند نکته را متذکر میشوم:
الف- لازم است توجه شود که ذکر ائمهی دوازدهگانه(ع) به معنای نفی اوصیایی غیر از آنها نیست، به ویژه اگر در کلام ائمه(ع) بر آنها نص وارد شده باشد؛ همانطور که گفته میشود: «ثابت کردن چیزی، غیر از آن را نفی نمیکند». در بسیاری از روایتها، عترت به علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) تفسیر شده است ولی این به آن معنا نیست که ائمهی از نسل حسین(ع) جزو عترت یا اهل بیت حضرت محمد(ص) که خداوند پلیدی را از آنها دور کرده و چنان که باید پاک داشته است به شمار نمیروند.
ابوبصیر میگوید: به امام صادق(ع)عرض کردم: آل محمد چه کسانی هستند؟ فرمود: «ائمهی اوصیا». گفتم: عترت او کیست؟ فرمود: «اصحاب عبا». گفتم: امت او کیانند؟ فرمود: «مؤمناناند؛ کسانی که آنچه را که از طرف خدای عزوجل به او نازل شده است تصدیق کردهاند، کسانی که به ثقلین که به تمسّک جستن به آنها مأمور شدهاند، چنگ زدهاند: کتاب خدا و عترت او اهل بیتش؛ همان اهل بیتی که خداوند پلیدی را از آنها دور داشته و آنها را چنان که باید پاک داشته است، و این دو جانشینان پیامبر بر امت پس از او(ص) هستند»(4)
در این روایت میبینیم که امام صادق(ع)به صراحت میفرمایند که عترت همان اصحاب عبا هستند و بین آنها و آل که بر تمام ائمه و اوصیا مطابقت دارد، فرق نهاده است، و حتی آل یا اهل بیت را به اینکه آنها ائمهی اوصیا هستند تفسیر فرموده است بدون اینکه از فاطمهی زهرا(ع) نامی ببرد و حال آنکه آن حضرت قطعاً پیشاپیش آل و اهل بیت جای دارد؛ حال آیا این به آن معنا است که به عنوان مثال، فاطمه(ع) جزو اهل بیت نیست؟
بازمیگردیم به عترت که در روایت پیشین به اصحاب عبا (علی و فاطمه و حسنین) تفسیر شده است، تا ببینیم آیا فقط همینها مصداق اصحاب عبا هستند یا اینکه بر تمام ائمه از نسل امام حسین(ع)صدق میکند؟
از امام صادق جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب(ع) روایت شده است که فرمود: «پیامبر خدا(ص) فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو انگشت؛ و دو انگشت سبابهی خود را به هم چسباند.
جابر بن عبدالله انصاری برخاست و گفت: ای پیامبر خدا عترت تو چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: علی و حسن و حسین و ائمه از نسل حسین تا روز قیامت»(5) .
حال آیا صحیح است کسی بگوید بین این دو حدیث تعارضی وجود دارد؟! زیرا اولی عترت را به اصحاب عبا تفسیر کرده است و دومی آن را به اصحاب عبا و ائمه از نسل حسین(ع)تا روز قیامت؟!
طبیعتاً صحیح نیست و به اعتراض کننده پاسخ داده خواهد شد که تفسیر کردن عترت به اصحاب عبا به معنای اختصاص دادن آن به ایشان نیست (اثبات صفتی برای چیزی به معنای نفی آن صفت از دیگری نمیباشد) بلکه سخنان اهل بیت(ع) را حکمتها و غایات و ارادهها و مناسبتها و حالات و اجمال و تفصیلها و شرایطی اعم از تقیه و ابتلا و مراعات حال شنونده و رعایت حفظ اسرار از اهل آن و.... است.
مثالها و شواهد بسیاری بر اجمال (خلاصه کردن) و تفصیل در کلام اهل بیت(ع) وجود دارد.
ب- بر کسی که موضوع اوصیای امام مهدی(ع)را میداند پوشیده نماند که این جزو اسراری است که حضرت محمد(ص) و اهل بیت ایشان(ع) به عمد و از روی حکمت بالغه آن را مخفی داشتهاند و سِرّ را نمیتوان در هر زمان و مکان فاش کرد، که در این صورت دیگر سرّ محسوب نمیشود، بلکه اگر ضرورتی ایجاب کند که به آن اشاره نمایند، با اشارهی رمزگونه و با لحنی و استتار و مخفیکاری و.... به آن اشاره مینمایند.
از این رو میبینیم که اهل بیت(ع) با هدف اقامهی حجت بر منکرین آنها یا بر اهل زمانشان نامی از مهدیین به میان آوردهاند ولی طبیعتاً این کار را گاهی به صورت اشاره و پوشیده و رمزگونه و بار دیگر با صراحت و بیپرده بیان کردهاند؛ چرا که زمان مبتلا شدن به آنها هنوز نیامده بود و در آن زمان مردم به امامان دوازدهگانه ایمان نیاورده بودند چه برسد به دیگران و حتی به خلافت امیرالمؤمنین(ع)نیز ایمان نداشتند! و اگر ما به موضوع اوصیای امام مهدی(ع)توجه کنیم، درمییابیم که ابتلا و امتحانی است که اهل آخرالزمان در معرض آن قرار میگیرند. قطعاً این امتحان و ابتلا مخفیانه است تا درست و بهجا باشد وگرنه دیگر ابتلا و آزمایش نخواهد بود و هیچ کسی مسألهای برای امتحان شدن نمیپرسید و پاسخی صریحی داده نمیشد و هیچ شک و شبهه یا پوشیدگی باقی نمیماند.
اهل بیت(ع) در روایتهای متعدد نسبت به این امتحان هشدار دادهاند و شیعیان خود را از احتمالاتی که امکان وقوعشان وجود داشته است، برحذر داشتهاند که اگر به وجود آیند، شایسته نیست انکارش کنند. برخی از روایتها را یادآور میشوم و شرح آن را به خوانندهی خردمند واگذار میکنم:
فضل بن یسار میگوید: از امام باقر(ع)پرسیدم: آیا برای این امر وقتی هست؟ فرمود: «وقت گذاران دروغگویند، وقتگزاران دروغگویند. موسی(ع)هنگامی که به میقات پروردگارش رفت، وعدهی سی روز با آنها گذاشت. چون خداوند ده شب بر آن اضافه فرمود، قومش دربارهاش گفتند: موسی نسبت به ما خلف وعده کرد، و کردند آنچه کردند. وقتی ما خبری به شما میدهیم و موافق گفتهی ما به شما رسید، بگویید خدا راست گفت و اگر حدیثی گفتیم بر خلاف گفتهی قبلی ما به شما، بگویید راست گفت خدا تا دو بار پاداش بگیرید»(6) .
ابو بصیر میگوید: امام صادق(ع)فرمود: «خداوند متعال به عمران وحی کرد من به تو پسری میبخشم سالم و مبارک که به اذن خدا کور مادرزاد و جزامی را درمان کند و مردگان را زنده سازد و او را پیغمبر بنی اسرائیل قرار میدهم. عمران این مطلب را به همسرش حنه که مادر مریم است گفت. چون به مریم حامله گشت فکر میکرد حملش پسر است. چون او را زایید گفت: پروردگارا، من دختر زاییدم و پسر مانند دختر نیست؛ یعنی دختر که پیغمبر نمیشود. خدای عزوجل میفرماید: خداوند به آنچه او زاییده، داناتر است. چون خدای تعالی عیسی را به مریم بخشید او همان پیغمبری بود که به عمران بشارت داه شده و به او وعده کرده بود. پس هرگاه ما درباره مردی از خاندان خود چیزی گفتیم، و در فرزند یا فرزند فرزند او پیدا شد، آن را انکار نکنید»(7) .
از ابو عبدالله امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود: «اگر دربارهی مردی سخنی گوییم و در او نباشد و در فرزند یا فرزند فرزند او باشد، آن را انکار نکنید؛ زیرا خدای تعالی هر چه بخواهد میکند»(8) .
ابو خدیجه گوید: شنیدم امام صادق(ع)میفرمود: «گاهی شخصی با صفت عدالت یا ستم سنجیده میشود و به آن نسبتش میدهند، در صورتی که خودش آن صفت را دارا نیست بلکه پسرش یا پسر پسرش بعد از او دارای آن صفت میباشد، پس او همان است»(9) .
از ابو حمزهی ثمالی نقل شده است: ابو جعفر و ابا عبد الله(ع) فرمودند: «ای ابا حمزه، اگر ما چیزی را به تو بیان کردیم که به گونهای بیاید و به همان صورت آمد، خداوند هر چه بخواهد میکند و اگر روزی چیزی به تو گفتیم و فردا خلافش را، خداوند هر چه بخواهد تثبیت میکند و هر چه بخواهد محو مینماید»(10) .
آیا این اخبار و نظایر آن، این مطلب را القا نمیکند و هشدار نمیدهد که در آخرالزمان و به ویژه در خصوص مسئلهی امام مهدی(ع)اهل بیت(ع) اصرار داشته باشند که به چیزی اشاره کنند بدون اینکه به صراحت بیان داشته باشند، آن هم به دلیل حکمت معینی که خودشان میدانستهاند؟ و آیا پس از این هشدار، عذرآورنده را عذری هست که بخواهد در دین خدا به رأی و نظر خودش نظر دهد یا بخواهد آمدن امام مهدی(ع)مطابق با آنچه خودش میفهمد یا شناخته شده است باشد و در غیر این صورت او را تصدیق نکند و مطیع امرش نباشد؟!
ما میتوانیم از خلال احادیث زیر، موضوع عمدی بودن پردهپوشی اوصیای امام مهدی(ع)و سرّی بودن این قضیه را دریابیم: از عبد الله بن حارث روایت شده است که گفت: به علی(ع)گفتم: ای امیر المؤمنین، از رخدادهای پس از قائمتان مرا باخبر نما. فرمود: «ای پسر حارث، این چیزی است که به او موکول شده است؛ رسول خدا(ص) از من تعهد گرفت که کسی جز حسن و حسین(ع) را از این موضوع باخبر نکنم»(11) .
در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین که در آن، برخی نشانههای قیام قائم(ع)را ذکر میکند، میفرماید: «در آن هنگام توبه برداشته میشود، و ایمان کسی که پیش از آن ایمان نیاورده یا در ایمانش خیری کسب نکرده باشد برایش سودی نخواهد داشت». سپس حضرت فرمود: «از آنچه بعد از آن است از من سؤال نکنید زیرا حبیبم رسول خدا(ص) از من پیمان گرفته است که هیچ کس را از این موضوع باخبر نسازم مگر عترتم را»(12) .
و آن حضرت نسل امام مهدی(ع)را به صورت آشکار تصریح ننموده است، مگر پس از مقتل امام حسین(ع)یا اندکی قبل از آن. حتی وصیت پیامبر خدا(ص) به مهدیین(ع) نیز علنی روایت نشده است مگر در زمان امام صادق(ع)و این بنا به اقتضای حکمت خداوند متعال جهت حفظ این سرّ عظیم بوده است.
بنابراین میبینیم برخی روایات، اوصیا را ذکر میکنند و آنها را تا قائم(ع)برمیشمارند و برخی به عبارت «تا روز قیامت» بسنده میکنند. برخی روایات نیز بر اوصیای پس از قائم(ع)که ذریهی او هستند صراحت دارند و این جزیی از طرح و برنامهی خدای متعال و حکمت او در کتمان این مسئله است تا آنگاه که زمانش فرا رسد و صاحبش آن را تبیین نماید؛ و نیز به خاطر اینکه غیر از صاحبش کسی آن را ادعا نکند. در روایات زیادی آمده است هنگامی که قائم(ع)قیام میکند، به امری که مخفی است و مردم آن را فراموش کردهاند دعوت میکند و آن حضرت به امری جدید که بر عرب سخت و شدید است دعوت مینماید.
امام ابو جعفر(ع)فرمود: «قائم ما هنگامی که قیام نماید، مردم را به امر جدیدی دعوت میکند، همانطور که رسول خدا(ص) به آن دعوت کرد، و اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز خواهد گشت؛ پس خوشا به حال غریبان!»(13) .
مالک جهنی میگوید: به ابو جعفر(ع)گفتم: ما صاحب این امر را با صفتی وصف میکنیم که در هیچ کسی نیست. فرمود: «نه به خدا سوگند، این هرگز نخواهد شد تا او خود بر شما با آن احتجاج کند و شما را به آن فراخواند»(14) .
از ابو جعفر(ع)روایت شده است: «... مهدی فقط به این دلیل مهدی نامیده میشود که به امری مخفی دعوت میکند....»(15) .
امام صادق(ع)میفرماید: «هنگامی که قائم قیام کند، امری غیر از آنچه بوده است میآورد»(16) .
از امیر المؤمنین(ع)در خطبهای بسیار طولانی نقل شده است که فرمود: «.... و کتابی جدید بر مردم ظاهر میکند که بر کافرین سخت و گران خواهد بود. مردم را به چیزی دعوت میکند که کسی که به آن اقرار کند، هدایت مییابد و انکار کنندهاش، گمراه میگردد؛ پس افسوس و صد افسوس بر انکار کنندهاش....».
