جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام1 - مهدی(ع) از اهل بیت متولد میشود مانند سایر انسانها که متولد میشوند.
2 - مهدی(ع) از گناههای کبیره مصون است؛ مانند:
الف- زنا.
ب- لواط (و مانند آن).
ج- کشتن نفسی که خدا حرام کرده است مگر به حق....
د- خوردن شراب.
هـ- قماربازی و ....
یعنی مشابه دوران جوانی رسول الله الاعظم است؛ اما ایشان مقداری از تعالیم اسلام به دور است. خداوند او را اصلاح میکند و با معجزات حیرتآور او را یاری میدهد که از آن جمله: بدعتگذاران با بدعتها و خرافاتشان متعرض او میشوند که به اذن خدا آنها را باطل مینماید.
3 - مهدی(ع) از شیعیان اهل بیت(ع) نیست و از اهل سنت و عامه است اما مقدار کمی از راه درست منحرف میباشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
مهدی(ع)، صاحب دعوت الهی است ومردم را به حق میخواند و مثَلَش مانند پیامبر(ص) است یعنی معصوم است و خطای صغیره یا کبیره از او سر نمیزند.
اما تعالیم اسلام و دوری از آن، این گونه نیست؛ زیرا فرستاده، عین خود اسلام است و اسلام، عبادتهایی مانند نماز یا روزه نیست بلکه اینها شریعتهایی است که به دست خدا تشریع میشوند و با تفاوت در رسالتها، آنها هم متفاوت میشوند ولی اسلام، دین همهی انبیا و فرستادگان میباشد. فرستاده قبل از بعثت، یکتاپرست و بندهی خدا و بریده از دنیا و با همهی وجود متوجه به خدا میباشد و این، همان اسلام است.
اما درخصوص معجزهها؛ از تو میپرسم که معجزهی نوح(ع) چه بود؟ معجزه یونس و یحیی و زکریا(ع) چه بود؟ الزاما این گونه نیست که خدا هر که را برگزید، حتماً با معجزات نصرت میدهد. برای اطلاعت بعضی از مطالبی را که سید یمانی(ع) یعنی مهدی اول دربارهی چگونگی شناخت خلیفهی خدا در زمینش در تمام زمانها، به رشتهی تحریر درآورده است را یادآور میشوم.
مهمترین راه شناخت خلیفهی خدا در زمینش:
راه اول: راهی است که فرشتگان از آن طریق، آدم(ع) را شناختند که همان نصّ یا وصیت میباشد. خدای سبحان ومتعال، بر آدم(ع)، نص فرمود که او خلیفهاش در زمینش میباشد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(1)
(و چون پروردگارت به ملائکه گفت: من در زمين خليفهای قرار میدهم، گفتند: آيا کسی را قرار میدهی که در آنجا فساد کند و خونها بريزد، و حال آنکه ما به ستايش تو تسبيح میگوييم و تو را تقديس میکنيم؟ گفت : آنچه من میدانم، شما نمیدانيد).
و پس از آدم(ع)، باز هم نص (الهی) راه شناخت خلیفهی خدا در زمینش میباشد ولی این بار نص الهی از طریق خلیفهی قبلی شناخته میشود و او کسی است که به فرمان خدای سبحان ومتعال با وصیت به امتش در مورد خلیفهی پس از خود سفارش میکند؛ (در واقع) او کسی نیست که خلیفهی پس از خود را تعیین میکند بلکه این خدای سبحان ومتعال است که خلیفهاش در زمین را در هر زمان تعیین میفرماید و نقش خلیفهی قبلی فقط رسانیدن این نص الهی از طریق وصیت میباشد؛ به همین جهت است که خلفای خداوند در زمینش، از انبیا و اوصیا، با نام وصی شناخته میشوند زیرا قبلی، بر بعدی وصیت میکند و نبیای از انبیا یا هیچ کدام از ائمه(ع) را نمیتوان یافت جز آنکه فرد قبلی بر وی وصیت کرده باشد.
