جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللهم صل على محمد وعلى محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
حمد و منّت شایستهی خدا است و با این که خود را شایستهی آن نمیبینم که خداوند تو را به من بشناساند و با اطاعت امر تو بر من منت نهد، با این حال خدای سبحان و متعال آنچه را بخواهد به انجام میرساند و حمد شایستهی او است.
آقا و مولای من، امیدوارم عذر مرا از سوالاتم پذیرا باشی:
1 - نظرتان در مورد زید بن علی(ره) چیست ؟
2 - نظرتان در مورد شیخ مفید چیست تا آنجا که فهمیدم شما بر او رحمت فرستادید ولی پیش از آن ذکر کردید که او عالم ذر را فراموش نمود و آیهای در ذَمّ او خواندید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»
(خدا را فراموش کردند پس خدا هم آنان را فراموش نمود)
پس معنی طلب رحمت کردن برای او چیست؟
3 - معنی طلب رحمت کردن شما برای نگارندهی کتاب شرایع چیست و گفتی که او قاصر و نه مقصر است با آنکه از پدران بزرگوارت این معنی نقل شده است که وی در حالت عدم قطع و یقین و یا رد ائمهی هدی در حالت شناخت عدم هدف، ماند؟
4 - معنی طلب رحمت شما برای علمای سهگانهی اصولی یعنی خمینی و دو صدر چیست با آنکه آنان با اصول و علم رجال و غیرِ آن از راه اهل بیت(ع) منحرف شدند و چگونه با این وضعیت، علمای عامل نام گرفتند؟
5 - آقای من، چیزی فرمودهای که معنایش چنین است یا چیزی که من به خاطر دارم که هر که مرا بطلبد هلاک میشود، ولی هر که امام مهدی(ع) را بطلبد بر راه حق است؛ ولی مگر شما خودت امام و پسر امام و حجت نیستی؟ چگونه کسی که طالب شما است، هلاک میشود؟ و آیا ای آقا من، شما به سوی خودت فرا نخواندی؟ و معنی سخن امام باقر(ع) در روایت یمانی(ع) چیست که «به حق و راه راست و به سوی صاحبتان دعوت میکند»؟ چگونه این دعوت به سوی صاحب ما است که او، امام مهدی(ع) است در حالی که آنچه میبینیم دعوت به سوی نفس شریف شما است؟
6 - شنیدیم که شما گفتی کتاب «عالم سبیط نیلی» را بخوانید ولی آنچه نیلی گفته است همهاش منطبق بر سخنان شما نیست! آقای من، شما ظن را به یقین و نفس را به روح تفسیر میکنید آن گونه که شنیدهام و خواندهام، ولی به نظر من، روش و هدف نیلی این گونه نیست!
7 - آقایم، در کتاب شرایع گفتی که حداقل مدت «متعه» (ازدواج موقت) 6 ماه است ولی برای ما روایت شده است که پدرانت این گونه نگفتهاند و حتی به مدت یک ساعت یا دو ساعت را هم جایز دانستهاند. علت این تفاوت در چیست؟
8 - آقای من، شنیدهام که گفتهای مریم مجدلیه زناکار بود ولی توبه کرد در حالی که قرآن از زبان مریم میگوید «و ما کنت بغیا» (زناکار نبود)(1) ؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟
9 - مولای من، از شما نقل شده است که گفتهای قبر فاطمه زهرا(ع) در بقیع است ولی از امام رضا(ع) در کافی روایت است که قبر ایشان در منزلش و در مسجد نبوی است(2) ؛ چه طور ممکن است؟
10 - مولای من، در خصوص قیام، از شخصی شنیدهام که پرچم قائم شکست ندارد. پس چگونه شکست خوردید و انصار که رحمت خدا بر آنها باد، شهید شدند؟
11 - آقای من، به امر به معروف و نهی از منکرِ پادشاهان فرمان دادید حال آن که از پدرانت روایت شده است که اگر سلطان شمشیر داشته باشد با او مقابله نکنیم و نیز در روایتی دیگر آمده است که اگر کسی که معترض بشود و زیان ببیند، اجری ندارد. چگونه این گونه است؟
12 - مولای من، فرمودی که خورشید، رسول الله(ص) و ماه علی(ع) است؛ دریاها و رودها تمثیل چه چیزی هستند و مَثَل ائمه(ع) در میوهها و حشرات چیست؟ همین طور نمک و قهوه؟ و باد و نسیم؟ و ماهی مثلی از چیست؟