با این حال میبینیم که اهل بیت در روایات بسیاری، موضوع مهدیین از نسل امام مهدی(ع)را به صراحت بیان داشتهاند تا حجت بر منکرین و ستیزهجویان اقامه شود. به علاوه آن را با اشاره و رمز نیز بیان کردهاند، که از جملهی آنها موارد زیر است:
از امیرالمؤمنین(ع)از رسول خدا(ص) در روایتی طولانی از معراج روایت شده است که فرمود: «.... ندا رسید ای محمد. گفتم: لبیک و سعدیک، ای پروردگار من! مبارک و بلند مرتبهای. ندا رسید: ای محمد! تو بندهی من و من پروردگار توام، پس فقط مرا پرستش کن و بر من توکّل کن. تو نور من در میان بندگان من و فرستادهی من به سوی خلقم و حجت من در بین مردمانی. بهشتم را برای کسی که از تو پیروی کند و آتشم را برای کسی که با تو مخالفت ورزد خلق نمودم، و کرامتم را برای اوصیای تو لازم گردانیدم و ثوابم را برای شیعیان تو مقرر داشتم. گفتم: پروردگارا! اوصیای من چه کسانی هستند؟ ندا رسید: ای محمد! اوصیای تو بر ساق عرش نوشته شدهاند؛ و من ـدر حالی که در پیشگاه پروردگارم بودمـ به ساق عرش نگریستم و دوازده نور دیدم و در هر نوری سطری سبز بود که نام هر یک از اوصیای من بر آن نوشته شده بود. اول ایشان علی بن ابیطالب و آخر آنها مهدی امتم بود.
گفتم: پروردگارا! آیا آنها اوصیای پس از من هستند؟ ندا آمد: ای محمد! آنها اولیا و دوستان و برگزیدگان و حجتهای من بر خلایق، پس از تو هستند و آنها اوصیا و جانشینان تو و بهترین خلق من پس از تو میباشند. به عزت و جلالم سوگند که به واسطهی ایشان دینم را چیره و کلمهام را بلند مینمایم و توسط آخرین آنها زمین را از دشمنانم پاک میگردانم و مشرق و مغرب زمین را به تملّک او درمیآورم و باد را مسخّر او میکنم و گردنکشان سخت را رام او میسازم و او را بر نردبان ترقّی بالا میبرم و با لشکریان خود یاریش میکنم و با فرشتگان به او مدد میرسانم تا آنکه دعوتم را آشکار سازد و مردمان را بر توحیدم گرد آورد. سپس مُلکش را تداوم بخشم و روزگار را در اختیار اولیای خود قرار دهم تا روز قیامت فرا رسد»(17) .
حکومت و دولت امام مهدی(ع)با چه کسی استمرار مییابد و آن اولیایی که خداوند روزگار دولت عدل الهی را تا روز قیامت بین آنها میگرداند چه کسانی هستند؟ با در نظر گرفتن این موضوع که امام مهدی(ع)مدت زمان کوتاهی پس از حکومتداریاش، وفات میکند یا شهید میشود و نیز با توجه به این نکته که خداوند میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ»
(سپس ملکش را تداوم بخشم)
و پوشیده نیست که «ثم» (سپس) معطوف به تاخیر انداختن را میرساند و سپس خداوند سخن را به این در اختیار قرار دادن روزگار بین اولیا، معطوف میفرماید.
مشخص است که مرام و مذهب آل محمد(ع) بر این اساس است که خداوند حجتی بر مردم اقامه نمیکند مگر اینکه وی معصوم و از نسل امام حسین(ع)باشد، بنابراین این اولیا نمیتوانند غیر از مهدیین از نسل امام مهدی(ع)باشند که در وصیت رسول خدا حضرت محمد(ص) هنگام وفاتش و همچنین سایر روایات اهل بیت(ع) ذکرشان به میان آمده است.
در خبر بیهس ـفرستادهی جنیان به سوی امیر المؤمنین(ع)و پرسش او از تفسیر سورهی قدر آمده است:
«.... پس هنگامی که آدم(ع)بر زمين فرود آمد، دنيا تاريک بود. پس آدم گفت: به اذن پروردگارشان. آيا میدانی اين کدام اذن است؟ گفت: خير. فرمود: خداوند به وسيلهی جبرئيل نازل کرد: پروردگارا، به حق محمد و علی، مبادا نور را به من بازنگردانی. پس خداوند تبارک و تعالی او را به دنيا فرو فرستاد و آدم با نور و روشنایی ما روشن گرديد و اينچنين شب قدر ناميده شد. هنگامی که آدم در دنيا به مدت چهارصد سال زندگی کرد، خداوند تابوتی از نور را بر او نازل کرد، که دوازده در داشت، برای هر دری وصیای قائم بود که به سيرهی انبيا رفتار میکرد. آدم فرمود: خداوندا، اينها چه کسانی هستند؟ خداوند عزوجل فرمود: ای آدم، اولین پيامبران تو هستی، و دومين آنان نوح و سوم آنان ابراهيم و چهارم آنان موسی و پنجم آنان عيسی و ششم آنان محمد خاتم پيامبران است؛ و اما اوصيا، اولشان شيث فرزندت و دوم آنان سام پسر نوح و سوم اسماعيل پسر ابراهيم و چهارم يوشع پسر نون و پنجم شمعون صفا و ششم علی بن ابیطالب(ع)و آخرشان قائم از فرزندان محمد(ص) است، که دينم را به وسيلهی او آشکار میکنم؛ و آن را بر همهی اديان چيره میسازم؛ حتی اگر مشرکان را خوش نیاید. سپس آدم، تابوت را به شيث تسليم کرد و قبض روح شد. اینچنین بود، که خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(18)
(ما آن را در شب قدر نازل کرديم * و تو چه دانی که شب قدر چيست؟ * شب قدر بهتر از هزار ماه است).
خداوند نور ما را بر زمين نازل کرد، تا به وسيلهی آنان، مؤمنان روشن گردند و کافران کور شوند.
و اما این سخن پروردگار:
«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ»
(فرشتگان فرود میآيند)؛
هنگامی که خداوند حضرت محمد(ص) را مبعوث نمود، تابوتی از دُرّ سفيد که دارای دوازده دَر بود به همراه داشت، و در آن نامههایی سفيد بود که در آن، نامهای دوازده تن نوشتهشده، پس بر رسول خدا(ص) عرضه شد و امر آن از جانب پروردگارش بود، که حق برای آنان است و آنان نورهایی هستند».
عرض کرد: ای امير المؤمنين، آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «من و فرزندانم حسن و حسين و علی بن حسين و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و محمد بن الحسن صاحبالزمان که سلام و صلوات خداوند بر همهی آنان باد. پس از آنان، پيروان و شيعيان ما هستند که به ولايت ما اقرار کرده و منکر ولايت دشمنان ما هستند....»(19) .
در اینجا بیهس، از کسانی که حق با آنها است سؤال میکند و آنها نورهایی هستند و کسانی که فرشتگان در شب قدر بر آنها فرود میآیند، پاسخ این بود که آنها ائمهی دوازدهگانه(ع) هستند و پس از آنها: «پس از آنان، پيروان و شيعيان ما هستند که به ولايت ما اقرار کرده و منکر ولايت دشمنان ما هستند».
واضح است که منظور از حق در اینجا، حق امامت و خلافت و حجت بودن بر خلق است، و نیز آشکار است که فرود آمدن فرشتگان در شب قدر فقط بر حجت معصوم از آل محمد(ع) صورت میگیرد. حال بعد از ائمهی دوازده گانه، به غیر از مهدیین از نسل امام مهدی(ع)چه کسان دیگری چنین خصوصیتی را دارا میباشند؟
اگر گفته شود که در روایت مزبور اینها با عنوان شیعهی اهل بیت(ع) توصیف شدهاند، چطور ممکن است از اوصیا محسوب شوند؟!
میگویم: کلمهی شیعه از «مشایعت» گرفته شده است که به معنی متابعت، اقتدا و یاری کردن میباشد، و این مفهومی است که محل شک و تردید دارد یعنی مصادیق مختلفش به صورتهای متفاوتی صدق میکند؛ هر یک به فراخور حال خودش، و این صفت عظیمی است چرا که پیامبر خدا ابراهیم(ع)به آن وصف شده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ»(20)
(ابراهیم از پیروان او بود)(21) .
بنابراین همهی ائمه(ع) شیعهی امیرالمؤمنین(ع)هستند و نیز مهدیون و سایر شیعیان و هر یک به فراخور حال خود، چنین هستند؛ چرا که ائمه(ع) بر منهج و سیرهی علی بن ابیطالب(ع)میباشند، لذا در عالیترین مراتب مشایعت و متابعت و یاریرسانی، شیعهی او محسوب میگردند.
و ما در موارد دیگری نیز میبینیم که مهدیین به اینکه گروهی از شیعیان آل محمد(ع) هستند توصیف شدهاند:
ابوبصیر میگوید: به امام صادق(ع)عرض کردم: ای پسر رسول خدا! من از پدرت(ع)شنیدم که میفرمود: «پس از قائم دوازده مهدی میباشند». امام صادق(ع)فرمود: «گفته است: دوازده مهدی و نگفته دوازده امام، و آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و دوستی ما و شناخت حق ما دعوت میکنند»(22) .
پوشیده نیست که مقام ائمه از حیث فضیلت و برتری، متفاوت از مقام مهدیین(ع) است و وصیت پیامبر خدا حضرت محمد(ص) این موضوع را تحکیم و تبیین نموده است، به این صورت که اوصیای پس از حضرت محمد(ص) را به دوازده امام و دوازده مهدی تقسیم نموده است؛ پس در اینجا دو مقام وجود دارد: مقام امامت و مقام هدایت، ولی این به آن معنا نیست که ائمهی دوازدهگانه(ع) مهدی نیستند و نیز به این مفهوم نیست که مهدیّون دوازدهگانه امام نمیباشند. اهل بیت(ع) در روایات خود تصریح دارند بر اینکه ائمهی دوازدهگانه(ع) همگی مهدی هستند. همچنین از این حضرات روایت شده است که مهدیین از نسل امام مهدی(ع)همگی اماماند.
از امام مهدی(ع)در کیفیت درود فرستادن بر اوصیا روایت شده است:
«.... وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ وُلاةِ عَهْدِكَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ مُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ أَقْصَى آمَالِهِمْ (دِينا) وَ دُنْيَا وَ آخِرَةً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(23)
(.... و بر ولیّت و زمامداران پایبند به عهدت که امامان از فرزندانش هستند درود فرست، و بر عمرشان بیافزا و بر طول حیاتشان فزونی بخش، و به نهایت آرزوهای دینی و دنیوی و اخرویشان برسان که به یقین تو بر هر چیز توانایی).
از امام رضا(ع)در دعا برای حضرت صاحب الامر(ع)روایت شده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
.... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وُلاةِ عَهْدِهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ بَلِّغْهُمْ آمَالَهُمْ وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ وَ أَعِزَّ نَصْرَهُمْ وَ تَمِّمْ لَهُمْ مَا أَسْنَدْتَ إِلَيْهِمْ مِنْ أَمْرِكَ لَهُمْ وَ ثَبِّتْ دَعَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ أَعْوَانا وَ عَلَى دِينِكَ أَنْصَارا فَإِنَّهُمْ مَعَادِنُ كَلِمَاتِكَ وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ أَرْكَانُ تَوْحِيدِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ وُلاةُ أَمْرِكَ وَ خَالِصَتُكَ مِنْ عِبَادِكَ وَ صَفْوَتُكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَوْلِيَاؤُكَ وَ سَلائِلُ أَوْلِيَائِكَ وَ صَفْوَةُ أَوْلادِ نَبِيِّكَ وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ.(24)
.... خدایا! بر متولیان عهدش، و پیشوایان پس از او درود فرست، و آنان را به آرزوهایشان برسان، و بر عمرش بیفزا، و پیروزیشان را نیرومند ساز، و برای آنان کامل کن آنچه از دستوراتت به آنان مستند کردی، و پایههای حکومتشان را ثابت بدار و ما را از مددکاران آنان و نسبت به دینت از یاوران قرار ده، به درستی که آنانند معادن کلماتت، و خزانهداران دانشت، و پایههای توحیدت، و ستونهای دینت، و والیان امرت، و زبدههای از بندگانت، و برگزیدگان از آفریدگانت، و اولیایت و گزیدههای اولیایت، و انتخاب شدگان فرزندان پیامبرت، و سلام و رحمت و برکات خداوند بر او و بر آنان باد.
از آنچه گذشت درمییابیم که اگر اوصیای پس از امام مهدی(ع)با ائمهی دوازدهگانه ـکه مهدیون هستندـ نسبت داده شده یا مقارنه شدهاند، برای تفکیک بین مقام امامت و هدایت بوده است و ما اگر به اوصیای پس از امام مهدی(ع)از نظر جایگاهی که دارند نظر افکنیم، آنها مهدیّون و ائمه هستند، چرا که آنها اوصیای پیامبر خدا حضرت محمد(ص) و حجت بر اهل زمین پس از امام مهدی(ع)میباشند.
مفضل بن عمر گفت: از حضرت ابا عبد الله(ع)پرسیدم: معنای کلام خداوند
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا»(25)
(بلکه اينان ساعت را دروغ انگارند و ما برای کسانی که ساعت را دروغ انگارند آتش سوزان آماده کردهايم).
حضرت به من فرمود: «خداوند سال را دوازده ماه آفرید، و شب را دوازده ساعت قرار داد، و روز را دوازده ساعت، و از ما دوازده محدث است و امیرالمؤمنین(ع)ساعتی از آن ساعتها بود»(26) .
