جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
سرور و حجت من، احمدالحسن! درود و سلام بر شما باد.... در حالی که در برخی امور والله سرگشته و حیران شدهام به سوی شما آمدهام و به پاسخ شما بر آنها چشم امید دارم.
این امور عبارت است از:
برادر من بر مذهب اهل سنّت است. من با استناد به کتاب «ثم اهدیتُ» (آنگاه هدایت شدم)، با او دربارهی کارهای ابوبکر گفتوگو میکردم. این کتاب وقایع را مستدل به کتابهای اهل سنّت مانند کتاب بخاری و مسلم بیان میکند.
با استناد به کتاب بخاری و مسلم به برادرم گفتم ابوبکر با مسلمانانی که از پرداخت زکات خودداری کردند، جنگ نمود و حال آن که پیامبر (ص) از جنگ و قتال هر کس که لا اله الا الله بگوید نهی نموده است. او در پاسخ به من گفت که اینها احکام شرعی است، پس چرا قرآن به کشتن زناکار محصن مسلمان دستور داده است؟
از شما خواهش میکنم در این خصوص توضیح دهید و تبیین نمایید اگر پیامبر (ص) از این امر نهی نموده است، چرا امام مهدی (ع) با منافقین میجنگد؟
پرسش 2- دربارهی دعوت شما با مادرم صحبت کردم. وی متحیّر بود و دعا میکرد ولی چند حدیث به من عرضه نمود که من نمیدانستم پاسخ آنها چیست. از جمله، این حدیث: پیامبر خدا (ص) در حدیثش دربارهی شب معراج گفت: حق تعالی فرمود:
(وأعطيتك أن أخرج من صلبه أحد عشر مهدياً كلهم من ذريتك من البكر البتول, وآخر رجل منهم يصلي خلفه عيسى ابن مريم, يملأ الأرض عدلاً كما ملئت منهم ظلماً وجوراً, أنجي به من الهلكة, وأهدي به من الضلالة, وأبرئ به من العمى, وأشفي به المريض)،
«.... ای محمد! به تو کسی را عطا کردیم که یازده راهنما از نسل او خارج خواهم کرد که همگی از نسل تو، از زهرای بتول است. آخرین آنها مردی است که پشت سر او عیسی بن مریم نماز میگزارد، و زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آن که از ظلم و ستم پر شود، و من به وسیلهی او مردم را از هلاکت نجات خواهم داد و به واسطهی او مردم را هدایت خواهم کرد و با او کوران را بینا و بیماران را شفا خواهم داد».
و در حدیث دیگر:
(الأئمة من بعدي اثنا عشر، أولهم أنت يا علي وآخرهم القائم الذي يفتح الله تعالى ذكره على يديه مشارق الأرض ومغاربها).
«امامان بعد از من دوازده نفرند، اولینشان تو هستی، ای علی! و آخرین آنها قائم است و او همانی است که خدا به دست او شرق و غرب زمین را فتح خواهدنمود».
و نیز: جابر بن عبدالله انصاری میگوید:
(دخلت على فاطمة وبين يديها لوح فيه أسماء الأوصياء من ولدها, فعددت اثني عشر آخرهم القائم, ثلاثة منهم محمد وأربعة منهم علي صلوات الله عليهم أجمعين). «بر فاطمه س وارد شدم و پیش روی او لوحی بود که در آن نامهای اوصیا از فرزندان آن حضرت نوشته شده بود. دوازده تن را شمردم که آخرین آنها قائم بود. سه تایشان به نام محمد و چهار تایشان به نام علی بودند که سلام و صلوات خداوند بر همهشان باد».
آقای من! بر مثل چنین احادیثی، چه پاسخی وجود دارد؟
در انتها همه میدانیم که پیامبر (ص) امامان را به اسم نام برده و نام نخستین مهدیین را هم بیان کرده ولی ایشان اسامی یازده مهدی را نام نبرده است.
پرسش 3 - آقا و حجت و امام من! احمدالحسن، سلام بر شما باد. وقتی اهل سنّت با استدلال به آیات قرآن کریم میگویند خلافت ابوبکر و عمر و عثمان درست بوده است، چه پاسخی بدهم؟ طبق این آیه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ)،(1)
(و در کارها با ایشان مشورت کن)
و نیز:
(وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ)،(2)
(و کارشان بر پایهی مشورت با یکدیگر است).
صدق الله العظیم.
لطفاً توضیح دهید خداوند، به شما جزای خیر دهد... از شما تقاضا میکنم مطلب را تشریح نمایید، علیک السلام... از شما بسیار متشکرم و صلی الله علی سیدنا محمد و علی آله الائمة منهم و المهدیین.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
برادر عزیزم! سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پاسخ پرسش 1- در وهلهی اول، اصل و اساس کلام باید در خصوص حجت منصوب از سوی خدای تعالی باشد. با اثبات این مطلب، تمام اعمال او حجت و صحیح میشود و اعتراض بر آن جایز نیست، و او این حق را دارد که با هر گروه و دستهای که خطری برای اسلام و مسلمین به وجود میآورد نبرد کند. ولی کسی که حجیّت و امامت او ثابت نگشته است، اصولاً روا نیست که او بر کرسی زمامداری مسلمانان هر چقدر که کوچک باشد بنشیند. ابوبکر که غاصب خلافت است از کجا این حق را یافت که به ریختن خون مسلمین حکم دهد؟!