13 - آقای من، گفتی که ولایت فقیه، فرعی از ولایت ائمه است و فقیه بر مال و جان مومن تسلط دارد که میتواند فتوی بدهد و آن گونه که میبیند بین مومنین قضاوت نماید. ولی علم آنچه رخ میدهد و علم مجهولات از کجا به فقیه میرسد؟ آیا عمل براساس ظن و رأی تلقی نمیشود؟ و آیا دلایل قرآنی یا روایی از پدرانت که این موضوع را بیان نموده باشند، وجود دارد؟
14 - آقای من، آیا ائمه خدایانی به واسطهی الله و اربابانی با واسطهی الله هستند؟ و آیا ائمه این را به شیعیان خود آموختند ولی آنان را به جهت تقیه، از بیانش بازداشتند؟ و آیا مهدیّین هم اینگونهاند؟
15 - مولای من، آیا زیدیه و اسماعیلیه و بهائیان و غیر آنان از نواصباند؟
16 - آقای من، حکمت به کار بردن اصطلاحات صوفی و کلام فلاسفه مانند قوس صعود و نزول و فنا و غیر آن از جانب شما برای بیان علم و حکمت چیست؟ آیا مگر علم نورانی و بیان نورانی و سخن حق و حجت درخشان (باهره) نزد شما نیست؟
17 - مولایم، تدریس علم عربی و نحو را منع کردی، پس چگونه از امیرالمونین(ع) در تعلیم علم نحو به ابو الاسود دوئلی از طرف ایشان(ع)، روایت شده است؟
18 - حکمت تالیف کتاب «نبوت خاتم» چیست؟
19 - آقای من، از شما آموختم که علت وجود تأویل در قرآن، نیاز به امام و وسیلهی شناخت او میباشد؛ ولی اصلاً فایدهی وجود تأویل چیست؟
20 - آقایم، در روایت است که شیطان رؤیایی را به فاطمهی زهرا (ع) نشان داد که در آن محمد(ص) و علی و حسن و حسین(ع) آن گونهاند که ذکر میشود(3) . چگونه شیطان توانست این قدرت را داشته باشد؟ آیا ملکوت به دست خداوند نیست؟
در تفسیر این سخن خداوند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا»
(نجوا کردن فقط کار شيطان است که میخواهد مؤمنان را محزون کند).
و نیز معنی این که غیرشیعه مانند صوفی یا اهل سنت، محمد(ص) را در رویا ببینند چیست؟
در حالی که رویاهای فراوان و حتی کشفیاتی از آنان نقل شده است و چگونه آنان که بر باطلاند، رسول(ص) به سوی آنها میرود و یا برایشان متمثّل میشود؟
و همچنین رویاهای شیعهی اصولی که ائمه(ع) را میبینند با آنکه بر باطلاند؟
آیا دلهای ما را با جوابی کافی، شفا میدهی، ای مولای من؟
21 - آقایم، در قصهی دیدار، زیارت قبور ائمه و مزار آنان را ذکر کردی که معنای آن چنین است که جزئی مهم از زندگیت و مرحلهای مهم شمرده میشود؟ چگونه چنین است؟
22 - آقایم، سوالاتی را قبلا از شما پرسیدم و برخی از آنها و نه همهی آنها را پاسخ دادی. علت چیست؟ آیا نقصی در من بود یا اسائهی ادبی شد؟ یا به دلیل مسئلهای غیبی است که شما میدانی؟ و آقایم، آیا میدانی من چه کسی هستم؟ آیا من از انصار شما و از کسانی هستم که در عالم ذر با تو بیعت کرده است یا خیر؟
23 - آقایم، استخارههایی کردم و آیاتی آمد که با بدی و سیئه شروع میشد و شما هرگز این گونه نیستی! آیا در مورد شما نمیتوان بسیار استخاره کرد یا اشکالی ندارد؟
24 - آقایم، کسی هست که قسم برائت از شما یاد کرد و زنده ماند و اتفاقی برای او نیفتاد و همچنین مباهله. در حالی که به من گفتهاند که شخصی به دروغ ادعای مهدویت کرد و مباهله نمود و مسجدی که در آن مباهله کرده بود، به وسیلهی دشمنش خراب شد. پس چرا این گونه است؟
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، وصلى الله عليك وجزاك الله خيرًا وشكرًا.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
والحمدلله رب العالمین.
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
جواب سوال 1: سخن من همان چیزی است که ائمه(ع) فرمودهاند و آنان برای او طلب رحمت کردهاند.
جواب سوال 2: خدا شیخ مفید را رحمت کند؛ این که او در مواردی خطا کرده است به معنی خروجش از ولایت نیست. او بر ولایت ائمه(ع) متولد شد، زندگی کرد و مرد. ائمه(ع) که سلام خدا بر آنها باد، کسانی بودند که اهل زمانشان مکلف به موالات و محبت آنان شدهاند و هر که بر دوستی آنها بمیرد، از اهل بهشت است.