ابو سائب از ابا عبد الله جعفر بن محمد(ع)روایت کرده است که حضرت فرمود: «شب، دوازده ساعت است و روز، دوازده ساعت و ماهها دوازده تا هستند و امامان دوازده تا و نقبا دوازده نفر، و علی(ع)یک ساعت از دوازده ساعت است و این سخن خداوند عزوجل است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا»
(و ما برای کسانی که ساعت را دروغ انگارند آتش سوزان آماده کردهايم)»(27) .
در این دو روایت، اشاره به مهدیّون روشن و گویا است. به کلام حضرت(ع)در روایت نخست بنگرید: «خداوند سال را دوازده ماه آفرید، و شب را دوازده ساعت قرار داد، و روز را دوازده ساعت، و از ما دوازده محدث است و امیرالمؤمنین(ع)ساعتی از آن ساعتها بود»؛ یعنی او ساعتی از ساعتهای شب است و ائمهی پس از او نیز تا امام حجت محمد بن الحسن(ع)نیز این گونهاند؛ چرا که آنها در دولت باطل زندگی کردهاند. آنچه باقی میماند این است که ما کسانی که تمثیل دوازده ساعت روز هستند را بشناسیم که آنها چه کسانی هستند و منظور از روز چیست؟
روایت دوم موضوع را بیشتر توضیح میدهد. به فرمایش حضرت(ع)بنگر: «شب دوازده ساعت است و روز دوازده ساعت.... و امامان دوازده تا و نقبا دوازده نفر، وعلی(ع)یک ساعت از دوازده ساعت است....». این دوازده نقیب که پس از ائمهی دوازدهگانه از آنها یاد شده است، چه کسانی هستند؟ همان کسانی که در مقارنه با دوازده ساعتِ روز هستند و حال آنکه ائمه(ع) در مقارنه با دوازده ساعتِ شب میباشند؟
روشن است که منظور از ساعتهای روز در این دو روایت، و نیز نقبای دوازدهگانه در روایت دوم، مهدیون دوازدهگانه از نسل امام مهدی(ع)میباشند؛ علی الخصوص اگر ما این موضوع را با روایتهایی که بر مهدیون دوازدهگانه و ذریهی امام مهدی(ع)تصریح دارند مستند کنیم. اهل بیت(ع) ما را به تفکر در معنی کلامشان راهنمایی میفرمایند:
امام صادق(ع)میفرماید: «اگر معنای یک روایت را بدانی، بهتر از ده روایت است که ندانسته برای مردم نقل کنی. هر حقی، حقیقتی و هر راستی، نوری دارد. به خدا قسم! ما کسی از شیعیان خود را فقیه نمیدانیم جز اینکه وقتی او را به اشتباه افکنند، باز هم او مقصود از آن را بفهمد....»(28) .
اگر ما برای شناختن شب و روزِ مربوط به آنها و دولتشان، به روایات اهل بیتر مراجعه کنیم، قضیه به روشنترین شکل آشکار میشود:
از ابو بصیر نقل شده است: از ابو عبد الله در مورد این سخن خداوند متعال
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»
(سوگند به خورشید و برآمدن آفتابش)
سؤال کردم. فرمود: «خورشید، رسول خدا(ص) است که خداوند با او دین مردم را برایشان واضح میگرداند». گفتم:
«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»
(و سوگند به ماه چون از پیِ آن برآيد).
فرمود: «امیر المؤمنین(ع)است». عرض کردم:
«وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»
(و سوگند به شب چون فرو پوشدش).
فرمود: «منظور امامان جور و ستم هستند؛ کسانی که به جای آل محمد(ع) مستبدانه حکومت کردند و بر جایگاهی که آل رسول خدا(ع) به آن سزاوارتر بودند، بود تکیه زدند و دین رسول خدا(ص) را با ظلم و ستم پوشانیدند و این همان سخن خداوند متعال است که
«وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»
(و سوگند به شب چون فرو پوشدش)»
و فرمود: «ظلم آنها نورِ روز را پوشانید». عرض کردم:
«وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»
(و سوگند به روز چون آن را روشن کند).
فرمود: «منظور امام از نسل فاطمه(ع) است که از دین رسول خدا پرسیده میشود و برای کسی که پرسیده است، روشن میکند و خداوند حکایت میکند:
«وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»
(و سوگند به روز چون آن را روشن کند)».
پرسیدم: و این سخن او
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»
(و سوگند به نفس و آن که نيکويش بيافريده است).
فرمود: «خلقش کرد و صورتش بخشید و این سخن او:
«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»
(سپس بديها و پرهيزگاريهايش را به او الهام کرده است)
یعنی به او شناسانید و به او الهام کرد سپس او را انتخاب کرد و برگزید
«قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا»
(که هر که در پاکی آن کوشيد رستگار شد)
یعنی نفسش را پاک نمود
«وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»
(و هر که در پليدیاش فرو پوشيد نوميد گرديد)
یعنی گمراهش کرد»(29) .
از محمد بن مسلم روایت شده است: از ابا جعفر(ع)در مورد این سخن خداوند عزوجل
«وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»
(و سوگند به شب چون فرو پوشدش)
سؤال کردم. فرمود: «منظور از «لیل» (شب) در این آیه فلانی است که در جریان دولت خود، امیر المؤمنین را پوشاند و امیرالمؤمنین(ع)در دولت آنها صبر میکرد تا آن حکومت به پایان برسد». و فرمود:
««وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»
(و سوگند به روز چون آن را روشن کند).
منظور از «النهار» (روز) قائم ما اهل بیت(ع) است که وقتی قیام میکند دولت او بر باطل غلبه خواهد کرد و قرآن در مورد او مثالهایی برای مردم زده و خداوند در مورد او و ما، پیامبرش را مورد خطاب قرار داده است و این معانی را غیر ما نمیداند»(30)
بنابراین، شب، همان دولت باطل پس از حضرت محمد(ص) است و دوازده ساعت شب نیز همان امامان دوازدهگانهاند که نخستین آنها امیرالمؤمنین(ع)و آخرینشان امام مهدی(ع)است؛ زیرا اینها زندگیشان در زمان این دولت سپری شده است. روز نیز دولت امام مهدی(ع)و دولت عدل الهی است و ساعتهای آن هم نقبای مهدیون دوازدهگانه است که نخستین آنها «احمد» وصیّ امام مهدی(ع)و آخرینشان نیز کسی است که فرزندی ندارد و حسین بن علی(ع)بر او خروج میکند.
از آنجا که عمر امام مهدی(ع)در دولت عدل اگر آن را با مدت زمان حیات ایشان در دولت باطل قیاس کنیم، بسیار کوتاه است، از این جهت از ساعتهای شب خواهد بود، ولی از سوی دیگر او همان روز و اوصایای او مهدیون، دوازده ساعت آن میباشند؛ زیرا آنها امتداد حکومت و دولت و ملک و شیوهی آن حضرت هستند و حتی اسمشان نیز «مهدی» است.
حال اگر بگویی: بر این اساس شایسته است که مهدی اول (احمد) یعنی نخستین وصی از اوصیای امام مهدی(ع)وجود نداشته باشد مگر پس از قیام امام مهدی(ع)چرا که وی از ساعتهای روز است و ساعتهای روز صرفاً پس از طلوع خورشید امام مهدی(ع)آغاز میشود.
میگویم: نخستین ساعت از ساعات روز (از نظر شرعی) ساعت سپیده دم یعنی از طلوع فجر تا دمیدن آفتاب است و این ساعت در حقیقت برزخ میان شب و روز میباشد، خصوصاً از نظر آمیختگی نور و تاریکی در آن. بنابراین صحیح است که از یک جهت آن را روز و از نخستین ساعات آن به شمار آوری، و از جهت دیگر آن را به این دلیل که تاریکی به طور کامل برطرف نشده است شب محسوب نمایی. حتی روایت شده است که او نه از ساعتهای شب است و نه از ساعتهای روز بلکه از ساعتهای بهشت است:
در گفتوگوی عالم نصرانی با ابو جعفر(ع)آمده است: .... نصرانی گفت: از تو بپرسم یا تو از من میپرسی؟ ابو جعفر(ع)فرمود: «از من بپرس». نصرانی گفت: ای گروه نصارا، مردی از امت محمد میگوید: از من بپرس که این عرصهای است پر از مسایل. سپس گفت: ای عبد الله، از ساعتی مرا باخبر کن که نه از شب است و نه از روز؛ کدام ساعت است؟ ابو جعفر(ع)فرمود: «ما بین طلوع فجر تا طلوع خورشید». نصرانی گفت: پس اگر نه از ساعتهای شب است و نه از ساعتهای روز، از کدامین ساعتها است؟ ابو جعفر(ع)فرمود: «از ساعتهای بهشت است و در آن بیماریهای ما بهبود مییابد»(31) .
و اینجا است که فردی که در سخن اهل بیت اندیشه میورزد، از رابطهی حیرتآوری که در سخن آنها وجود دارد در شگفت میشود. زیرا میبینی نخستین اوصیای امام مهدی(ع)که نماد نخستین ساعات روز است، برزخی میان دولت باطل و دولت حق ـبین شب و روزـ است و او از این جهت که وصی امام مهدی(ع)و معاصر آن حضرت و نخستین زمامدار دولت عدل الهی پس از پدرش(ع)میباشد، نخستین ساعت روز محسوب میشود؛ و از این منظر که در پایان دولت ظلم ظهور میکند و زمینهساز پدرش ـروزـ است او را به سان ساعات شب مییابی؛ آنجا که ظلمت شب هنوز به طور کامل از بین نرفته است بلکه شب با آن شروع به از بین رفتن تدریجی میکند ـفجر ـ؛ پس او از این جهت از نظر ناظر، ساعتی از شب یا شبیهترین به آن از میان ساعتهای روز میباشد و به تدریج شبیه به ساعتهای روز میشود تا اینکه ناظر آن را آن گونه میبیند و یا حتی نزدیکترین ساعت شب به آن میبیند.
و این دلیل یا تأییدی بر این است که نخستین اوصیای امام مهدی(ع)الزاماً باید همانی باشد که برای آن حضرت زمینهسازی میکند و او قطعاً باید پیش از قیام مقدس امام موجود باشد.
در اینجا نباید ما از ارتباط شگفتی که بین این کلام با وصیت رسول خدا(ص) در شب وفاتش وجود دارد غفلت کنیم؛ وصیتی که حضرت در آن نخستین وصیّ امام مهدی را به «و او نخستین مؤمنین است» توصیف نموده است یعنی نخستین مؤمنین به امام مهدی به هنگام ظهورش و نخستین تأییدکننده و یاری دهندهی او. این مطلب به تفصیل در کتابهای دیگر شرح و بسط داده شده است و من اینجا تکرار نمیکنم.
حتی ما میبینیم که مهدی اول (احمد) برترین اوصیای امام مهدی(ع)است زیرا او برترین ساعتهای روز است. این موضوع با سخن اهل بیت(ع) دربارهی اولین ساعت از ساعتهای روز مطابقت دارد. همان گونه که در فرمایش امام باقر(ع)آمده است که آن حضرت به هنگام توصیف ساعت فجر، آن را جزو ساعتهای بهشت خوانده است: «از ساعتهای بهشت است و در آن بیماریهای ما بهبود مییابد».
و نیز فرد خردمند نباید توجه به این فرمایش حضرت یعنی «و در آن بیماریهای ما بهبود مییابد» را از کف بدهد. بهبود یافتن از بیماری همان سلامت و نکو گشتن از کسالت میباشد. شیعهی آل محمد در دولت ظلم و در فترت غایب بودن حجت و غوطهور شدن در فتنهها و انحراف، بیمارند حتی اگر بعضی از چیزهایی که مردم را گرفتار میکند آنها را گرفتار نکرده باشد چه آنچه میدانند یا نمیدانند، و ظهور وصی امام مهدی(ع)ـنخستین ساعات روز و فجرـ بیدارباش آنها از خواب غفلت و خروج آنها از گمراهی و سرگردانی است و آنها آرام آرام حقایق را میبینند ـهر یک به فراخور حال خودـ تا آن گاه که خورشید طلوع کند و دیگر هرگز پوشیدگی بر جای نمیماند.
توصیف این ساعت از زبان اما باقر(ع)در پاسخ نصرانی به گونهی دیگری نیز روایت سده است: «آن ساعتی بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است که رنجور و ستمدیده در آن آرامش مییابد و شبزنده دار در آن به خواب میرود و کسی که بیهوشی بر او عارض شده است، بهبود مییابد. خداوند آن را در دنیا رغبتی برای راغبین به آن و در آخرت برای عمل کنندگان به آن و آن را دلیلی واضح و حجت بالغه بر ستیزهجویان متکبر که تَرکَش میکنند قرارش داد....»(32) .
با این لفظ من حقیقتاً نمیدانم کدام قسمت را توضیح دهم: «رنجور و ستمدیده در آن آرامش مییابد» ، «شبزنده دار در آن به خواب میرود» ، «کسی که بیهوشی بر او عارض شده است، بهبود مییابد» ، «خداوند آن را در دنیا رغبتی برای راغبین به آن» ، «و در آخرت برای عمل کنندگان به آن» ، «و آن را دلیلی واضح و حجت بالغه بر ستیزهجویان متکبر که تَرکَش میکنند قرارش داد»؛ اگر بخواهیم بر اسرار آن توقف نماییم، سخن طولانی خواهد شد.
برتری دادن ساعتی از ساعتهای روز بر دیگر ساعتهای آن، فقط در روایت نیامده است بلکه این موضوع حتی در قرآن کریم نیز مندرج میباشد. خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«.... وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا»(33)
(و نيز نماز صبحگاه را و نماز صبحگاه در دید و حضور است)
و روایت شده است که فرشتگان شب و فرشتگان روز بر وقت فجر، شاهد هستند و حضور دارند.
خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«كَلَّا وَالْقَمَرِ * وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ * إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ * لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ * كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ»(34)
(آری، سوگند به ماه * و سوگند به شب، چون روی در رفتن آرد * و سوگند به صبح، چون پرده برافکند * که اين يکی از حادثههای بزرگ است * ترسانندهی آدميان است * برای هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پِی رود * هر کس در گرو عملی است که انجام داده است * مگر اصحاب یمین).
محمد بن فضیل از ابو الحسن(ع)روایت میکند که فرمود: «هر كس به سوى دوستى و ولایت ما سبقت جويد، از آتش دوزخ دورى جسته است، و هر كس از دوستى و ولایت ما عقب بماند، به سوى آتش دوزخ پيشى جسته است»(35) .
از محمد بن فضیل از ابو الحسن دوم(ع)روایت شده است: .... گفتم:
«وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ»
(و این نیست جز ذکری برای بشر).
فرمود: «آری، ولایت علی(ع)». گفتم:
«إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ»
(که اين يکی از حادثههای بزرگ است)؟
فرمود: «هر كس به سوى دوستى و ولایت ما سبقت جويد، از آتش دوزخ دورى جسته است، و هر كس از دوستى و ولایت ما عقب بماند، به سوى آتش دوزخ پيشى جسته است».
«إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ»
(مگر اصحاب یمین).
فرمود: «به خدا سوگند، آنها شیعیان ما هستند». گفتم:
«لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»
(ما از نمازگزاران نبودیم).
فرمود: «ما از وصیّ حضرت محمد(ص) و اوصیای پس از او پیروی نکردیم و بر آنها نماز نگزاردیم». گفتم:
«فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ»
(آنها را چه شده است که از اين پند، اعراض میکنند؟).
فرمود: «از ولایت روی برمیگردانند». گفتم:
«كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ»
(آری، که آن، اندرزی است).
فرمود: «ولایت»(36) .
از جابر از ابا جعفر(ع)در مورد سخن خداوند متعال روایت شده است: .... و این سخن خداوند متعال:
«وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ»
(و این نیست جز ذکری برای بشر).
فرمود: «یعنی روز پیش از خروج قائم(ع)کسی که بخواهد حق را قبول میکند و به سوی او میرود و کسی که بخواهد از او عقب میماند»....
«وَکُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّینِ»
(و ما روز دین را انکار میکردیم).
فرمود: «روز دین، روز خروج قائم(ع)است و این سخن خداوند متعال
«فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ»
(آنها را چه شده است که از اين پند، اعراض میکنند؟)
یعنی پند و اندرز، و آیه، امیر المؤمنین که سلام و صلوات خداوند بر او باد، میباشد....
«بَل یُریدُ کُلُّ امْرئٍ مِنهُم أَنْ یُؤتَی صُحُفاً مُنَشَّرَةً»
(بلکه هر يک از ايشان میخواهد که نامههايی گشاده به او داده شود)؛
هر یک از مخالفین میخواهد که بر او کتابی از آسمن نازل شود. سپس میفرماید:
«کَلّا بَل لا یَخافُونَ الأخِرَةَ»(37)
(به هیچ وجه، بلکه آنها از آخرت نمیترسند)
که منظور دولت قائم(ع)میباشد....»(38) .
و هر کس در این روایات تأمّل کند، برای او بسیاری مطالب روشن میگردد که به آن رشد و هدایت میکند. این مختصر را مجال شرح و بسط نیست، امیدوارم که عذر پذیرفته شود.
بنابراین نخستینِ ساعتهای روز، همان نخستینِ مهدیین از نسل امام مهدی(ع)است در حالی که مشابه ساعتهای شب نیز هست، یا میتوان گفت برزخی میان شب و روز و یا میتوان گفت برزخی بین دولت کفر و دولت عدل و یا میتوان گفت که او برزخی میان دو مقام امامت و هدایت میباشد؛ و همهی اینها یک معنا را میرساند.
از محمد بن حسن میمون از ابو هاشم روایت شده است که گفت: به ابوالحسن ماضی امام کاظم(ع)عرض کردم: از چه رو نمازهای واجب و نافله پنجاه رکعت قرار داده شد نه بیشتر و نه کمتر؟ فرمود: «ساعتهای شب دوازده تا است و ما بین طلوع فجر و طلوع خورشید نیز ساعتی است و ساعتهای روز نیز دوازده تا میباشد و برای هر ساعت، دو رکعت قرار داده شده است و ما بین غروب خورشید و پایین رفتن قرص، گرگ و میش است»(39) .
و شیخ صدوق میگوید: حسن بن عبد الله بن سعید عسکری برای ما روایت کرد: عمویم به من خبر داد و گفت: ابو اسحاق به ما گفت: ثعلب بر ما املا نمود: «ساعتهای شب: غسق: گرگ و میش، فحمة: تاریکی دل شب، عشوة: یک چهارم اول شب، هدأة، جنح، هزیع، فقد، عقر، زلفة، سحرة و بهرة میباشند؛ و ساعتهای روز: راد، شروق، متوع، ترحل، دلوک، جنوح، هجیر، ظهیرة، اصیل و طفل میباشند»(40) .
و حتی نامگذاری نخستین ساعات روز به «راد» (برگرداننده) شاید به دلیل ارتباط آن با نخستین مهدیین باشد؛ یعنی او دین خدا را به اصول و مبانی آن بازمیگرداند، یا او در مقابل اهل بدعتها و انحراف و ظلم و جور میایستد .....
یا شاید از «الردء» گرفته شده باشد که به معنای یار و یاور است ـو همچنین به معنای غارـ همان گونه که در کلام خداوند، حکایتی از زبان موسی نبی الله(ع)آمده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ»(41)
(و برادرم هارون در بیان، از من فصيحتر است، او را به مدد من بفرست تا مرا یاری کند؛ بيم آن دارم که دروغگويم شمارند).
زبیدی در تاج العروس ج 4 ص 450 تا 453 ریشهی «ردد» میگوید: این سخن خداوند:
«فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا»
جایز است کسی که میخواند، اعتماد کند یا برای وزینتر شدن، بعد از اخفا کردن همزه، وقف نماید.
از مفضل بن عمر از امام صادق جعفر بن محمد(ع) روایت شده است: از این سخن خداوند عزوجل از ایشان سؤال کردم:
«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»(42)
(و چون پروردگار ابراهيم او را به کلماتی بيازمود)؛
این کلمات چه بود؟ فرمود: «کلماتی بود که آدم از پروردگارش آموخت و خداوند با آن توبهاش را پذیرفت و او گفت: «به حق محمد و علی و فاطمه و حسن از تو درخواست میکنم که مرا ببخشایی». خداوند توبهاش را پذیرفت که او توبهپذیر و مهربان است». عرض کردم: ای پسر رسول خدا، خداوند عزوجل از این سخن «فَأَتَمَّهُنَّ» چه منظوری دارد؟ فرمود: «یعنی آنها را تا قائم دوازده امام که نُه تا از فرزندان حسین(ع)هستند، کامل نمود».
مفضل گفت: گفتم: ای پسر رسول خدا، از این سخن خداوند عزوجل
«وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ»
(و آن را در فرزندان خود سخنی پاينده کرد)
مرا باخبر فرما. فرمود: «یعنی به آن امامت که خداوند آن را تا روز قیامت در ذریهی حسین قرار داد». مفضل گفت: به او عرض کردم: ای پسر رسول خدا، چگونه در فرزندان حسین(ع)جریان یافت و نه در نسل حسن(ع)که هر دو فرزندان رسول خدا(ص) هستند و نوههای او و سروران جوانهای اهل بهشت؟! فرمود:
«موسی و هارون دو نبیّ فرستادهشده و برادر بودند. خداوند عزوجل نبوّت را در پشت هارون قرار داد نه در پشت موسی(ع) و شایسته نیست کسی بگوید چرا خداوند چنین کرد. امامت، جانشینی خداوند عزوجل در زمینش است و شایسته نیست کسی بگوید چرا خداوند آن را در صلب حسین قرار داد نه حسن(ع)؛ چرا که خداوند تبارک و تعالی در کارهایش حکیم است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ»(43)
(او در برابر هيچ يک از کارهايی که میکند، بازخواست نمیشود ولی مردم بازخواست میشوند)»(44) .
در این روایت ابو عبد الله(ع)بیان میفرماید که خداوند متعال کلمات را از ذریهی حسین(ع)تا قائم(ع)تمام کرده است، سپس به دنبال آن در پاسخی دیگر آورده که خداوند امامت را در نسل حسین(ع)تا روز قیامت قرار داده است و ما از این مطلب درمییابیم که خداوند متعال این کلمات را در فرزندان او یعنی امام مهدی(ع)که به او خاتمه یافته، جاودان ساخته است یعنی امامت مهدیین را؛ یا میتوان گفت مقام هدایتی را که پس از مقام ولایت یا امامت میآید. اگر برای ما روشن شود که قیامت بلافاصله پس از وفات امام مهدی(ع)نیست بلکه طبق آنچه روایات بیان میدارند، عمر شریف آن حضرت در دولت عدل الهی بسیار کوتاه است و پس از او، امامان و حجتهایی خواهند بود که دولت عدل الهی که خداوند به بشریت بشارت داده است را بر پا خواهند نمود، این درک به ذهن نزدیکتر و آسانتر میشود.
تصور نشود که دولت امام مهدی(ع)فقط منوط و مرهون به زنده بودن آن حضرت است، که روایت شده این مدت نه سال یا نوزده سال یا نزدیک به همین مقدار است؛ حال آنکه بشریّت هزاران سال در دولت ظلم و طاغوت زیسته است و حتی از روایات اینگونه فهمیده میشود که دولت امام مهدی تا زمانهایی بسیار دراز ادامه خواهد داشت.
از یونس بن رباط نقل شده است که گفت: شنیدم ابا عبد الله(ع)میفرماید: «به راستی که اهل حق، همواره در سختی هستند؛ اما آن، تا زمانی کوتاه و آسایشی بلند مدت است»(45) .
حتی از روایات فهمیده میشود که مهدی آخر از فرزندان امام مهدی(ع)309 سال حکومت میکند و پس از آن رجعت واقع میشود و خروج امام حسین(ع)آغاز میگردد:
از جابر جعفی روایت شده است که گفت: شنیدم ابا جعفر(ع)میفرماید: «به خدا که مردی از اهل بیت ما بعد از مرگش سیصد سال بر زمین حکومت میکند, و نه سال بر آن اضافه شود». گفتم: چه وقت؟ فرمودند: «بعد از مرگ قائم». عرض کردم: و چقدر قائم در عالمش قیام میکند تا بمیرد؟ فرمود: «نوزده سال از روز قیامش تا مرگش. سپس منتصر خروج میکند و خون حسین(ع)و یارانش را طلب میکند و میکشد و اسیر میکند تا سفاح خروج کند»(46) .
این «منتصر» (پیروزمند) همان امام حسین(ع)و «سفاح» (خونریز) امیر المؤمنین میباشد. امام حسین(ع)پس از حکومتداری مهدیین دوازدهگانه از نسل امام مهدی(ع)خروج میکند؛ یعنی رجعت، پس از پایان زمامداری دوازدهمین مهدی از اوصیای امام مهدی(ع)آغاز میشود و فقط مدت حکومت مهدی دوازدهم 309 سال است، چه برسد به پدرانش مهدیّون یازدهگانه. مهدی دوازدهم پشتی ندارد یعنی فرزندی ندارد زیرا امامت به پایان رسیده و عالم رجعت که متفاوت با زندگی دنیویی کنونی ما است، آغاز گشته است.
حسن بن علی خزاز میگوید: علی بن ابی حمزه بر امام رضا(ع)وارد شد و عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ فرمود «آری». عرض کرد: من از جدت جعفر بن محمد(ع) شنیدم که امامی نخواهد بود مگر اینکه فرزندی داشته باشد. حضرت فرمود: «ای شیخ! آیا فراموش کردهای یا خود را به فراموشی زدهای؟ این چیزی نیست که جعفر(ع)فرمود. او فرمود: امامی نخواهد بود مگر اینکه فرزندی دارد، مگر آن امامی که حسین بن علی(ع) بر او خروج میکند که او فرزندی ندارد». علی بن ابی حمزه عرض کرد: فدایت شوم! درست فرمودی. از جدت این چنین شنیدم(47) .
در روایتی دیگر که گفتوگویی بین علی بن ابی حمزهی بطائنی با امام رضا(ع)میباشد، این معنی روشنتر میگردد. بطائنی در گفتوگویی طولانی به امام رضا(ع)عرضه داشت: ... ما روایت کردهایم که امام نمیمیرد تا فرزند خود را ببیند. ابو الحسن(ع)فرمود: «آیا در این حدیث چیزی غیر از این هم روایت کردهاید؟» عرض کردم: خیر. فرمود: «بلی به خدا سوگند روایت کردهاید؛ به جز قائم، و شما معنای آن را نمیدانید و هرگز گفته نشده است». به ایشان عرض کردم: آری، به خدا سوگند این مطلب در این حدیث است. ابو الحسن(ع)فرمود: «وای بر تو! چگونه بر چیزی جسارت یافته و ادعای برخی از آن را میکنی؟»(48) .