علاوه بر این، حکم سنگسار زناکار محصن یک حکم ثابت شدهی شرعی است. آیا برای ابوبکر از طریق قرآن یا سنّت ثابت شده بود که کسی که مانع ادای زکات است را باید کشت؟!
این که امام مهدی (ع) با منافقین و کفّار میجنگد، با هدف پاک نمودن زمین و برپایی دولت عدل الهی است، و بر شما پوشیده نماند که حضرت محمد (ص) علی بن ابیطالب (ع) را به جنگ با مارقین و قاسطین و غیره فرمان داده بود. این را هم اضافه کن که وی امام منصوب از جانب خدای متعال بود و کسی نمیتواند بر کارهای ایشان اعتراض کند و خرده بگیرد زیرا وی معصوم است و قبیح و لغزش از او سر نمیزند، و این مهمترین چیز است. اکنون بحث و مناقشه به تنصیب خدای متعال و به جانشینی حضرت محمد (ص) بازمیگردد و این که جانشین حق، چه کسی است و کدام یک غاصب و بیدادگر است.
پاسخ سؤال 2- بین روایاتی که در آنها اسامی ائمهی دوازدهگانه (ع) بیان شده است با آن روایاتی که از مهدیین دوازدهگانه از نسل امام مهدی (ع) سخن میگویند هیچ تعارضی وجود ندارد. روایاتی که به بیان ائمهی دوازدهگانه (ع) اشاره دارد، ناظر به مقام امامتی است که از حیث فضیلت، از مقام امامت مهدیین از نسل امام مهدی (ع) متفاوت میباشد. مهدیین نیز امامند ولی یقیناً مقام آنها پایینتر از مقام ائمهی دوازدهگانه است.
در ضمن موضوع مهدیین جزو اسرار پوشیده است و این خود یکی از آزمایشها و فتنههای آخرالزمان میباشد. حضرت محمد و ائمه (ع) در برخی روایات به صورت گذرا به آنها اشاره کردهاند تا این سرّ عظیم را حفظ کنند. امیرالمؤمنین (ع) دربارهی فتنههایی که پیش از قیام قائم (ع) رخ میدهد سخن میگفت تا این که به قیام قائم (ع) رسید. حضرت فرمود:
(ولا تسألوني عن بعد ذلك فإنه قد عهد إليّ حبيبي رسول الله أن لا أخبر أحداً بذلك إلّا أهل بيتي)
«از بعد از آن از من سؤال نکنید زیرا حبیبم رسول خدا (ص) از من پیمان گرفت که هیچ کس را از این موضوع باخبر نسازم مگر اهل بیتم را».
بنابراین موضوع امامتِ پس از امام مهدی (ع) موضوعی است که اهل بیت (ع) آن را کتمان کردهاند، و با برخی روایات به آن اشاره نمودهاند تا افراد مؤمن به آن راه یابند و حجت بر معاندان و منافقان اقامه گردد.
در این باب، وصیّت پیامبر (ص) در شب وفاتش و دیگر روایاتی که در آنها از مهدیین یادی به میان آمده است کفایت میکند.
چنین فهمیده میشود روایاتی که به بیان ائمهی دوازدهگانه پرداختهاند، به صراحت تمام نگفتهاند که پس از آنها امامتی در کار نیست، بلکه با جمع بین روایاتی که بر ائمه صراحت دارد و روایاتی که به مهدیین اشاره نمودهاند، این نتیجه استنباط میشود که دوازده امام و پس از آنها دوازده مهدی وجود دارد؛ چرا که از اهل بیت (ع) بسی دور است که سخنان آنها با هم ، به ویژه در خصوص مسألهی امامت و اوصیا متناقض باشد.
حضرت محمد (ص) در وصیّت خود، بر نخستین مهدیین از ذریهی امام مهدی (ع) با عنوان «اول المؤمنین» اشاره فرموده و این وصف بر نخستین مهدیین نمیتواند منطبق شود مگر اینکه ایشان قبل از قیام امام مهدی (ع) وجود و حضور داشته باشد، همانطور که امیرالمؤمنین (ع) به «اول المؤمنین» توصیف میشود؛ زیرا ایشان قبل از اعلان رسالت حضرت محمد (ص) حضور داشته و از همگان بر تصدیق رسالت و نصرت آن حضرت پیشی گرفته است؛ بنابراین امیرالمؤمنین (ع) وصی پیامبر و یمانیّ او و نخستینِ مؤمنان به او میباشد.