جواب سوال3 و 4: خدا تو را رحمت کند، اگر خدا با عدالت با مردم برخورد میکرد، احدی وارد بهشت نمیشد. به همین ترتیب در مورد شیخ(ره)، او در فقه در ضمن قوانینی کار کرد که ائمه(ع) با روایات خود، شیعیانشان را به تعامل با آنها و از طریق این قوانین راهنمایی کردند مانند اینکه روایتی که موافقت با دشمنان را توصیه میکند از جهت تقیه صادر شده است و ائمه(ع) فرمودهاند: «رشد، در مخالفت با آنان است»(5) و نیز مانند سخن آنان(ع) که «هر کدام را که برای تسلیم به ما بگیرید، باعث گشایش شما است»(6) و روایات آنها(ع) را از روی هوای نفس و براساس معیارهایی که خدا برهانی بر آنها نفرستاده است مانند سند یا قواعد علمی، رَد نکرد.
شیخ در مقایسه با دیگران که بسیار اشتباه میکردند، در موارد کمی اشتباه کرد که خداوند بخشاینده و مهربان است، تا زمانی که بر ولایت طاهرین(ع) باقی بمانند و امامت آنان(ع) را انکار نکنند. هر که بر ولایت خلیفهی خدا در زمینش در زمان خودش بمیرد، از اهل بهشت است، ان شاء الله و حتی اگر گناه کبیره نیز کرده باشد، جاودانه در آتش نمیماند.
جواب سوال 6: شاید کسی که برای تو نقل کرده است که من گفتهام کتابهای نیلی(ره) را بخوانید فراموش کرده است که یادآوری کند که برای اطلاع و شناخت حق از باطل و پرسش از حق و جستوجو مطالعه کنی و این به معنی قبول هر آنچه نیلی گفت است، نمیباشد. تعداد بسیار زیادی از خطاهایی را که نیلی که رحمت خدا بر او باد، در آن افتاد را برای بعضی از انصار آشکار نمودم.
به طور خلاصه: نیلی با دلایل بسیار، راه و روش باطل آنان را نقض نمود ولی قانونی از طرف خودش وضع کرد و میخواست که با این قانون، قران و روایات آل محمد(ع) را بررسی کند و در موردشان حکم بدهد؛ او آنچه مخالف قانونش بود به دور میافکند، همان گونه که آنان میکردند؛ بنابراین نتایج روش نیلی تفاوت چندانی با راه و روش پیشینیان او نداشت، بلکه هر دو روش، مخالف روش الهی میباشند.
در نهایت، نیلی در چیزی گرفتار شد که او را از جهتی دیگر شایستهی انتقاد میکند؛ در نهایت او خود را حاکم بر کلام خدا و حاکم بر کلام معصومین(ع) قرار داد، بلکه او خودش را در چنان وضعیتی قرار داد که بیان داشت که قانون حکم کردن براساس قرآن را یافته است و هرچه مخالف قانونش بود را باطل حساب میآورد و به این ترتیب او خودش را حاکم بر ائمه(ع) قرار داد و براساس راه و روشش، خود را گویا عالمتر از ائمه(ع) و داناتر از آنان به قران و تفسیر و معانیش، قرار داد. سپاس و ستایش شایستهی خداوند است که مرگ را روزی او گردانید و بر ولایت، از این دنیا رفت.
جواب سوال 7: خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد، احکام شرعی نسخ میشوند و سادهترین آن، همان موردی است که روایت کردی. موارد بسیار بزرگتر نیز وجود دارد. در مورد ازدواج موقت، ائمه(ع) بر آن تاکید کردهاند؛ زیرا تشریعی الهی است و خواستند که باقی بماند و کهنه نشود و حتی تاکید بر مستحب بودن آن نیز به همین علت است؛ زیرا زنده نگهداشتن شریعت است در حالی که خواستهی طاغوت و شیطان آن بود که کهنه شود و از بین برود. اما امروز، وضعیت متفاوت است و ازدواج موقت، ثابت شده است و مردم مخالف و موافق آن را میشناسند؛ حتی در آن راه حل بسیاری از مشکلات اجتماعی و اخلاقی موجود است. اگر مردم آنچه را که در مورد مدت ازدواج موقت بیان کردم که شش ماه است بپذیرند، و نیز شاهد داشته باشد یا این که مشهور شود، این کار، حقوق زن و فرزندان را تضمین خواهد کرد و زن هرگز کالایی نخواهد شد که از آن فقط بهرهی جنسی گرفته شود.
جواب سوال 8: مریم مجدلیه غیر از مریم دختر عمران(ع)، مادر عیسی(ع) است.
