سید بزرگوار من.... سلام علیکم و ورحمـﺔ و بركاته
دعوتتان را از ابتدای آغاز آن شنیدیم و سعی کردیم شما را ببینیم و در رابطه با دعوتتان با شما در نجف اشرف صحبت کنیم؛ ولی به دلیل حکمتی که خداوند از آن آگاه است، موفق به این کار نشدیم.
سرورم ... خداوند با شناخت اهلبیت ع و تلاش برای کسب محبت ایشان ع بر ما منّت نهاد. ابتدا فکر میکردیم مرجعیّت و اجتهاد راه آشکار و درستِ نزدیک شدن ما به اهلبیت ع و جلب محبت آنان میباشد ولی خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از ناراستی و میزان ناشایستگی آن و خیانت آنها علیه ایشان ع آگاه نمود. هرچه در این راه سیر کردیم، خود را دورتر از حق یافتیم (سرعت حرکت کردن، جز به دوری نمیافزود). پس سپاس خداوندی را که این شناخت را تقریبا ً پنج یا شش سال پیش ارزانیمان داشت و از آن زمان به دنبال چیزی میگردیم که ما را متّحد کند و اساس کیان ما را که با نیّت تقرب به سوی خداوند ویرانش کرده بودیم از نو بنیان کند؛ پس از آنکه آن را آکنده از بتها و راههای شیطانی یافتیم! پس حمد و ستایش مخصوص خداوند است و شکر از آنِ او.
آقای من! ما قضیۀ شما را دنبال کردیم و تقریباً از تمامی چیزهایی که ارایه نمودید اطلاع یافتیم و آشکارا و نهان به سوی شما دعوت کردیم و با تکیه بر اشارات و رؤیاهایی که خداوند با آنها بر ما منّت نهاد، مردم را از شما و از حقیقتی كه از آن پیروی میکنید آگاه ساختیم. سرورم، از اینکه کلامم طولانی شد عذرخواهم؛ ولی سؤالهایی دارم که پاسخگویی یا پاسخ ندادن به آنها به اختیار شما است:
1- آیا شما از محتومات (علائم حتمی) هستيد یا خیر؟
2- اگر شما از محتومات هستيد، در قالب کدام شخصیت مىباشيد؟
3- آیا شما از شخصیتهای اوّل هستید یا دوّم؟
4- آقاى من در احادیث آمده است که امیرالمؤمنین، امام حسین و سایر ائمه به دنیا برمیگردند؛ آیا رجعت توسط خود امامان صورت میگیرد یا در قالب شخصیتهای دیگر؟ و اگر رجعت در قالب شخص دیگر است شما بیانگر کدام شخص معصوم هستید؟ سپاسگذارم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
والحمدلله رب العالمین
1، 2، 3 و 4: من، بندۀ حقیرِ بیارزشِ ذلیلِ کمعمل با گناهان بسیار، خود را گناهى بزرگ در پیشگاه پروردگار رؤوف رحیم مىبينم. پدرم و آقایم محمّد بن الحسن المهدی ع به من دستور دادهاند که این سخنان را بگویم: «من سنگی در دست امیرالمؤمنین علی ع هستم؛ روزی آن را انداخت تا به وسیلۀ آن کشتی نوح ع را هدایت کند، و بار دیگر برای نجات ابراهیم ع از آتش نمرود و بار دیگر برای نجات یونس ع از شکم نهنگ، و موسی به وسیلۀ آن در کوه طور با خداوند سخن گفت و آن را عصایی قرار داد تا دریاها را شکافت و زرهی برای داوود ع و در جنگ احد آن زرهپوش را به تن کرد و در جنگ صفین آن را پیچید و مخفى نمود».