شرح بیشتر این موضوع را میتوانی در کتاب «وصیّت و وصی احمدالحسن» که یکی از کتابهای منتشر شده از سوی انتشارات انصار امام مهدی (ع) است، بیابی.
از خلاصهگویی عذر میخواهم.
پاسخ پرسش 3- در خصوص آیهی
(وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ)،
(و در کارها با ایشان مشورت کن)
این خطاب، فرمانی است به حضرت محمد (ص) به این که با اصحاب خود مشورت کند، همان گونه که چنین کاری در جنگ خندق و هنگامی که سلمان محمدی پیشنهاد حفر خندق داد، صورت گرفت. این آیه مخصوص رسول خدا (ص) یا حجت نصب شده است نه این که خود، تنصیب یا روش نصب حجت باشد.
به عبارت دیگر این آیه، ارشادی برای حجت است پس از این که وی به عنوان حجت و منصب از سوی خداوند متعال تعیین شد؛ نه این که آیه درصدد بیان شیوهی انتخاب حجّت و تنصیب او باشد. حجّتی که از جانب خدای تعالی منصوب گشته، خداوند او را به مشورت با اصحابش راهنمایی کرده است. حال منظور از امری که حضرت با آنها مشورت میکند چیست؟
اگر شما به کل آیه نظر بیفکنی، برایتان روشن میشود که آیه از موضوع تعیین و انتخاب خلیفه بسیار بسیار دور است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ)،(3)
(به سبب رحمت خدا است که تو با آنها اينچنين خوشخوی و مهربان هستی. اگر تندخو و سختدل میبودی از گرد تو پراکنده میشدند. پس بر آنها ببخشای و برايشان آمرزش بخواه و در کارها با ايشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن، که خداوند توکلکنندگان را دوست دارد).
ملاحظه کن که مشاوره از باب مهربانی با پیروان و اشتیاق بر ایمان آوردن آنها و ... است و خدای تعالی پس از آن میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ)
(و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن)
یعنی پس از مشورت، جریان تصمیمگیری به حضرت محمد (ص) بازمیگردد، و آن حضرت اگر بخواهد به مشورت آنها عمل میکند و اگر بخواهد طبق صلاحدید خود رفتار خواهد کرد. پس این کجا و آنچه مخالفان خدا و پیامبرش و ائمه ادعا میکنند کجا!!
و اما این سخن خدای متعال که
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ)
(و کارشان بر پایهی مشورت با یکدیگر است)
منظور از امر، امر مردم میباشد و روشن است که خلافت و امامت جزو امور مردم به شمار نمیرود که آنها بتوانند در خصوص آن مشورت و تبادل نظر کنند، بلکه این امری است الهی که خداوند به هر کس از خلقش بخواهد عطا میفرماید.
باری تعالی میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ)،(4)
(پروردگار تو هر چه را که بخواهد میآفريند و برمیگزيند ولی بتان را توان اختيار نيست. منزّه است خدا و از هر چه برايش شريک میسازند برتر است).
همچنین:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا)(5)
(هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پيامبرش در کاری حکمی کردند آنها را در آن کارشان اختياری باشد. هر که از خدا و پيامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است).
خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً)(6)
(من در زمين خليفهای قرار میدهم)
و همچنین:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)(7)
(و پروردگار ابراهيم او را به کاری چند بيازمود و ابراهيم آن کارها را به تمامی به انجام رسانيد. خدا گفت: من تو را پيشوای مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستمکاران را دربرنگيرد).
خداوند متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَالله عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ)(8)
(آيا آن گروه از بنی اسرائيل را پس از موسی نديدی که به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی نصب کن تا در راه خدا بجنگيم. گفت: نپنداريد که اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سر باز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالی که ما از سرزمينمان بيرون رانده شدهايم و از فرزندانمان جدا افتادهايم؟ و چون قتال بر آنها مقرر شد جز اندکی از آن روی برتافتند. خدا به ستمکاران آگاه است).
بنابراین قرار دادن و منصوب نمودن به دست حق تعالی است و او که این امر را به هیچ پیامبر مرسل یا فرشتهی مقربی موکول نکرده است، چطور به موجوداتی که پایینتر از آنهایند یا کسانی که بیش از صواب، خطا میکنند واگذار میکند؟!! سخن در این باب بسیار است. خواهش میکنم به کتاب «حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم» نوشتهی سید احمدالحسن (ع) و کتاب «حماسهی تفکر اسلامی و تفکر دموکراتیک» از انتشارات انصار امام مهدی (ع) مراجعه نمایید.
هیأت علمی
انصار امام مهدی(ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)
منابع:
1- آل عمران: 159.
2- شوری: 38.
3- آل عمران: 159.
4- قصص: 68.
5- احزاب: 36.
6- بقره: 30.
7- بقره: 124.
8- بقره: 246.