جواب سوال 9: این حدیث و سایر موارد شبیه آن، موافق کلام عامه و دشمنان است و آنان این گونه گفتند تا این قضیه را که فاطمه(ع) آنگاه که ظلم به او وارد شد، با اشاره میخواست که موضع ضریحش مخفی بماند را منتفی بدانند. وجود قبر در خانهاش یعنی این که او خواستار مخفی ماندن محل قبرش نبود؛ این چیزی است که آنها میخواهند به آن برسند.اما کلام امام رضا و ائمه(ع) به شیعیانی که در مورد محل قبر فاطمه(ع) سوال مینمودند تا در آنجا او را زیارت کنند، آنها ایشان را راهنمایی میکردند که او را در خانهاش زیارت کنند و برای احدی تصریح نکردند که قبر او در آنجا قرار دارد. هنگامی که ائمه(ع) خبر دادند که فاطمه(ع) در خانهاش زیارت شود و جای خانه را آشکار کردند، کسانی که تصور کردند که قبر فاطمه(ع) در خانهاش قرار دارد، دچار توهم شدند.
جواب سوال 10: آیا برای من و انصار، الگویی در حسین(ع) نباشد؟ آیا لوحی را که خدای عزّوجلّ به رسول(ص) داد و رسول(ص) نیز آن را به فاطمه(ع) بخشید، نخواندهای؟ که در آن حال قائم و یارانش نوشته شده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشتهای است از خدای عزیز و علیم برای محمد، نور او و سفیرش و حجاب و ولیّش، که روحالامین از طرف پروردگار جهانیان فرود آورد.
ای محمد! اسامی مرا بزرگ بدار و نعمتهایم را سپاس گو و نعمتهای بزرگ مرا کتمان نکن. من الله هستم که خدایی جز من نیست، شکنندهی زورگویان و پست کنندهی ظالمین و حسابرس روز جزا. من خدایی هستم که هیچ خدایی جز من نیست، پس هر کس که جز فضل مرا آرزو کند یا از عدل و عذاب غیر من بترسد، او را چنان عذاب کنم که احدی از جهانیان را عذاب نکرده باشم. پس تنها مرا بندگی کن و فقط بر من توکل نما. من نبیّای را نفرستادم جز آنکه دورانش را به پایان رساندم و همین که مدتش به پایان رسید برای او وصیّای قرار دادم، .... سپس آن را با فرزندش که رحمت بر جهانیان است کامل نمودم. او، کمال موسی و نور عیسی و صبر ایوب را دارد. اولیای من در زمانش خوار خواهند شد و سرهای آنان هدیه داده خواهد شد همان گونه که سرهای ترک و دیلم هدیه خواهند گردید؛ کشته میشوند و در آتش انداخته میشوند، ترسان، مرعوب و لرزان میگردند، زمین با خونهای آنان رنگ میگیرد و گریه و ماتم و زاری در زنانشان آشکار میگردد. آنان به حق اولیای من هستند. با آنان هر فتنهی کور هلاک کننده را دفع (و رفع) میکنم و لغزشها را با آنان محو مینمایم و آثار باطل و زنجیرها را با آنان میزدایم. آنها کسانی هستند که صلواتی و رحمتی از جانب پروردگارشان بر آنها است و آنها، هدایتیافتهگاناند»(7).
این چیزی است که خدا و رسولش به ما وعده دادند؛ راست گفتند خدا و رسولش و سپاس و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است و چه نعمت بزرگی است که مانند حسین(ع) و اهلش، مقتول و ترسان باشیم و چه ننگی است بر علمای بدکار که مانند یزید و سربازان قاتلش و گردنکشان باشند.
جواب سوال 11: خدا تو را مورد رحمت خویش قرار دهد! حسین(ع) چه کرد ؟ بدان هر امامی، کتابی دارد که طبق آن عمل میکند.
جواب سوال 12: خدای متعال میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ * .... یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»(8) ،
دو دریا در این آیه، علی و فاطمه و لولو و مرجان، حسن و حسین و ائمه و مهدیین(ع) هستند.
جواب سوال 13: اگر این گونه فهمیدهای ، درک تو اشتباه است.
جواب سوال 14: شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست، یگانهای که شریکی ندارد؛ خدای واحدِ احدِ فَردِ بینیازی که دوست یا فرزندی نگرفت. ربوبیت و الوهیت مطلق از آنِ او است. سبحان و بلند مرتبهتر است از آنچه مشرکان میگویند. تفصیلِ الوهیت و ربوبیت را ان شاء الله در تفسیر سورهی توحید خواهی یافت که سالها قبل نوشتم و بعضی از انصار آن را خواندهاند. ان شاء الله هنگامی که حاملینی برای آن بیابم و وقتش فرارسد، آن را منتشر خواهم کرد(9).
جواب سوال 15: ناصبی، کسی است که با یکی از خلفای خدا بر زمینش یا پیروان مومن او دشمنی برانگیزد از آن رو که آنان مومن به خلیفهی خدا هستند؛ پس این معنی میتواند بر مصادیق بسیاری منطبق گردد.