خداوند توفیقت دهد، در این سخن امام رضا(ع)که میفرماید «و شما معنای آن را نمیدانید و هرگز گفته نشده است»، اگر منظور از آن، امام مهدی میبود، این مطلب بر مردی همچون علی بن ابی حمزهی بطائنی که به زیادی حفظ و روایت احادیث اهل بیت(ع) مشهور است، پوشیده نمیماند؛ چطور ممکن بود بر او پنهان بماند و حال آنکه در آن زمان، بیشتر مردم میدانستند که مقصود از قائم همان امام مهدی(ع)است. بنابراین مادام که این معنا که «فرزندی ندارد» بر علی بن ابی حمزه و دیگر راویان مخفی مانده است، قطعاً مراد از آن، کسی غیر از امام مهدی(ع)است و او، آخرین مهدیین از نسل امام مهدی(ع)میباشد و این همان چیزی است که امام رضا(ع)در فرمایش خود مبنی بر «و شما معنای آن را نمیدانید و هرگز گفته نشده است» قصد کرده است.
حال به مسأله بازمیگردیم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ»
(و آن را در فرزندان خود سخنی پاينده کرد)
و دلالتش بر مهدیین از ذریهی امام مهدی(ع)و روایت دیگری که به فهم این مطلب کمک میکند را ذکر مینمایم:
از هشام بن سالم روایت شده است: به امام صادق جعفر بن محمد(ع) عرض کردم: حسن برتر است یا حسین؟ فرمود: «حسن برتر از حسین است». گفتم: پس چگونه امامت در نسل حسین ادامه یافت نه حسن؟ فرمود: «خداوند تبارک و تعالی دوست میدارد که سنت موسی و هارون در حسن و حسین(ع) جریان یابد؛ آیا نمیبینی که آن دو در نبوّت مشترک بودند همانند حسن و حسین که در امامت مشترک هستند، و خداوند عزوجل نبوّت را در نسل هارون قرار داد و نه در نسل موسی، در حالی که موسی برتر از هارون(ع) بود». گفتم: آیا ممکن است دو امام در یک زمان باشند؟
فرمود: «نه، مگر اینکه یکی از آن دو صامت باشد و به دیگری اقتدا کند و آن دیگر، ناطق و امام دیگری باشد اما اینکه دو امام ناطق در یک زمان باشند، نه». عرض کردم: آیا بعد از حسن و حسین(ع) امامت در دو برادر خواهد بود؟ فرمود: «نه، امامت فقط در نسل حسین(ع)جریان دارد همان گونه که خداوند عزوجل فرموده است:
«وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ»(49)
(و آن را در فرزندان خود سخنی پاينده کرد)؛
سپس در اعقاب و اعقاب و اعقاب تا روز قیامت جریان خواهد یافت»(50) .
از عبد العلی بن اعین روایت شده است که گفت: شنیدم ابا عبد الله(ع)میفرماید: «خداوند عزوجل علی(ع)و آنچه به او میرسد را به وصیت مخصوص گردانید، و با آن به حسن و حسین اقرار نمود. سپس وصیت او به حسن و تسلیم شدن آن از حسن به حسین تا امر به حسین رسید که هیچ کس در مثل آنچه برای او است، منازعهای در آن ندارد و علی بن الحسین با این سخن خداوند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللهِ»(51)
(به حکم کتاب خدا، خويشاوندان به يکديگر سزاوارترند و خدا بر هر چيزی دانا است)
مستحق آن میباشد. و پس از علی بن الحسین در کسی جز اعقاب و اعقاب اعقاب نمیباشد»(52) .
حال ما باید این پرسش را مطرح نماییم که چرا امام صادق(ع)میفرماید: «در اعقاب و اعقاب اعقاب» و کلمهی اعقاب را تکرار مینماید؟! کلمهی اعقاب (جمع عقب به معنی پشت و فرزند) بر نُه معصوم(ع) صدق میکند و تکرار آن لازم نیست تا کلام کامل و صحیح گردد!! پس باید برای کلمهی اعقاب معنی و کاربرد دیگری وجود داشته باشد؛ چرا که ائمه(ع) سخن اضافی نمیگویند (و هرگز چنین نیستند) در حالی که آنها سروران بلاغت و فصاحتاند که خودشان فرمودهاند:
«خیر الکلام ما قلّ و دلّ»
(برترین سخن آن است که کوتاه و قابل فهم باشد).
کسی که در این روایت تأمّل کند و آن را با دیگر روایتها مقارن سازد، درمییابد که این به آن معنا است که امامت پس از حسین(ع)در دو مرحله استمرار مییابد که هر یک در فضیلت و برتری متفاوت از دیگری است؛ این دو عبارتند از مرحلهی امامت و مرحلهی هدایت، یعنی فرزندان ائمه و فرزندان مهدیین پس از امام مهدی(ع). از همین رو امام صادق(ع)کلمهی فرزندان (اعقاب) را دو بار تکرار کرده است: «اعقاب و اعقاب اعقاب».
در مورد این شاهد، همین مقدار کفایت میکند.
از عمرو بن بکایی از کعب الاحبار در مورد خلفا روایت شده است که گفت: «آنها دوازده نفرند. هنگامی که مدتشان به سر آید، طبقهای صالح که خدا بر عمرشان میافزاید را خداوند به این امت وعده داده است. سپس قرائت کرد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»(53)
(خداوند به کسانی از شما که ايمان آوردهاند و کارهای شايسته کردهاند، وعده داد که در روی زمين جانشينشان کند، همچنان که مردمی را که پيش از آنها بودند جانشين نمود).
گفت: و خداوند اینچنین با بنی اسرائیل رفتار نمود و سخت نیست که این امت در یک روز یا نصف روز جمع گردد:
«وَ إنَّ یوماً عِندَ رَبِّکَ کَاَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّونَ»(54)
(و يک روز از روزهای پروردگار تو برابر با هزار سال است آن گونه که شما میشمريد)»(55) .
ابو الحاتم رازی در تفسیرش همین خبر را با کمی اختلاف با سندش از عمرو بکالی، از کعب الاحبار آورده است که گفت: «آنها دوازده نفرند و آن گاه که مدتشان به سر آید به جای آن دوازده نفر، دوازده نفر نظیر آنها قرار داده میشوند و خداوند اینچنین به این امت وعده داده است و قرائت کرد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
(خداوند به کسانی از شما که ايمان آوردهاند و کارهای شايسته کردهاند، وعده داد که در روی زمين جانشينشان کند، همچنان که مردمی را که پيش از آنها بودند جانشين نمود)
و خداوند اینچنین با بنی اسرائیل رفتار نمود:
«وَ إنَّ یوماً عِندَ رَبِّکَ کَاَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّونَ»
(و يک روز از روزهای پروردگار تو برابر با هزار سال است آن گونه که شما میشمريد)»(56) .
این خبر اگر چه از کعب الاحبار روایت شده است ولی با آنچه از اهل بیت(ع) روایت شده موافق میباشد و ـبنا به نظر صدوقـ دلالت دارد بر وجود طبقهی صالحی از خلفا پس از امام مهدی(ع)دارد و خلفا و حجتهای بر مردم حتماً باید معصوم و از اوصیای پیامبر(ص) و به ویژه از نسل امام حسین(ع)و به طور خاص از نسل امام مهدی(ع)باشند؛ چرا که همانطور که در روایات متواتر آمده است، امامت تا روز قیامت در فرزندان و فرزندان فرزندان (اعقاب و اعقاب اعقاب) است؛ بنابراین امکان ندارد که آنها کسانی غیر از مهدیون در وصیت پیامبر خدا حضرت محمد(ص) و روایات متواتر نقل شده از اهل بیت(ع)، باشند.
و اما با لفظ ـرازیـ این مطلب دلالت دارد بر این که دوازده خلیفه پس از ائمهی دوازدهگانه میآیند و آنها وعدهی خدای متعال میباشند.
تا اینجا به همین مقدار از بیان کردن اخباری که به مهدیین از اوصیای امام مهدی(ع) اشاره دارد اکتفا میکنم وگرنه این روایتها بسیارند؛ و من از آوردن روایاتی که بر مهدیین و بر ذریهی امام مهدی(ع)تصریح دارند، صرفنظر میکنم؛ چرا که این روایتها برای برادران انصار شناخته شدهاند و شرح و بسط آنها در تعدادی از کتابهای انتشارات انصار امام مهدی(ع)موجود میباشد.
جواب: اما روایتی که گمان برده شده است با مهدیین(ع) در تعارض میباشد، با این مضمون: «.... و همان کسانی هستند که رسول خدا(ص) فرموده است: هنگامی که به آسمان برده شدم، نامهای آنها بر ساق عرش با نور نوشته شده دیدم؛ دوازده اسم که علی و دو فرزندش و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسین و حجت قائم از ایشان بودند. اینها امامان از اهل بیت برگزیده و پاکی میباشند. به خدا سوگند هر کسی غیر از آنها چنین ادعایی کند خداوند تبارک و تعالی او را با ابلیس و لشکریانش محشور خواهد نمود».
سخن در این خصوص به شرح زیر میباشد:
ـ این سخن معصوم(ع): «.... هنگامی که به آسمان برده شدم، نامهای آنها بر ساق عرش با نور نوشته شده دیدم؛ دوازده اسم که علی و دو فرزندش و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسین و حجت قائم از ایشان بودند....».
صرفنظر از هر چیز، این روایت تا اینجا با روایاتی که ائمهی دوازدهگانه تا قائم مبنی بر اینکه آنها وصی رسول خدا(ص) میباشند را برمیشمرند، هیچ تعارضی ندارند و همان طور که پیشتر بیان شد چنین روایاتی که امامان دوازدهگانه را اثبات میکنند، نفیکنندهی مهدیون دوازدهگانه نمیباشند و همان طور که بیان گردید، اثبات نمودن چیزی به معنی نفی کردن غیر از آن، نمیباشد.
ـ این سخن معصوم(ع): «.... اینها امامان از اهل بیت برگزیده و پاکی میباشند....». پیشتر بیان شد که مقام امامت غیر از مقام هدایت است و ثابت نمودن تعداد امامان به معنی نفی تعداد مهدیون نمیباشد و تعارضی در مقام و جایگاه وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر، وقتی سخن در خصوص امامان و تعداد آنها است به معنی نفی کردن مهدیون یا اینکه این اوصیا و حجتها غیر از آنها هستند، نمیباشد.
ـ این سخن معصوم(ع): «.... به خدا سوگند هر کسی غیر از آنها چنین ادعایی کند خداوند تبارک و تعالی او را با ابلیس و لشکریانش محشور خواهد نمود....». اینچنین در دلایل امامت که علامه مجلسی نقل نموده، وارد شده است: «غیر از ما» و نه «غیر از آن» یا «غیر از آنها»؛ و به همین صورت در الزام الناصب و معجم احادیث امام مهدی(ع)و دایرة المعارف امام جواد(ع). فقط در بحار الانوار و منبعی که صاحب بحار از آن روایت میکند، با لفظ «غیر از آن» آمده است.
همان طور که بیان گردید، در کفایت الاثر عبارت با لفظ «غیر از ما» آمده است.
در هر صورت، منافی مهدیون(ع) نمیباشد؛ چرا که سخن در خصوص نفی امامت از ذریهی امام حسین(ع)میباشد همان طور که در ابتدای روایت آمده است که در جواب کسی گفته شده است که فکر میکند امامت در پشت حسن و حسین ادامه مییابد و مختص ذریهی حسین(ع)نمیباشد. حتی اگر ما سخن را عمومیت ببخشیم نیز در خصوص نفی مقام امامت از غیر از اهل برگزیده و پاکی از اوصیای پیامبر خدا حضرت محمد(ص) میباشد که در وصیت شب وفاتش آنها را معرفی نموده است و در بسیاری روایات متواتر نیز آمدهاند در حالی که آنها، از اوصیای امام مهدی(ع)و حجتهای بر مردم بعد از ایشان(ع)میباشند.
این، علاوه بر آن چیزی است که پیشتر بیان کردم مبنی بر اینکه اهل بیت(ع) در مخفی نگه داشتن ذکر صریح مسالهی مهدیون(ع) تعمّد داشتهاند و به جای لفظ صریح، به اشاره و تلمیح و متن غیر آشکار، بسنده کردهاند... همان طور که تفصیلش گفته شد؛ حکمت بالغه!
حتی اگر بگوییم معنی کلام به این صورت است: هیچ کس غیر از این دوازده نفر آن را ادعا نمیکند....، این هم ناظر بر مقام امامت میباشد و نه هدایت؛ وگرنه مقام هدایت با تکیه بر روایتهای متعدد به گونهای اثبات شده است که امکان رد کردنشان وجود ندارد. حداقل تقدیراً ناگزیریم که متشابه کلام اهل بیت(ع) را به محکمش بازگردانیم و از متشابه پیروی نکنیم. روایات مهدیون صریح و محکم و با دلایل واضح و روشن میباشند مبنی بر اینکه پس از امام مهدی(ع)دوازده مهدی حجتهای بر خلق هستند.
از امام رضا(ع)روایت شده است که فرمود: «هر کس متشابه قرآن را به محکمش بازگرداند به صراط مستقیم راه یافته است». سپس فرمود: «در اخبار ما نیز محکمی همچون محکم قرآن و متشابهی همچون متشابه قرآن وجود دارد. پس اخبار متشابه ما را به محکمات آن ارجاع دهید و بدون توجه به محکمات آن از متشابهاتش پیروی مکنید که گمراه میشوید»(57) .