آری، ابراهیم(ع) و اسحاق(ع) و یعقوب(ع) و انبیای بنی اسراییل(ع) بر موسی(ع)، نص آوردند و وصیت نمودند و موسی(ع) و انبیا(ع) به عیسی(ع) وصیت کردند و عیسی(ع) نیز به محمد(ص) وصیت نمود و محمد(ص) به علی(ع) و ائمه(ع) و مهدیین از فرزندانش وصیت کرد و جای خالی باقی نماند که کسی غیر از آنها پُر کند؛ ولی امّتها از آنان منحرف شدند در حالی که در این امتها، علمای عاملی بودند که مردم را به بازگشت به راه اوصیا و ضرورت پیروی از ایشان و دریافت (علم و حکم) فقط از ایشان فراخواندند و همچنین علمای غیرعاملی که کوشیدند لباس حکومت را بر تن خویش نمایند، همانگونه که ابن ابی قحافه عمل نمود. امیرالمومنین(ع) میفرماید:
«أما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافه وانه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل ولا یرقى جذاء أو اصبر على طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر ویشیب فیها الصغیر ویکدح فیها المؤمن حتى یلقى ربه فرأیت أن الصبر على هاتا أحجى فصبرت وفی العین قذى وفی الحلق شجى أری تراثی نهبا ....»(2)
(آگاه باشید، به خدا سوگند که ابن ابی قحافه خلافت را چون جامهاى بر تن کرد در حالی که نیک مىدانست که جایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب، سیلها از من فرومىریزد و پرنده را یاراى پرواز به قلهی رفیع من نیست. پس میان خود و خلافت پردهاى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم؛ فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم، شکیبایى در آن حالت خردمندانهتر است و من طریق شکیبایى گزیدم، در حالى که همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد. مىدیدم، که میراث من به غارت مىرود....).
اما راه دوم: برای شناخت خلیفهی خدا در زمینش، سلاح انبیا و اوصیا یعنی علم و حکمت میباشد و این خصوصیت از کلام ایشان و درمان مشکلات و امور توسط آنها مشخص میگردد؛ لاجرم انسان باید از هوا و هوس و منیّت رها شود تا حکمت و علم آنها(ع) برایش آشکار گردد. خدای سبحان نیز با همین علم بر فرشتگان دلیل و حجت میآورد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(3)
(و همهی اسمهای را به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگوييد مرا به این نامها خبر دهيد)
که این، بهترین دلیل برای خلیفهی خدا در زمینش میباشد.
راه سوم: برای شناخت خلیفهی خدا در زمینش، برافراشتن پرچم بیعت برای خدا یا مُلک و پادشاهی تنها از آنِ خداوند است، میباشد که خدای سبحان آن را برای اولین خلیفهاش در زمینش یعنی حضرت آدم(ع) طلب فرمود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ»(4)
(چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد)؛
یعنی او را اطاعت نمایید و امرش را گردن نهید چرا که او خلیفه و جانشین من میباشد.
خدای متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء»(5)
(بگو: بار خدايا، تويی صاحب ملک، به هر که بخواهی ملک میدهی و از هر که بخواهی ملک میستانی، هر کس را که بخواهی عزت میدهی و هر کس را که بخواهی ذلیل میگردانی)
و همچنین میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«مالِكِ يَوْمِ الدِّين»(6)
(مالک روز جزا است).
همچنین در تلبیه حج میگوییم: «الملک لک لا شریک لک» (پادشاهی از آنِ تو است و شریکی نداری).
آنها با هیچ کس بر سر این حقیقت مدارا و سازش نمیکنند حتی اگر به جهت حمل نمودن این پرچم، متهم شوند. همان طور که در گذشته دربارهی عیسی(ع) میگفتند: «او بر پادشاهی بر بنی اسراییل حریص است»، همان پادشاهیای که علمای غیرعامل بنی اسراییل با سازششان با روم، تباهش نموده بودند. دربارهی دعوت حضرت محمد(ص) نیز میگفتند: «نه بهشتی در کار است و نه جهنمی، فقط مدعی حکومت است»؛ یعنی محمد(ص) آمد تا پادشاهی را برای خود و فرزندانش طلب کند. دربارهی علی(ع) نیز گفته شد: «او بر پادشاهی حریص است» با آنکه از او میشنیدند که میگفت: «ما لِعلی و ملک لّا یبقی» (علی را با سلطنتی که دوام ندارد، چه کار!) در حالی که زهد او و رویبرگردانیدنش از دنیا و زینتهای آن را میدیدند. این وضعیت عیسی(ع) و محمد(ص) است که کاملاً آشکار و مشخص میباشد.