اما در مورد اسماعیلیه و زیدیه، حال بسیاری از آنان امروزه در زمرهی ناصبین نیست و ممکن نیست که بر کسی از آنها، ناصبی بودن را حکم کنی مگر این که از او عملی صادر شود که دشمنیش را آشکار گرداند.
اما بهاییت نیز به همین ترتیب؛ آنها نیز گمراه و گمراه کنندهاند مانند دیگر فرقهها.
جواب سوال 16: آنچه در موردش سخن گفتم عین حقیقت است همان گونه که پروردگارم به من نشان داد؛ هر که بخواهد باید مومن شود و در ملکوت حقیقی آسمانها بنگرد.
جواب سوال 17: احدی را از درس زبان عربی منع نکردم و آن را ناپسند ندانستم. برخی از انصار که مدرس دانشگاه و حوزهاند، زبان عربی تدریس میکنند. بلکه گفتم که قوانینی قراردادی دارد که گاهی احتمال وجود خطا در آن میرود و نمیتواند به عنوان قانونی برای سنجش قرآن و کلام انبیا و اوصیا منظور گردد که اگر جز این باشد آنان بر موارد نقض نصاری (مسیحیان) به قرآن به واسطهی قوانین وضعی زبان عربی اقرار میکنند. اگر بر زبان عربی مطلع باشی، بیش از یک روش تدریس نحوی را در آن مییابی و هر روش، قواعدی دارد که با روش دیگر متفاوت است؛ حال کدام یک حقیقت است و کدام گمان؟
تا آنجا که بعضی از علمای شیعه، بر تحریف قرآن به سبب مخالفت آن با بعضی قواعد نحوی و قوانین بلاغی وضع شده، ترجیح دادهاند که میتوانی برای اطلاع بیشتر به کفایة الاصول آخوند خراسانی و تعلیق مشکینی بر آن مراجعه نمایی؛ آنجا که مشکینی، حاشیهای به ترجیح آخوند خراسانی بر تحریف قرآن به این معنا نوشته است: «آن گونه که اعتبار و بسیاری از اخبار بر آن دلالت میکند» و منظور از اعتبار، مخالفت قرآنی که در اختیار مردم است با قواعد نحوی و بلاغی میباشد و کلام در مورد قواعد زبان عربی، بسیار است.
بدان که عرب با بیش از یک زبان فصیح صحبت میکردند که از آن جمله، زبانی است که با افعال پنجگانه در حالت نصب و رفع و جزم تعامل میکند که برخلاف قواعد موضوعهی زبان است. اما این موضوع که امیرالمومنین(ع) دستور داد تا قواعد زبان عربی نوشته شود، درست نیست و حقیقت ندارد و اگر فکر میکنید که این مدحی برای علی(ع) است، علی(ع) از چیزها بینیاز است.
جواب سوال 18: آنچه از خدا امید دارم این است که عمل اندکم را در انتقال آنچه که او سبحان و متعال برای هدایت خلق به حق و شناختن حق به من شناساند، بپذیرد.
جواب سوال 19: امیدوارم آنچه در مورد محکم و متشابه نوشتهام را با تأنّی بخوانی تا قضیه برای تو آشکارتر گردد(10) و بدان که احدی شبیه خداوند نیست و کلامش مانند کلام خلق نمیباشد؛ کلام خدای سبحان و متعال، مقیّد به زمان و مکان نیست بلکه برای همهی زمانها و مکانها است و مانند خورشید و ماه در این عالم جسمانی در حرکت است(11) و برای همهی جهانها است.
جواب سوال 20: شیطان نمیتواند به صورت محمد(ص) و ائمه(ع) متمثل شود؛ این سخن ائمه(ع) است و فقط حرف من و مطلب جدیدی نیست ولی خدا کینهی کور و خباثت درونی را که امروز علمای غیرعامل را واداشت که به خبیثترین شکل سخن بگویند و مدعی شوند که شیطان میتواند شبیه رسول الله محمد(ص) و ائمه(ع) شود را لعن نمود(12) .
اما سوالت دربارهی رویای حضرت زهرا(ع)، آیا معتقدی که شیطان چیزی از غیب میداند تا غیب را به زهرا(ع) نشان دهد؟ در حالی که خدای متعال فرموده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهينِ»(13)
(چون فرو افتاد، جنّیان دريافتند که اگر علم غيب میدانستند، در آن عذاب خوارکننده نمیماندند).
پس جز یک مطلب باقی نمیماند: شیطان در انتهای رویا این ماجرا را القا نمود که همان مرگ رسول خدا محمد(ص) بود و با آنکه نگهدارندهای با این رویا وجود دارد که همان رسول الله محمد(ص) میباشد، خدا فاطمه(ع) را به محمد(ص) واگذاشت تا به او بفهماند که صوتی که در انتهای رویا شنید بخشی از رویا نبود بلکه از ناحیهی شیطان بود که میخواست که او را با آن، نگران سازد. و الحمد لله رب العالمین.