اما عبارتی که شما برادرم در سؤالت آوردهای: «غیر از آنها کس دیگری آن را ادعا نمیکند»؛ من آن را در هیچ یک از منابع نیافتم. البته این نیز با مهدیون تعارضی ندارد؛ چرا که به مقام امامت بازمیگردد و این مقام مختص ائمهی دوازدهگانه میباشد؛ همانطور که وصیت پیامبر خدا(ص) بر آن صراحت دارد:
«یا عَلِیُّ! إنَّ مِنْ بَعْدِی اثْنا عَشَرَ إِماماً وَمِنْ بَعْدِهِمْ اثْنا عَشَرَ مَهْدِیّاً»
(ای علی! پس از من دوازده امام خواهند بود و بعد از آنها دوازده مهدی).
مخلص کلام: این روایت در صدد نفی وجود داشتن امامت در فرزندان امام حسن یا فرزندان هر کس دیگری است و آن را در فرزندان حسین(ع)محصور میگرداند. اوصیای امام مهدی(ع)نیز از پشت امام حسین و از اهل بیت(ع) هستند. بنابراین این روایت اصولاً هیچ ارتباطی با نفی امامت مهدیین(ع) ندارد.
پاسخ سؤال 3: سخن شما مبنی بر اینکه «آیا خداوند همهی خلقش را مهلت میدهد و از جملهی اینها، مؤمنین و مخلصینی هستند که میخواهند آن گونه که خدا آنها را فرمان داده ـیعنی از طریق خلیفه و جانشینشـ او را عبادت کنند، آنجا که میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»
(وا میگذاردشان تا همچنان در طغیان خویش سرگردان بمانند).
بانگ گوسالهای که خداوند آن را فتنهی بنی اسرائیل قرار داد. آیا امکان دارد بر کسی که مؤمن به دعوت حق است و اعتقاد دارد که دعوت، حق میباشد بیفزاید؛ به این ترتیب که بر او بیافزاید و او را نیرنگی زند و در طغیانش واگذارد ولو به این مقدار که فرستاده بیاید و او را خبر دهد که بر حق است، ولی او در واقع بر باطل میباشد مانند بانگ گوساله، و مهلت دادن و فرو گذاشتن در طغیان «و به آنها مهلت میدهیم، که تدبیر من محکم و استوار است». آیا از این باب، چنین چیزی ممکن میباشد؟».
پاسخ:
الف - حق تعالی میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«يُرِيدُ اللهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»(58)
(خدا میخواهد برای شما همه چيز را آشکار کند و شما را به سنتهای پيشينيانتان راه بنمايد و توبهی شما را بپذيرد، که خداوند دانا و حکيم است).
و همچنین:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»(59)
(کسانی را که در راه ما مجاهدت کنند، به راههای خويش هدايتشان میکنيم، و خدا همراه با نيکوکاران است).
خدای متعال نزد حُسن ظن بندهی مؤمنش است و از مادر و پدرش بر او مهربانتر، و رحمت او بر غضبش پیشی گرفته و از ساحتش به دور است کسی را که از او هدایت خواسته، گمراه کند یا آن کس را که به او امید بسته، ناامید گرداند. در دعاهای اهل بیت(ع) وارد شده است:
«یا دلیل المتحیرین»
(ای راهنمای سرگشتگان)،
«یا دلیل من لا دلیل له»
(ای راهنمای کسی که راهنمایی ندارد)،
«یا عماد من لا عماد له»
(ای تکیهگاه کسی که تکیهگاهی ندارد)
و «یا سند من لا سند له»
(ای پشتوانهی کسی که پشتوانهای ندارد).
هر راه گمکردهای که به ما گنهکاران متوسل شود و شناخت مسیر را از ما بخواهد، ما به او خدعه نمیکنیم و به بیراههاش نمیاندازیم، حال این وضعیت در مورد خداوند متعال چگونه خواهد بود؟ همان طور که عیسی پیامبر خدا(ع)به این مضمون گفته است:
«آیا در میان شما پدری هست که وقتی پسرش از او نان بخواهد، به او سنگ بدهد... اگر شما که خود خطاکار هستید چنین نمیکنید، پس خداوند متعال چگونه خواهد بود؟».
اگر خلاف این را بگوییم، دیگر کسی باقی نمیماند که به خدای متعال و هدایت او اطمینان داشته باشد، بلکه حتی به سخنان معصوم هم هیچ کس اعتماد نمیکند، چرا که در این صورت نفس او چنین وسوسه میکند که شاید بخواهد مرا گمراه کند و این هدایت من نباشد!!
آری، کسانی که حجت آشکار خدا را ترک گویند و حق واضح را رها و از هوا و گمراهی پیروی نمایند، در چنین حالتی ممکن است خداوند متعال آنها را گمراه نماید؛ زیرا حجتی از جانب خدای متعال در پیروی از فلان پیامبر یا امام بر آنها اقامه شده است... سپس آنها حق آشکار را رها کردند و در لبیک گویی هوای نفس و ابلیس و لشکریان او از جن و انس، از شبهات پیروی نمودند.
موضوع سامری و گوساله و بنی اسرائیل نیز از همین قبیل است؛ چرا که آنها جانشین موسی(ع)را که بر آنها منصوب شده بود ترک گفتند و نشانهها و دلایل و معجزاتی را که با چشمان خود از موسی و هارون(ع) دیدند به فراموشی سپردند یا به عمد از یاد بردند، و از پِی سامری و گوسالهاش روان شدند. در آن هنگام آنها مستحق زیادت در گمراهی شدند زیرا آنها درواقع پس از اقامه شدن حجت، به بیراهه رفتند و از اطاعت پیامبر خدا و جانشین او سر باز زدند و حتی با فطرت و عقل خویش نیز از درِ مخالفت وارد شدند. خدای متعال اصولاً بنی اسرائیل را گمراه نکرد و اَحدی را هرگز به گمراهی نمیکشاند و این بسی از ساحت او به دور است؛ بلکه بنی اسرائیل خودشان خویشتن را به بیراهه افکندند، و لذا با زیاد شدن گمراهیشان، مجازات به سراغ شان آمد... قسمتی از مجازات، دنیوی است و قسمتی از آن اخروی، یعنی خواری در دنیا قبل از خواری در آخرت.
هنگامی که پیامبر یا امامی از سوی خداوند متعال میآید یا همانگونه که در زمان ما وقتی شخصی که فرستاده شده از سوی امام مهدی(ع)است میآید، امکانپذیر و متوقع نیست که خداوند مؤمنینی را که به درگاه او متوسل میشوند تا صداقت یا کذب این شخص را دریابند، گمراه نماید. آیا این بیچارهها، حجت خدا را که بر آنها گماشته شده است، ترک گفتهاند؟ آیا فرستاده، آنها را به انکار امام زمان و حجت خدا بر خلق دعوت کرده است تا مستحق گمراهی شوند؟ و چطور فرد عاقل میپذیرد که این عده با بنی اسرائیل که دو پیامبر از پیامبران الهی را ترک گفتند و از سامری تبعیت کردند و موجود بیجانی که نه سودی میدهد و نه زیانی میرساند را پرستش نمودند، قیاس شوند؟!
و آیا در چنین وضعیتی، دیگر هیچ معیار و ضابطهای برای بازشناختن هدایت خدا از وسوسههای شیطان برای ما باقی میماند؟!!
این گفتار که خداوند کسی را که به او پناه آورد گمراه میکند، به هیچ وجه صحیح نیست، حتی کفر صریح به خدای متعال محسوب میگردد. حق تعالی میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ»(60)
(خدا را چنان که سزاوار او است نشناختند. هر آينه خدا نيرومند و پيروز است)
و حتی خداوند متعال کسانی را که خویشتن را گمراه میکنند مؤاخذه نمیکند مگر پس از اینکه حجت بالغه از سوی خداوند متعال بر آنان اقامه شود. خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما يَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً»(61)
(هر که هدايت شود به سود خود هدايت شده و هر که گمراه گردد به زيان خودگمراه شده است و هيچ کس بار ديگری را بر ندارد و ما هيچ قومی را عذاب نمیکنيم تا آنگاه که برايشان فرستادهای بفرستيم).
خداوند جل جلاله نه ارادهی کفر و گمراهی برای بندگانش دارد و نه به آن راضی است؛ و این خودِ مردمان هستند که از خداوند روی برمیگردانند و با او به جنگ برمیخیزند. ای برادرم! اینها چند آیهی کریم است که باید با دقت در آنها تدبر کنیم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«.... نَسُواْ اللهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(62)
(.... خدا را فراموش کردهاند، خدا نيز ايشان را فراموش کرده است، زيرا منافقان نافرمانانند).
«اللهُ يَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ»(63)
(این خداوند است که آنها را استهزا میکند و وامیگذاردشان تا همچنان در طغيان خويش سرگردان بمانند).
«وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»(64)
(آنان مکر کردند و خدا هم مکر کرد، و خدا بهترينِ مکرکنندگان است).
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ....»(65)
(منافقان، خدا را فريب میدهند و حال آنکه خداوند آنها را فريب میدهد....).
«يُخَادِعُونَ اللهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ»(66)
(اينان خدا و مؤمنان را میفريبند ولی جز خودشان، کس دیگری را فریب نمیدهند، در حالی که نمیدانند).
«الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»(67)
(کسانی را که بر مؤمنانی که به رغبت صدقه میدهند و بيش از استطاعت خويش چيزی نمیيابند، عيب میگيرند و مسخرهشان میکنند و ايشان را عذابی دردآور است).
اکنون برای درک و فهم این آیات، از چشمه سار آل محمد(ع) در روایت زیر، کف دستی آب برمیگیریم:
علی بن حسین بن علی فضال از پدرش از امام رضا علی بن موسی(ع) روایت میکند: دربارهی این سخن خداوند عزوجل
«سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ»
(خداوند آنها را مسخره میکند)
و
«اللهُ يَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ»
(خداوند آنهار ا به استهزا میگیرد)
و
«وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللهُ»
(آنها مکر کردند و خدا هم مکر کرد)
و
«يُخَادِعُونَ اللهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ»
(آنها به خدا نیرنگ میزنند در حالی که او نیرنگزننده به آنها است)
از او سؤال کردم. فرمود: «خداوند تبارک و تعالی مسخره و استهزا نمیکند و مکر و خدعه و نیرنگی ندارد؛ لیکن او عزوجل آنها را به جزای مسخره و استهزا کردنشان و به جزای مکر و حیله و نیرنگشان مجازات مینماید؛ خداوند از آنچه ظالمان میگویند بسیار برتر و بالاتر است»(68) .
و برای اینکه میزان رحمت خداوند بر بنگانش و حرص او بر قلبهایشان از عجب و خود بزرگبینی و ریا و .... را بدانیم:
از ابو عبیدهی حذّا از ابو جعفر(ع)روایت شده است که فرمود: «رسول خدا(ص) فرمود: خداوند عزوجل فرمود: برخى از بندگان مؤمنم در عبادت من مى كوشند و از خواب و بستر راحت، برمىخيزند و در نيمههاى شب براى من، نماز شب مىخوانند و در پرستش من خود را به زحمت مىافكنند.... از روى لطف به او و براى اينكه ايمانش باقى بماند، يكى دو شب خواب را بر او چيره مىسازم. پس او تا صبح مىخوابد و آنگاه كه از خواب برمىخيزد، بر خود خشمگين است و خود را سرزنش مىكند؛ که اگر او را واگذارم كه هر چه بخواهد عبادت كند، خودبينى او را فرا مىگيرد و همان خودبينى او را فريفتهی اعمالش و راضی از خویشتنش مىسازد تا آنجا كه گمان مىكند بر همهی عابدان برترى دارد و در عبادت از حد تقصير و كوتاهى فراتر رفته است. آن هنگام از من دور مىشود در حالی که خود مىپندارد به من نزديک مىگردد!»(69) .
از پیامبر از(ص) از جبرئیل از خداوند عزوجل روایت شده است که فرمود: «خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمد! هر كس به ولی و دوست من اهانت كند، آشكارا به جنگ با من آمده است، و من در اسرع وقت به ياری اوليا و دوستانم شتابان خواهم شد. من در هيچ عملی ترديد ندارم مگر دربارهی وفات بندهی مؤمن؛ او از مرگ اكراه دارد و من نيز ناراحتی او را خوش ندارم ولی از آن گریزی نیست. هيچ بنده ای از بندگانم به من تقرّب نمیجويد مگر با انجام واجباتی كه دوست دارم و به وسيلهی نوافل و مستحبات به من تقرّب جويد تا اینکه او را دوست بدارم و هر كه را دوست داشته باشم گوش و چشم و دست و تأیید کنندهی او میشود. هرگاه مرا بخواند اجابتش كنم و نيز هر چه بخواهد به او عطا نمايم. بعضی از بندگان مؤمن من قصد انجام عبادتی از روشی خاص را دارند که او را از انجام این کار بازمیدارم تا غرور در باطن او داخل نشود و او را فاسد نکند و بعضی از بندگان مؤمن من کسانی هستند که ایمانشان فقط با فقر و نیازمندی اصلاح میشود که اگر او را بینیاز میکردم، همان بینیازی، ایمانش را از بین میبرد و بعضی از مؤمنان نیز هستند که بینیازی او را اصلاح میکند و اگر او را نیازمند میکردم، همان نیازمندی ایمانش را فاسد میکرد و بعضی از بندگان مؤمن کسانی هستند که بیماری او را اصلاح میکند و اگر جسمش را سالم نگاه دارم، همان سلامتی او را از بین میبرد و بعضی از بندگان فقط سلامتی، او را اصلاح میکند و اگر او را بیمار کنم، همان بیماری او را فاسد میکند. حقیقتا من از روی آگاهی نسبت به بندگانم، دلهایشان را دگرگون میسازم، که من دانا و آگاه هستم»(70) .