انبیا و اوصیا، اتهامات وارد آمده از جانب مردم را به حساب نمیآورند؛ یعنی آن گونه که علمای غیرعامل رضایت مردم را بر خشم خدا ترجیح میدهند، رفتار نمیکنند؛ از این رو است که مردم، پیرو علمای غیرعامل میشوند و با انبیا و اوصیا که خواهان حاکمیت خدا بر زمینش هستند، چه در تشریع (قانونگذاری) و چه در تنفیذ (حاکمیت و اجرا)، به نبرد برمیخیزند. باید که قانون و دستور از طرف خدا باشد و حاکم نیز از طرف خدای سبحان ومتعال انتخاب شود و این وضعیت، باب طبع بیشتر مردمی که پیرو شهوات گشتهاند و متمایل به راحتی و عافیت دنیا در برابر عافیت آخرت میباشند، نیست.
خدای علیم خبیر وضعیت اکثریت مردم را، به ما خبر داده است که چیزی نمیتوان بر آن افزود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ»(7)
(و اگر از اکثريتی که در اين سرزمين هستند پيروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند).
«وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ»(8)
(ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند).
«وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ»(9)
(بيشتر مردم ايمان نمیآورند، هر چند تو (به ايمان آوردنشان) حريص باشی).
«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلينَ»(10)
(و پیش از آنها، بیشتر گذشتگان گمراه شدند).
«ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَقِّ وَلٰكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمونَ»(11)
(و آن دو را جز به حق نیافریدیم، ولی بیشترشان نمیدانند).
«قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»(12)
(بگو سپاس و ستایش از آنِ خدا است ولی بیشترشان نمیدانند).
«قُلِ الحَمدُ لِلَّهِ بَل أَكثَرُهُم لا يَعقِلونَ»(13)
(بگو سپاس و ستایش از آن خدا است ولی بیشترشان نمیاندیشند).
«وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»(14)
(گفتند: اگر از هدایت همراه با تو پيروی کنيم، از سرزمينمان رانده خواهیم شد. آيا، آنها را در حرمی امن جای ندادیم که همه گونه ثمرات در آن فراهم میشود که اين رزق و روزیای است از جانب ما؟ ولی بيشترشان نمیدانند).
مردم برای شناسایی خلیفهی خدا در زمینش به بیش از این سه وسیله نیاز ندارند. این سه مورد، جز در خلیفهی خدا در زمینش، در هیچ کس دیگری جمع نمیشود ولی آنها درست مثل گروه نخستین، تفکیک شدند؛ همان گروهی که خدا امتحانشان کرد؛ فرشتگان ایمان آوردند و سجده کردند و ابلیس کفر ورزید و استکبار کرد و راضی نشد که بین او و خدا، واسطهای باشد (یعنی همان خلیفهی خدا در زمینش). این شاخصهای سهگانه، حجت کامل خدای سبحان برای راهنمایی خلق به خلیفهی او در زمینش میباشند.
با این حال خدای سبحان ومتعال از سرِ لطف و رحمت وسیعش، انبیا و اوصیا را با آیات و نشانههای بسیاری یاری داد که از جملهی این آیات و نشانهها: معجزات و رویاهایی است که مومنین میبینند و سایر مواردی که به دنبال باز کردن و بحث و بررسی آنها نیستم و میتوانید در این خصوص به کتابها و نوشتههای برادرانمان از انصار امام مهدی(ع) که خدا حفظشان کند و توفیق هر خیری را در آخرت و دنیا را به آنها عطا فرماید، مراجعه نمایید.
اما فقط به صورت جزئی و گذرا دربارهی معجزه که انبیا به وسیلهی آنها تایید شدند، به دلیل اهمیتش و غفلتی که مردم در این خصوص دارند، بحثی مینمایم: موضوع سوء تفاهم در مورد معجزه و هدف از آن. همان طور که مردم میدانند از جمله معجزات موسی(ع)، عصا میباشد که تبدیل به افعی شد، و این معجزه در زمانی رخ داد که سحر و جادوگری رایج بود، و از معجزات عیسی(ع)، شفای بیماران میباشد، در زمانی که طب بسیار شایع بود، و از معجزات محمد(ص)، قرآن میباشد، در زمانی که بلاغت بسیار شایع و منتشر شده بود.کسی که درکی از حقیقت ندارد، علت مشابهت معجزه با آنچه در آن زمان شایع بوده است را این گونه تحلیل میکند که هدف از معجزه، پیروزی بر ساحران و پزشکان و سخنوران میباشد تا عجز و ناتوانیشان را ثابت کند؛ ولی حقیقتی که بر مردم پوشیده مانده با این که در قرآن ذکر شده است، این است که معجزهی مادی، همراه با مقداری شبهه و پوشیدگی برای مقهور کردن کسی که جز ماده را نمیشناسد، میآید. خدای سبحان، به ایمان مادی راضی نیست، بلکه ایمان باید مبتنی بر غیب باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(15)
(آنان که به غيب ايمان میآورند و نماز را به پا میدارند و از آنچه روزيشان، دادهايم انفاق میکنند).
«إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ»(16)
(تنها، تو کسی را بيم میدهی که از قرآن پيروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد. چنين کس را به آمرزش و مزدی کریم بشارت بده).
«منْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ»(17)
(آنهايی را که در نهان از خدای رحمان میترسند و با دلی توبهکار آمدهاند).
«لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ»(18)
(ما پيامبرانمان را با دليلهای روشن فرستاديم و به همراه آنها کتاب و ترازو را نيز نازل کرديم تا مردم عدالت را به پا دارند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه کسی به ناديده، او و پيامبرانش را ياری میکند که خدا توانا و پيروزمند است).
آنچه مطلوب میباشد و خداوند سبحان میخواهد ایمان به غیب است و معجزهای که خداوند سبحان میفرستد دیگر جایی برای ایمان به غیب باقی نمیگذارد و از همین رو است که مقداری از شبهه و پوشیدگی در آن وجود دارد و به همین دلیل در بسیاری مواقع با آنچه که در زمان فرستادنش رایج بوده است، مشابهت دارد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ»(19)
(و اگر (آن پيامبر را) از ميان فرشتگان برمیگزيديم باز هم او را به صورت مردی میفرستاديم و بر ایشان همان میپوشانیدیم که آنها میپوشند (اين خلط و اشتباه که پديد آوردهاند بر جای مینهاديم)).
به همین دلیل مادیگرایان و کسانی که جز ماده، چیزی نمیشناسند، تشابهی که وجود دارد را بهانهای برای سقوطشان قرار میدهند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ»(20)
(چون حق از جانب ما به سوی آنان آمد، گفتند: چرا آنچه به موسی داده شده به او داده نشده است؟ آيا اينان پيش از اين به آنچه به موسی داده شده بود کافر نشده بودند؟ و گفتند که اين هر دو، دو جادو هستند که پشتیبان یکدیگرند و ما به هيچ يک ايمان نمیآوريم).
تشابه و شباهت، بهانهای برای آنان بود تا بگویند: «قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا» (هر دو جادو هستند) و «إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ» (ما به هیچ یک ایمان نمیآوریم).
امیر المومنین(ع) در وصف یکی از منافقان میفرماید: «....جعل الشبهات عاذراً لسقطاته»(21) (....تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد).
اما اگر معجزه، قاهره باشد و هیچ تشابهی و شبههای در آن باقی نماند، هیچ جایی برای ایمان به غیب باقی نمیماند و نتیجهاش ایمانی خواهد بود که با زور و اجبار حاصل میشود که در حقیقت، ایمان نیست و چیزی از اسلام در آن وجود ندارد بلکه تسلیم شدنی است که مورد رضایت خدا نمیباشد و خداوند خواهان چنین چیزی نست و آن را نمیپذیرد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»(22)
(ما بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدی به تعقيبشان پرداختند. تا جایی که فرعون در آستانهی غرق شدن قرار گرفت و گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آن که بنی اسرائيل به آن ايمان آوردهاند نيست، و من از تسليم شدگانم).
فرعون ایمان میآورد و مسلمان میشود و یا حداقل، تسلیم میشود (درست) قبل از مردنش ولی خدا از این ایمان راضی نیست و این ایمان و اسلام را نمیپذیرد و خدای سبحان این گونه جوابش را میدهد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»(23)
(آیا اکنون (ایمان میآوری)؟! در حالی که تو پیش از این عصیان میکردی و از مفسدان بودی).
این به آن علت است که ایمانی که به سبب معجزهی قاهره به دست آید، مجالی برای آنان که جز این عالم مادی را نمیشناسند باقی نمیگذارد تا آن را تاویل کنند و بر آنان که به آن ایمان آوردهاند، شبهه وارد نمایند و به این تریتب مجالی برای ایمان به غیبی که خداوند ایمان را به واسطهی آن و از طریق آن میخواهد، باقی نمیماند. بنابراین چنین ایمانی پذیرفته نمیشود، چرا که این نوع ایمان، پناه بردنی از روی قهر و اجبار است و ایمان حقیقی محسوب نمیگردد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»(24)
(آيا انتظاری جز آن دارند که فرشتگان نزدشان بيايند؟ يا پروردگارت؟ يانشانهای از نشانههای خدا بر آنها ظاهر شود؟ روزی که برخی نشانههای خدا آشکار شود، ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا از ايمانش خیری به دست نیاورده باشد، برایش سودی نخواهد داشت. بگو: چشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم).
«قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ»(25)
(در روز فتح و گشایش، ايمان آوردن کافران سودشان ندهد و مهلت نیز داده نشوند).
اگر خداوند میخواست که مردم را از روی ناچاری و به اجبار مومن کند، با انبیایش، معجزات قاهره و ناتوانکننده میفرستاد تا مجالی برای کسی باقی نماند تا بگوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا»
(هر دو جادو هستند) یا بگویند
«أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ»(26)
(خوابهای پريشان است، يا دروغی است که میبندد يا شاعری است پس برای ما از آن گونه که به پيامبران پيشين داده شده بود معجزهای بياورد).
خدای متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ»(27)
(اگر پروردگار تو بخواهد، همهی کسانی که در روی زميناند ايمان میآورند؛ آيا تو مردم را به اجبار وامیداری که ايمان بياورند؟).
خدای متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ ۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ»(28)
(اگر اعراض و رویبرگردانیدن از آنها بر تو گران است، خواهی نقبی در زمين بجوی يا نردبانی بر آسمان بنه تا معجزهای برايشان بياوری، اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست میبرد؛ پس، از نادانان مباش).
سپاس و ستایش شایستهی خداوند است که به ایمان از طریق غیب، رضایت داد و ایمان را همراه با غیب و از میان غیب قرار داد و به ایمان بر اساس ماده رضایت نداد و آن را با ماده و از طریق ماده قرار نداد تا به این وسیله صاحبان قلبهای زنده و چشمهای بینا از دیدههای نابینا و قلبهای مهر زده شده، متمایز گردند.حق همان است که گفته شد، حتی اگر بسیاری از افراد باشند که در این موضوع بحث و مناقشه کنند. من فقط به مقداری کم و برای گشودن باب (بحث) اکتفا کردم و بقیه را برای مومنان باقی میگذارم تا آن را شرح و بسط دهند»(29) پایان کلام سید احمد الحسن(ع).
اما این سخنِ تو که مهدی(ع) از اهل سنت است، از کجا این مطلب را فهمیدی؟ و دلیلت بر آن چیست؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً»(30)
(نه بر وفق مراد شما است و نه بر وفق مراد اهل کتاب؛ که هر کس مرتکب کار ناشایستی شود، جزايش را ببيند و جز خدا را برای خويش دوست و ياوری نيابد).
برای شما بهتر است که اولاً به سوی مهدی(ع) هدایت شوی و او حقیقت مذاهبی که مردم دارند را به شما نشان خواهد داد و مذهب حق را از میان آنها به شما مینمایاند.
هیأت علمی
انصار امام مهدی(ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)
منابع:
1- بقره: 30.
2- نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 1 ص 30، خطبقه شقشقیه.
3- بقره: 31.
4- حجر: 29.
5- آل عمران: 26.
6- فاتحه: 4.
7- انعام: 116.
8- هود: 17.
9- یوسف: 136.
10- صافات: 71.
11- دخان: 39.
12- لقمان: 25.
13- عنکبوت: 63.
14- قصص: 57.
15- بقره: 3.
16- یس: 11.
17- ق: 33.
18- حدید: 25.
19- انعام: 9.
20- قصص: 48.
21- مغیرة بن شعبه نقل میکند که امیرالمومنین(ع) به عمار بن یاسر میفرماید: «دعه يا عمار فإنه لم يأخذ من الدين إلاّ ما قاربه من الدنيا، وعلى عمد لبس على نفسه ليجعل الشبهات عاذراً لسقطاته» (ای عمار! او را رها کن. او از دین چیزی نمیفهمد جز آنچه او را به دنیا نزدیک میکند و به عمد، مطلب را بر خود پوشاند تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد). نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 4 ص 95.
22- یونس: 90. همچنین به تفسیر آیه در کتاب «تفسیر آیهای از سورهی یونس» از کتابهای یمانی آل محمد(ع) مراجعه نمایید.
23- یونس: 91.
24- انعام: 158.
25- سجده: 29.
26- انبیا: 5.
27- یونس: 99.
28- انعام: 35.
29- برگرفته از کتاب «جهاد، درب بهشت» سید احمد الحسن(ع): ص 43 تا 50.
30- نسا: 123.