جواب سوال 21: این برای من شرافت محسوب میشود که به ضریح آنان بروم تا به آنها بگویم که خدمتکار شما به فضل خدا بر خودش و با یقین کامل اقرار دارد که شما خلفای حق خدا هستید و وای بر کسی که بر شما ستم کرد و حق شما را انکار نمود.
جواب سوال 22: بر من واجب نیست که به همهی سوالات پاسخ بدهم. اما در گذشته اسائهی ادب مانع از آن نبود که پاسخ دهم، حال چگونه امروز باعث میشود که پاسخ ندهم؟!
جواب سوال 23: استخاره درخواست از خدای سبحان و متعال است، پس باید که در آن، بر مواردی استوار باشی:
اول: در نفست یکی از دو گزینه را بر دیگری ترجیح ندهی بلکه دو حالت در نظرت یکسان باشد.
دوم: این که برای پذیرش جواب خدا به طور کامل آماده باشی و در نفس خودت هیچ ردیهای بر جواب خدا نیاوری و آنگاه که جواب آمد، هیچ مناقشهای نکنی.
سوم: جواب را بپذیری و آن را نعمت برتر خدا بر خودت بدانی که خدا با تو سخن گفت و جواب تو را داد.
این سه مورد، پایینترین حد ضروریات است تا بتوانی از خداوند طلب استخاره کنی؛ اما اینکه شخصی بیاید و در پذیرش جواب خدا مردد باشد و سپس استخاره کند و گمان کند آنچه کرده است، استخاره است، مَثَل چنین شخصی مانند کسی است که شاید خدای کریم بر او نعمت بفرستد و جوابش دهد ولی وای بر او از رسوایی این استخاره و مانند آن! خداوند راضی نیست که احدی از او مشورت بخواهد سپس خلاف مشورتش برود و گویا که او با خدا مشورت کرده است تا با سخنش مخالفت کند. چگونه راضی میشود که با خدای سبحان چنین کند؟ به خدا سوگند که این موضوعی عظیم و جراتی بزرگ بر خدای سبحان و متعال است و علیرغم این خباثتی که از طرف مردم صادر میشود، خدا با آنان با رأفت و رحمت رفتار میکند.
جواب سوال 24: اما قسم؛ آنها از مدعیان قسم نمیباشند، کسی که قسم یاد میکند، فقط صاحب دعوت است و من خودم را در برابر مردم در معرض قسم قرار دادم. اما مباهله؛ (صیغهای) بین دو طرف است که مباهله میکنند و این در حالی است که من با اینان که ادعا میکنند با من مباهله نمودند، مباهله نکردهام. عذاب به طور قطع بر کسی که به دروغ مباهله کند، نازل میشود هرچند پس از گذشت مدتی باشد و شک کردن به آن، شک در کتاب خدا است بلکه شک در وجود خدای سبحان است! حیدر مُشتّت مباهله کرد، از آنچه بر او گذشت، بپرس. عبدالعزیز الحکیم و پسرش بر ما ستم کردند، از آنچه بر آنان گذشت، بپرس. سربازان مرجعیت و سربازان مقتدی به ما ستم کردند، از آنچه بر آنان گذشت بپرس و این سرگذشتها بعد از زمانی طولانی اتفاق نیفتاد بلکه خدا به همهی آنها جز روزهایی اندک، مهلت نداد. حیدر مشتّت، مانند دیوانهای رفتار کرد و سپس در ایران به زندان افتاد و چون دیوانگان رفتار کرد و بعد از آن در عراق هلاک شد و این بعد از آن بود که عملش مبنی بر قسم برائت نسبت به من که من بر حق نیستم را در روزنامهی رسمیش منتشر کرد. و اما عبدالعزیز و پسرش، همین که دو سال قبل با مکتب دشمنی کردند، چند روزی نگذشت تا آنکه آمریکاییها پسرش عمار بن عبد العزیز را تحقیر کردند و به زندان فرستادند که اگر او ضد آمریکاییها بود، این اسارت را مایهی فخر و مباهات میدانست ولی او به طور کامل در برابر آنها ذلیل شد و با آنها مسالمت کرد و عبد العزیز بعد از آن به دیدار خانهی سیاه رفت و با بوش، دشمن خدا با آن همه شوق و حرارت، دست داد و روبوسی نمود و این رفتار نشاندهندهی فقدان عقل و رسوایی در دنیا بود. یک سال قبل یعنی قبل از حوادث محرم همگی علیه ما موضع گرفتند و عبد العزیز حکیم و پسرش مدرسهی دوم ما را در کنار ضریح امیرالمومنین(ع) را چند روز پس از افتتاحش بستند و عدهی زیادی از انصار را با ظلم و دشمنی روانهی زندان کردند و پس از آن سربازان مرجعیت شیطانی و سربازان مقتدای تبهکار، کار را تکمیل کردند و برای کشتن ما و خراب کردن عبادتگاههای ما در همه جای عراق کوشیدند؛ نتیجهی آن پس از مدتی کوتاه، چه شد؟
عبدالعزیز الحکیم گرفتار سرطان شد و این عذاب و رسوایی دنیا پیش از آخرت بود و سربازان مقتدا و سربازان مرجعیت در حادثهای که سابقه نداشت، به جان هم افتادند و کار به این صورت پیش نرفت که گروهی، طرف مقابل را بکشد یا بر آنان پیروز شود بلکه سربازان مقتدا، تعداد زیادی از سربازان مرجعیت را کشتند سپس وضعیت برعکس شد تا سربازان مرجعیت، گروه مقتدا را درو کنند.