حتی اگر صاحب گناه و معصیت و حتی اگر صاحب گمراهی نیز با قلب سلیم روی به خدا آورد و از او هدایت بخواهد، هیهات که خدای متعال او را گمراه سازد یا به او خدعه ورزد و باطل را حق به او بنمایاند؛
تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً
(خداوند از چنین تصوری بسیار برتر و والاتر است).
وانگهی مؤمن با چشم خدای متعال میبیند یا حتماً باید ارتباطی با خدای تعالی داشته باشد. کسی که در سختیها و گرفتاریها به خداوند پناه میبرد، این دلیل اعتماد و توکّل او به خداوند است و کسی که به خدا اعتماد ورزد و تقوای الهی پیشه کند، خداوند نیرویی جداکننده که با آن حق را از باطل بازمیشناسد، برای او قرار میدهد که اگر جز این باشد، عبادت خدا را رها میکنیم و سنگها را پرستش مینماییم؛ پناه بر خدا.
خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»(71)
(ای کسانی که ايمان آوردهايد، اگر از خدا بترسيد ميان شما و کافران فرقان و جدا کنندهای قرار دهد و گناهانتان را بزدايد و شما را بيامرزد، که خداوند صاحب فضلی بزرگ است).
علی بن ابراهیم در تفسیر
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً»
گفته است: یعنی علمی که با آن حق و باطل را از هم تشخیص میدهید(72) .
از ابن عباس روایت شده است: رسول خدا(ص)
«وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَه مَخرَجاً»(73)
(و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه خروجی برایش قرار میدهد)
را قرائت کرد و فرمود: «از شبهههای دنیا و سختیهای مرگ و گرفتاریهای روز قیامت»(74) .
و از امام علی(ع)روایت شده است: «بدانید اگر کسی از خداوند بترسد خداوند راه خروجی از فتنهها برایش قرار میدهد و همچنین نوری برای خروج از تاریکی»(75) .
راههای رسیدن به خدا به تعداد نفْسهای خلایق است و در ساحت الهی بخل راه ندارد و تنها کاری که بنده باید انجام دهد این است که با اخلاص و خضوع و صدق و راستی، درب را بکوبد. صاحبخانه کریم است و بخشنده، درش را به روی کسانی که آهنگ او کردهاند نمیبندد و خدا هر چه بیشتر میبخشد، جود و کرمش افزون میگردد، و همانطور که فرموده است آدمی خویشتن خویش را نیک میشناسد، هر چند به زبان عذرها آورد.
ب - این سخن شما: «برخی از مسیحیان طبق اعتقادات گمراهی که دربارهی حضرت مسیح(ع)دارند، شفا میگیرند و به کراماتی نایل میشوند».
میگویم: غیر ممکن است که کرامتهای خداوند متعال و معجزات و آیاتش به دست منحرفین جاری شود و تأکید میکنم بر «کرامتها، معجزهها و نشانهها» نه سحر و جادو و افسونگری و نه مکر الهی بر کسانی که حجت خداوند و بیناتش و آیاتش را ترک گفتهاند.... مانند گوسالهی تو خالی بنی اسرائیل و خداوند باطلان را رسوا نمیکند تا نظیر آنچه برای مسیلمهی کذاب اتفاق افتاد حاصل شود که در چاه، آب دهان انداخت و بوی آبش تغییر نمود.
اگر کرامتهای الهی و معجزاتش و آیاتش به دست افراد باطل جریان مییافت، گمراهی برای مردم و مشوش شدن حق با باطل را به دنبال داشت و خداوند از چنین چیزی بسیار برتر و بالاتر است.
داستان زیر را با هم میخوانیم که در آن پندهای عظیمی نهفته است:
از امام حسن بن علی(ع)روایت شده است که فرمود: «وقتی یهود از برآورده شدن این آرزو درمانده شدند و خداوند بهانه های آنان را برچید، گروهی از آنان که نزد رسول الله(ص) و درمانده و ناتوان گشته بودند، گفتند: ای محمد! آیا تو و مؤمنان خالص تو دعایشان مستجاب است و آیا علی(ع)برادر و وصی تو است و او سرور و برترین آنان میباشد؟ رسول خدا فرمود: آری. گفتند: پس اگر آن گونه که تو میپنداری باشد، به علی بگو تا برای پسر این رییس ما که از جوانان زیبا و خوشرو و خوشاندام بود و پیسی و جذام گرفت، دعا کند. او اینک چنان سیاه شده است که کسی نزدیک او نرود و چنان مهجور مانده است که کسی با او معاشرت نکند، نان را بر سر نیزه کنند و به او دهند.
رسول خدا(ع)فرمود: او را نزد من آورید. او را آوردند و رسول خدا و اصحاب او در او منظرهای دلخراش و زشت را مشاهده کردند. پیامبر(ص) فرمود: ای ابوالحسن! خدای را برای سلامتی او بخوان: زیرا خداوند دربارهی او دعایت را مستجاب میکند. حضرت علی(ع)وقتی دعا کرد و از دعای خویش فراغت یافت ناگهان از آن جوان تمام مریضیها برطرف شد و به بهترین حالت از زیبایی و جمال و خوشرویی و خوبی و خوشچهرهای که قبل از مریضی داشت، بازگشت. رسول خدا(ص) به جوان فرمود: ای جوان! به کسی که تو را از گرفتاریت نجات داد، ایمان بیاور. جوان گفت: ایمان آوردم و ایمانش نیکو گردید (مؤمنی صادق شد).
پدرش گفت: ای محمد! به من ستم کردی و پسرم را از من گرفتی، کاش او خوره و جذام میداشت و همان طور که بود، میماند و در دین تو داخل نمیشد، زیرا این وضعیت او بر من خوشایندتر است.
رسول خدا(ص) فرمود: ولی خدای بزرگ او را از این آفت رهایی داد و نعمت بهشت را بر او واجب گردانید. پدرش گفت: ای محمد! این افتخاری برای تو و رفیقت نیست؛ بلکه زمان بهبودی او رسیده بود و بهبود یافت. چنانچه دعای این رفیقت (یعنی علی(ع)) در خیر مستجاب است، پس در شر نیز مستجاب میباشد. به او بگو برای من نفرین کند تا جذام و خوره بگیرم؛ زیرا میدانم که با نفرین علی هرگز گرفتار جذام نمیشوم، اما از تو میخواهم به او دستور دهی این نفرین را در حق من انجام دهد، تا برای این بیچارگانی که فریب تو را خوردهاند روشن شود که برطرف شدن آن از پسرم در اثر دعای او نبوده است.
رسول خدا(ع)فرمود: ای یهودی، از خدا بترس و با عافیتی که خداوند به تو داده است خوش باش و خود را به بلا و آنچه طاقتش را نداری گرفتار نساز و نعمت را با شکر پاسخ ده، زیرا که هر کس کفران آن کند، از آن نعمت محروم میشود و هر کس شکرگزار باشد بیش از پیش از نعمتهای خداوند بهرهمند شود.
یهودی گفت: شکر نعمت خدا تکذیب دشمن خدا و افتراگوی بر وی است. من فقط با این کار میخواهم به فرزندم ثابت کنم که این عافیت به خاطر آن چیزی نیست که تو به او گفته و ادعای آن نمودی، چه کم چه زیاد و آن خیری که به او رسید در اثر دعای علی، رفیق تو نبود.
پیامبر تبسم کرد و فرمود: گرفتیم که بهبودی پسرت در اثر دعای علی نبود، بلکه دعای وی با زمان بهبودی او مصادف شد، فکر نمیکنی اگر علی به این بلایی که خود پیشنهاد کردی نفرینت کند و تو به آن دچار شوی، خواهی گفت آنچه بر من آمده است در اثر نفرین او نبود، بلکه نفرین او همزمان با وقت دچار شدن من با بلا بود؟
آن یهودی گفت: این را نخواهم گفت؛ زیرا این احتجاج است از سوی من به دشمن خدا دربارهی دین خدا و احتجاج خواسته شده از او بر من، و خداوند استوارتر از آن است که به چون اویی پاسخ دهد. در این صورت او بندگان خود را گمراه کرده و آنها را به تصدیق دروغگویان فراخوانده است.
رسول خدا(ع)فرمود: این موضوع در دعای علی(ع)نسبت به پسرت هم هست همان گونه که در نفرین بر تو میباشد. خداوند متعال کاری نمیکند که بندگانش در دین او به شبهه افتند و افترا زننده بر او را تصدیق کنند. یهودی از این که ترفندش کارساز نشد حیران ماند و گفت: ای محمد! اگر تو راستگویی، او بر من نفرین کند.
رسول خدا(ص) به علی(ع)فرمود: ای ابوالحسن، این کافر جز آنکه گردنکشی و طغیان و تمرّد کند، چیز دیگری را پذیرا نشد، پس به همان گونه که خودش پیشنهاد کرده است، نفرینش کن و بگو خدایا او را به بلای قبلی پسرش گرفتار کن.
علی(ع)نیز چنان گفت و یهودی به دردی چون درد آن پسر و آنچه از جذام و خوره در او بود دچار شد و دردها و بلاها بر او چیره شد و وی شروع کرد به گریه و فریاد که: ای محمد! صدق و راستی تو را دریافتم، مرا عفو کن.
رسول خدا(ص) فرمود: اگر خداوند صداقت تو را تصدیق کند، نجاتت میدهد، ولی او میداند که تو وقتی از این وضع خارج شدی، کفرت افزون خواهد شد ولی اگر خداوند در تو این حالت را سراغ داشته باشد که اگر نجاتت دهد به او ایمان خواهی آورد، با نجاتت بر تو منّت خواهد نهاد که او بخشندهی بزرگوار است».
شاهد ما از این داستان آن است که خداوند کاری انجام نمیدهد که باعث به اشتباه افتادن شود و دین مردم را تباه سازد و دروغگویان افترا زننده را تأیید نماید.
آری، خداوند دعای کافران و اهل باطل و امثال آنها را مستجاب مینماید و حوایجشان را برآورده میسازد ولی این از جهت اعطا به آنها در جزای آنچه از خوبی یا احسان انجام دادهاند میباشد و در آخرت هیچ بهره و نصیبی نخواهند داشت.
از ابو عبدالله(ع)روایت شده است که فرمود: «رسول خدا(ص) فرمود: خداوند عزوجل میفرماید: به عزت و جلالم سوگند که بندهای بار سفر از این دنیا نمیبندد در حالی که من بخواهم او را ببخشم؛ ولی همهی خطاهای او را در نظر دارم. پس یا او را در دنیا مبتلا به بیماری جسمی میکنم یا روزی او را در دنیا تنگ میگردانم و یا ترسی در دنیا برای او ایجاد میکنم. پس باقی ماندهی خطاهای او را با سختیِ جان دادن جبران میکنم. به عزت و جلالم سوگند، بندهای که بخواهم او را عذاب دهم را از دنیا بیرون نمیبرم تا اینکه همهی حسنات او را جمع میکنم و در قالب وسعت رزق یا سلامت و توانایی جسم و یا امنیت در دنیا با او حساب میکنم و اگر باقیماندهای هم داشته باشد، کاری میکنم راحت و آسوده جان دهد»(76) .
ج- در پاسخ به این گفتهی شما که «و همینطور برخی از عامه که بر ولایت آل بیت(ع) نیستند، با این حال پیامبر(ص) را رؤیا میبینند؛ ما رؤیاهایی دیدهایم که برای تصدیق مدعای شما تأویل و تفسیر میشود».
میگویم: دیدن حضرت محمد(ص) و اهل بیت ایشان در خواب فقط منحصر به اهل حق نمیباشد؛ ولی امکان ندارد در ملکوت خداوند متعال تناقضی وجود داشته باشد و امکان ندارد که به عنوان مثال، خداوند گواهی دهد سید احمد الحسن صاحب حق است و در عین حال گواهی دهد که دشمنان او نیز صاحب حق میباشند. آری خوابهای متشابهی وجود دارد که بینندهاش فکر میکند در تأیید او است ولی در حقیقت بر خلاف آن چیزی است که او فهمیده است؛ یعنی آن خواب صریح و محکم نمیباشد. به عنوان مثال، من از یکی از پیروان فقها خوابی شنیدم که وی در رؤیا دیده است که گویی امیرالمؤمنین(ع)در جایی حضور داشت و هنگام نماز بود و مردم آمدند تا پشت سر او نماز بخوانند. آن حضرت به آنها اشاره کرد که بروند و پشت سر آن شخص که در آنجا حضور داشت نماز بخوانند؛ و آن شخص یکی از علما (یکی از مدعیان علم) بود.
بینندهی رؤیا چنین استنباط کرده است که این رؤیا، تأییدی بر آن عالِم است و حال آنکه چنین نیست؛ چرا که اگر مردم استحقاق نماز خواندن پشت سر امیرالمؤمنین(ع)را دارا بودند، آن حضرت ایشان را منع نمیکرد و محروم نمیساخت. نماز، به رمز به ولایت اشاره دارد و اگر آن عالِم واقعاً پیرو امیرالمؤمنین(ع)میبود، پس چرا در نماز گوشه گرفته و به امیرالمؤمنین(ع)اقتدا نکرده بود؟ بنابراین مشخص میشود که مردم، پیروان علمایند نه اهل بیت(ع) و امام علی(ع)به آنها میگوید که شما از پیروان علما هستید و نه از پیروان من، پس بروید و پشت سر کسی که از او پیروی کردهاید نماز بخوانید ـوالله العالمـ وگرنه چطور میشود که امیرالمؤمنین موجود باشد و در مکانی مشخص نماز بخواند و در عین حال در همان مکان، نماز جماعتی به امامت فرد دیگری منعقد گردد؟! و حال آنکه ایشان امیرالمؤمنین و امام متقین است. اگر این مردم تقواپیشه بودند، امیرالمؤمنین امام آنها میبود ـپناه میبریم به خدا از ضلالت و گمراهیـ .
