جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاممن پیاده بودم با دوست قدیمی سنیام. به مکانی وارد شدیم. دیدم امام خمینی روی تپهای از گوشت گاو ایستاده است و آن را به شدت میکوبد و گریه میکند و به درگاه حضرت زهرا استغاثه و زاری میکند و روی گوشت، سبوس گندم میپاشد. روبهروی امام نشستم و شروع به انجام دادن همان کاری که او میکرد، نمودم؛ گوشت را کوبیدم و سبوس پاشیدم و گریه کردم و به درگاه حضرت زهرا استغاثه نمودم. به دوستم اشاره کردم بالا بیاید، پیشِ من. امام خمینی گلولهای از گوشت را به من داد و به من گفت: اگر این گوشت فاسد شود، او امام نیست و این گوشت هرگز فاسد نخواهد شد. من با تعجب گوشت را گرفتم و رفتم بین مردم شهر و به آنها میگفتم: سید احمد، امام است و شروع به تحدّی با آنها نمودم که این گوشت هرگز فاسد نخواهد شد. سپس به من گفت: در سید احمد چیزی هست که در هیچ کجای عالم پیدا نمیشود؛ که من فراموشش نمودم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
خداوند شما را بر هر خیری موفّق گرداند و از خداوند مسألت دارم که رؤیای شما را حق قرار دهد و به فضل خداوند بر شما و بر مردم، تحقّق یافتنش را ببینی و اینکه خداوند مردم را به حق هدایت کند و حق را به آنها بشناساند و به فضلی که بر آنها دارد آنها را پیرو حق قرار دهد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
صفر 1431 هـ.ق