آیا اینها نشانه نیست؟ خدا چه کند تا مردم ایمان بیاورند؟ آیا برای هر کدام از آنها فرشتهای بفرستد تا بر سر او بکوبد؟ و آنگاه که از او بپرسد که چرا مرا میزنی به او بگوید که چون تو به احمد الحسن ایمان نیاوردی، آیا این چیزی است که شما میخواهید؟
لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم.
منابع:
1- «يا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيا»
(ای خواهر هارون، نه ظدرت مرد بدی بود و نه مادرت زنی بدکاره!) (مریم: 28).
2- کلینی روایت میکند: از علی بن محمد و غیره، از سهل بن زیاد، از احمد بن محمد بن ابی نصر که گفت: از امام رضا(ع) از قبر فاطمه(ع) سوال کردم؛ ایشان فرمود: «در خانهاش دفن شد و هنگامی که بنی امیه مسجد را توسعه دادند، داخل مسجد افتاد». کافی: ج 1 ص 461.
3- علی ابن براهیم در تفسیرش در مورد آیهی
«إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
(نجوا کردن فقط کار شيطان است که میخواهد مؤمنان را محزون کند و حال آنکه هيچ زيانی، جز به فرمان خداوند به آنها نمیرساند و مؤمنان بايد که بر خدا توکل کنند)
آورده است:
پدرم از محمد بن ابی عمیر از ابی بصیر از ابی عبد الله(ع) روایت کرد:
«سبب نزول این آیه آن بود که فاطمه(ع) در خوابش دید که رسول الله(ص) تصمیم گرفت که خودش و علی و فاطمه و حسن و حسین که صلوات خدا بر آنها باد، از مدینه خارج شوند. خارج شدند تا به اطراف مدینه رسیدند. در مسیرشان دو راه پیدا شد و رسول الله(ص) به سمت راست رفت تا آنکه به جایی رسیدند که نخل و آب بود. رسول الله(ص) گوسفندی بزرگ خرید که در گوش آن نقطهای سفید بود. دستور داد که آن را ذبح کنند. همینکه از آن خوردند، در همانجا مردند. فاطمه اندوهناک و گریان از خواب برخواست و آن را به رسول الله(ص) خبر نداد. همینکه صبح شد رسول الله(ص) الاغی را آورد و فاطمه(ع) را بر آن نشاند و دستور داد که امیرالمومنین و حسن و حسین(ع) از مدینه خارج شوند؛ همان گونه که فاطمه(ع) در خواب دیده بود. همین که از اطراف شهر دور شدند، دو راه نمایان شد و رسول الله به طرف راست رفت و همانگونه که فاطمه(ع) در خواب دیده بود تا این که به نخل و آب رسیدند. رسول الله(ص) گوسفندی خرید، همانگونه که فاطمه(ع) دیده بود پس دستور به ذبح آن داد. گوسفند ذبح شد. همین که خواستند از آن بخورند، فاطمه(ع) ایستاد و در حال گریه از ترس آنکه آنها بمیرند، به گوشهای دور از آنها رفت. پس رسول الله(ص) او را خواند و به سوی او رفت و کنار او ایستاد، در حالی که فاطمه(ع) میگریست. رسول الله(ص) گفت: دخترم چرا گریه میکنی؟ فاطمه(ع) گفت: ای رسول خدا، رویایی دیدم که این گونه و این گونه بود و آن گونه که دیده بودم، شما هم انجام دادی پس از شما کناره گرفتم تا شما را نبینم که میمیرید. پس رسول الله(ص) برخواست، دو رکعت نماز خواند و با پروردگارش مناجات نمود. جبرئیل بر او فرود آمد و گفت: ای محمد! این شیطانی است که به آن «زها» (یا رها) میگویند که این رویا را به فاطمه نشان داد و مومنین را در خوابشان میآزارد و آنان را اندوهناک میسازد. به جبرییل فرمان داده شد که او را نزد رسول الله(ص) بیاورد. پس آن را نزد رسول الله(ص) آورد. به او فرمود: آیا تو این رویا را به فاطمه نشان دادی؟ گفت: بله ای محمد! پس رسول الله(ص)، سه بار بر او آب دهان انداخت و در سه جا سر او را زخمی کرد. سپس جبرییل به محمد(ص) گفت: ای محمد! وقتی در خوابت چیزی دیدی که ناپسند میداشتی یا اگر یکی از مومنین چنین دید بگویید: «از شرّ آن چیزی که در رویا دیدم پناه میبرم به آن چیزی که فرشتگان مقرب و انبیای مرسل خدا و بندگان صالح به آن پناه میبرند و حمد و معوذتین (دو سورهی قل اعوذ) و قل هو الله احد را بخواند و سه بار به سمت راست فوت کند که آنچه دیده است زیانی به او نمیرساند. پس خدا بر رسولش نازل کرد: «انّما النّجوی من الشّیطان...». تفسیر قمی: ج 2 ص 355.