اما اگر امام علی(ع)به عنوان مثال به آنها میفرمود: این عالِم، وکیل من یا نایب من یا نمایندهی من است یا او بر حق میباشد، و پشت سر او نماز بخوانید و از او پیروی کنید، این خواب محکم میبود و بر اینکه آن عالِم حق و عادل است صراحت میداشت.
رؤیاهایی که خداوند با آنها بر مؤمنین انصار منّت نهاده است، به خودی خود معجزه میباشند. شمارِ این رؤیاها صدها ـاگر نگوییم هزارانـ مورد میباشد و توسط مردمان مختلف دیده شده است و حتی توسط کسانی که با این دعوت مبارک سر جنگ داشتهاند، و حتی توسط کسانی که با دعوت آشنایی نداشتهاند یعنی قبل از آنکه دعوت سید احمد الحسن را بشنوند. این رؤیاها، صریح و محکم و حتی در نهایت صراحت و استحکام هستند و تأویلبردار نمیباشد. اگر روا باشد که انسان در یک یا دو یا ده یا چند ده رؤیا شک کند.... چطور میتواند در این تعداد بسیار زیاد از رؤیاهای صادقهای که در آنها معصومین دیده شدهاند و به صراحت اشاره دارند بر اینکه سید احمد الحسن حق است و او وصی و فرستادهی امام مهدی(ع)و یمانی موعود میباشد، شک و شبهه به خود راه دهد..... این را در نظر بگیر که برخی رؤیاها حاوی کرامات و اخباراتی است که در دنیای واقعی، محقق گشته است و همانطور که شهید محمد محمد صادق صدر(ره) بیان داشته است چین رؤیاهایی از جنس معجزات به شمار میرود.
د - گفته شما مبنی بر این که «من معتقدم مردمی از اهل مخالف وجود دارند که از عترت طاهره(ع) پیروی نمیکنند ولی خدا را دوست میدارند و از او میترسند؛ آیا شایسته نیست که خداوند آنها را به ولایت آل البیت(ع) هدایت کند؟ این مهلت دادن و امداد در طغیان از چه رو است؟ ما چطور تشخیص دهیم که ما بر حق هستیم در حالی که خدای متعال با رؤیا به ما خبر میدهد که شما بر حق هستی و او ما را در طغیانمان سرگشته رها نکرده است؟»
میگویم: کسانی که از اهل بیت(ع) پیروی نمیکنند، در واقع خداوند متعال را دوست نمیدارند. خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»(77)
(بگو: اگر خدا را دوست میداريد، از من پيروی کنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد، که خداوند آمرزندهی مهربان است).
بنابراین کسی که از حضرت محمد(ص) پیروی نمیکند، خداوند متعال را دوست نمیدارد و پیامبر(ص) نیز به دوستی اهل بیت(ع) و دشمنی با دشمنان آنها دستور داده است. مخالفین، بر عکس عمل کردهاند چرا که با دشمنان اهل بیت(ع) طرح مودت و دوستی ریختند و با اهل بیت(ع) به دشمنی برخاستند چه خود، آگاه باشند یا نباشند؛ گروهی از آنها به تقلید و پیروی از پدران و اجدادشان این گونه عمل کردهاند و گروهی دیگر از روی تعصب و حسادت و کینه و .... .
اگر دانسته باشیم که خداوند عادل است و در ساحت او ظلم و بخل وجود ندارد، خواهیم فهمید که او بر تمام خلایق، حجت را اقامه نموده است چه به طور اختصار و چه به طور مفصّل. کسانی که خداوند میداند آنها حق را اجابت نمیکنند و ایمان نمیآورند، امر به دست خداوند متعال است، چه تفاصیل را به آنها برساند چه نرساند.
خداوند میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(78)
(کافران را خواه بترسانی يا نترسانی، تفاوتشان نکند، ايمان نمیآورند).
«وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(79)
(تفاوتشان نکند، چه آنها را بترسانی و چه نترسانی، ايمان نمیآورند).
اگر در عِلم خداوند سبحان باشد که کسی از روی صدق، طالب حق میباشد، یقیناً این شخص برای هدایتش، دست یاری به سمت او دراز میکند. خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا....»(80)
(از آسمان آب فرستاد و هر رودخانه به اندازهی خويش جاری شد....).
فیض خداوند در هر لحظه، پیوسته و پیاپی است، و دلها ظرف میباشند و برترین آنها ظرفی است که گنجایشاش بیشتر باشد، و هر کس به اندازهی ظرفش برمیگیرد. اگر ظرف وارونه شده باشد، چیزی نمیگیرد. برترین چیزی که به آسمان بالا میرود اخلاص است و بهترین چیزی که از آن فرود میآید، توفیق میباشد.
در حدیث قدسی آمده است: «هر کس وجبی به من نزدیک شود، من به اندازهی یک ذراع (یک بازو) به او نزدیک میگردم و هر کس ذراعی به من نزدیک گردد، من یک دست به او نزدیک میگردم و هر کس قدمزنان به سمت من آید، من هروله (شتابان) به سویش میروم»(81) .
از ابو عبد الله(ع)روایت شده است که فرمود: «بندگان جز به اندازهی توانایی که دارند، مأمور نیستند. پس هر چیزی که مردم مأمور به انجام آن هستند، بر آن توانایی دارند و چیزی که به آن توانایی ندارند، از آنها برداشته شده است؛ اما خیری در مردم نیست»(82) .
مؤمن، دینش را از خداوند متعال و از حجتهای او گرفته است، نه از مردان. او را زوالی نیست و میداند که او بر حق است و غیر او بر باطل میباشد. خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(83)
(يا همانند تاريکيهايی است در دريايی ژرف که موجش فرو پوشد و بر فراز آن موجی ديگر و بر فرازش ابری است تيره، تاريکيهايی بر فراز يکديگر، آن گونه که اگر دست خود بيرون آرد، آن را نتواند ديد و آن که خدا راهش را به نوری روشن نکرده باشد، هيچ نوری فرا راه خويش نيابد).
«وَمَن يَهْدِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ»(84)
(هر کس را که خدا راهنمايی کند، گمراه کنندهای نيست. آيا خدا پيروزمند و انتقام گيرنده نيست؟).
کسانی که از خداوند کلام خدا را میشنوند و کلام خدا را میشناسند.... همانطور که سید احمد الحسن(ع)فرموده است.
هـ - «و آیا اگر انسان از والدین خود که به دعوت ایمان نیاوردهاند برائت جوید، عاقشدهی والدین و قطعکنندهی رحم به شمار میرود؟ یا تکلیف او چیست و چه باید کند؟ و آیا صحیح است که مادر و خواهرم و برادرم را مساعدت و یاری کنم در حالی که آنها با من همعقیده نمیباشند، با توجه به اینکه مادرم به شما دعوت آورده است و برادرانم نه و در حال بررسی میباشند؛ امیدوارم هدایت شوند. آقای من، آنگونه که شما فرمودی من پدری جز محمد و علی نمیشناسم و آنها خویشان من هستند و هر کسی که رحم رسول خدا را قطع کند، برای من اصالتی ندارد، حتی اگر از خویشانم باشد. آیا من قطعکنندهی رحم میباشم و آیا باید خویشانم را دوست داشته باشم در حالی که آنها بر عقیدهای غیر از عقیدهی من نسبت به ائمه و مهدیین(ع) میباشند؟ چه کنم؟».
میگویم: خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«لَا يَنْهَاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»(85)
(خدا شما را از نيکی کردن و عدالت ورزيدن با آنان که با شما در دين، نجنگيدهاند و از سرزمينتان بيرون نراندهاند، بازنمیدارد. خدا کسانی راکه به عدالت رفتار میکنند دوست میدارد).
کسانی که با این دعوت حق نجنگیدهاند، مانعی از نیکی کردن به آنها و یاری نمودنشان وجود ندارد....، بلکه بر مؤمن است که اخلاق آل محمد(ع) را به مردم منتقل کند و آن را در کردار و گفتار و سکناتش مجسّم سازد تا مایهی زینت آل محمد(ع) باشد نه باعث ملامت و سرزنش آنها.
مؤمن باید بر هدایت خانوادهاش بسیار حریص باشد زیرا فرجام برای کسی که به دعوت حق ایمان نیاورد و از آن پیروی نکند، بسیار سخت و شدید خواهد بود؛ یعنی همان جهنم که خداوند ما را از آن دور بدارد. خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»(86)
(ای کسانی که ايمان آوردهايد، خود و خانوادهی خود را از آتشی که هيزم آن مردم و سنگها هستند محفوظ بدارید. فرشتگانی درشتگفتار و سختگير بر آن آتش موکّلند که هر چه خدا بگويد نافرمانی نمیکنند و همان میکنند که به آن مأمور شدهاند).
والحمد لله رب العالمین، وصلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
هیأت علمی انصار امام مهدی (خداوند در زمین تمکینش دهد)
محرم الحرام 1431 هـ .ق
منابع:
1- کمال الدین - شیخ صدوق: ص 354 و 355 ؛ غیبت طوسی: ص 170.
2- زخرف: 28.
3- علل الشرایع: ج 1 ص 211 ؛ التعجب: ص 129.
4- معانی الاخبار: ص 94.
5- معانی الاخبار: ص 91.
6- غیبت نعمانی: ص 305.
7- کافی: ج 1 ص 535.
8- کافی: ج 1 ص 535.
9- کافی: ج 1 ص 535.
10- بحار الانوار: ج 4 ص 119.
11- کمال الدین و تمام النعمة: ص 77.
12- تفسیر صافی - فیض کاشانی: ج 4 ص 75.
13- غیبت نعمانی: ص 336.
14- غیبت نعمانی: ص 337.
15- غیبت نعمانی: ص 242 و 243.
16- غیبت طوسی: ص 307.
17- کمال الدین و تمام النعمة: ص 254 تا 256.
18- قدر: 1 تا 3.
19- الزام الناصب فی اثبات حجت غایب: ج 1 ص 100 تا 102.
20- صافات: 83.
21- مراجعه نمایید به بحار الانوار: ج 82 ص 80.
22- کمال الدین و تمام النعمة: ص 358.
23- غیبت - شیخ طوسی: ص 280.
24- مصباح المجتهد - شیخ طوسی: ص 411.
25- فرقان: 11.
26- غیبت نعمانی: ص 86 و 87 باب 4 ح 13.
27- غیبت نعمانی: ص 87 باب 4 ح 15.
28- غیبت – نعمانی: ص 143 و 144 باب 10 ح 2.
29- تفسیر قمی: ج 2 ص 424 ؛ کافی: ج 8 ص 50 با الفاظی بسیار نزدیک.
30- تفسیر قمی: ج 2 ص 425.
31- کافی: ج 8 ص 122 و 123.
32- مدینة المعاجز: ج 5 ص 73 ؛ دلایل الائمه: ص 236 و پس از آن.
33- إسراء: 78.
34- مدثر: 32 تا 39.
35- بحار الانوار: ج 8 ص 273.
36- کافی: ج 1 ص 432 تا 434.
37- مدثر: 31، 37، 46، 49، 52 و 53.
38- بحار الانوار: ج 24 ص 325 تا 327.
39- خصال - شیخ صدوق: ص 488.
40- خصال - شیخ صدوق: ص 488.
41- قصص: 34.
42- بقره: 124.
43- انبیا: 23.
44- کمال الدین و تمام النعمة: ص 358 و 359.
45- کافی: ج 2 ص 255.
46- غیبت - شیخ طوسی: ص 478 و 479 حدیث 505.
47- غیبت - شیخ طوسی: ص 224 حدیث 188.
48- بحار الانوار: ج 48 ص 270.
49- زخرف: 28.
50- کمال الدین و تمام النعمة: ص 416 و 417.
51- انفال: 75.
52- علل الشرایع: ج 1 ص 207.
53- نور: 55.
54- حج: 47.
55- خصال صدوق: ص 474 و 475.
56- تفسیر ابن ابی حاتم: ج 8 ص 2628 حدیث 14769.
57- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 115 حدیث 33355.
58- نسا: 26.
59- عنکبوت: 69.
60- حج: 74.
61- اسرا: 15.
62- توبه: 67.
63- بقره: 15.
64- آل عمران: 54.
65- نسا: 142.
66- نسا: 9.
67- توبه: 79.
68- توحید - شیخ صدوق: ص 163.
69- توحید - شیخ صدوق: ص 404 و 405.
70- توحید - شیخ صدوق: ص 399 و 400.
71- انفال: 29.
72- تفسیر قمی: ج 1 ص 272.
73- طلاق: 2.
74- تفسیر مجمع البیان: ج 10 ص 43.
75- بحار الانوار: ج 8 ص 163.
76- کافی: ج 2 ص 444.
77- آل عمران: 31.
78- بقره: 6.
79- یس: 10.
80- رعد: 17.
81- عوالی اللئالی - ابن ابی جمهور احسایی: ج 1 ص 56.
82- توحید - شیخ صدوق: ص 347 باب 56 حدیث 6.
83- طارق: 40.
84- زمر: 37.
85- ممتحنه: 8.
86- تحریم: 6.