4- مجادله: 10.
5- کافی: ج 1 ص 8.
6- کافی: ج 1 ص 9.
7- احتجاج: ص 41 ؛ اختصاص: ص 210 ؛ غیبت طوسی: ص 101 ؛ غیبت نعمانی: ص 29 ؛ اصول کافی: ج ص 527 ؛ اعلام الوری: ص 371 ؛ عیون اخبار رضا: ص 25 ؛ اکمال الدین: ص 179 ؛ بحار الانوار: جلد 36 ص 195.
8- الرحمن: 19 تا 22.
9- به فضل خداوند سبحان و متعال که با این کتاب بر ما منت نهاد، این کتاب اکنون منتشر شده و خوانندهی محترم میتواند به آن رجوع نماید.
10- به کتاب متشابهات جلد 1 پاسخ سوال 19 مراجعه نمایید.
11- عیاشی از عبد الرحیم قصیر روایت کرد که گفت: روزی از روزها نزد ابوجعفر(ع) بودم. فرمود: «ای عبد الرحیم» گفتم: لبیک. دربارهی سخن خداوند
«اَّنَما اَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِکُلِّ قَوم هاد»
(فقط تو ترسانندهای و برای هر قومی هدایتگری هست)
فرمود: «آنگاه که رسول الله(ص) فرمود: من ترساننده و علی، هادی است. امروز هادی چه کسی است؟ عبد الرحیم گفت: سکوتی طولانی کردم. سپس سر را بلند کردم و گفتم: جانم فدایت! در میان شما است که از مردی به مردی به ارث بردید تا به شما رسید. پس شما که جانم فدایت باد، امروز هدایتگری. امام(ع) فرمود: «ای عبد الرحیم، درست گفتی. قرآن زندهای است که نمیمیرد و آیه (نیز) زندهای است که نمیمیرد. پس اگر آیهای در مورد قومی نازل شده باشد، با مرگ آنان، قرآن هم میمیرد؛ ولی قرآن در میان آیندگان جاری است همان گونه که در گذشتگان جریان داشته است». عبدالرحیم ادامه داد: ابوعبدالله(ع) فرمود: «قرآن زندهای است که نمیمیرد و تا شب و روز جریان دارد، در جریان است همان طور که خورشید و ماه در جریان هستند و قرآن، بر آخرین ما میگذرد همان گونه که بر اولین ما گذشت». تفسیر عیاشی: ج 2 ص 203 ؛ بحار الانوار: ج 35 ص 403.
12- رسول الله(ص) فرمود: «هر کس ما را ببیند، ما را دیده است و شیطان نمیتواند به صورت من و یا یکی از اوصیای من متمثل شود.»: صراط مستقیم: ج 3 ص 155 و همچنین فرمود: «هر کس مرا در خوابش ببیند، مرا دیده است چرا که شیطان نمیتواند به صورت من و یا به صورت یکی از اوصیای من و به صورت یکی از شیعیان آنها متمثل شود و رویای صادقه جزئی از هفتاد جزء پیامبری است»: روضة الواعظین: ص 234 و همچنین فرمود: «هر کس مرا ببیند، مرا دیده است که شیطان نمیتواند به صورت من دربیاید و هر کس یکی از اوصیای مرا ببیند، همو را دیده است چرا که شیطان نمیتواند به صورت آنها دربیاید». مختصر: ص 18 و همچنین فرمود: «هر کس مرا در خواب ببیند، مرا دیده است که شیطان نمیتواند نه در خواب و نه در بیداری به صورت من متمثل گردد و و نه به صورت یکی از اوصیای من، تا روز قیامت!» مدینة المعاجز: ج 2 ص 93.
13- سبأ: 14.