جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپرسش ۶۵۹: تفسیر آیات: ﴿ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجيدِ *... هذا شَيْءٌ عَجيب﴾
السؤال/۶۵۹: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
السلام عليك يا سيدي ومولاي ورحمة الله وبركاته قال الله في محكم كتابه العزيز: ﴿بسم الله الرحمن الرحيم: ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ * بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ﴾ [ق: 1-2]. ما تفسير ق والقرآن المجيد، وما هو الشيء العجيب... مع دعائكم لنا بالثبات على نصرتكم.
المرسل: زينه الراضي - العراق/ البصرة
آقا و مولای من! درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد. خداوند در کتاب محکم و عزیزش میفرماید: ﴿به نام خدای بخشايندهی مهربان. قاف، سوگند به اين قرآنِ با شکوه * که در شگفت شدند از اینکه از ميان خودشان بيمدهندهای به سويشان آمد و کافران گفتند: اين چيزی است عجيب﴾[ق:1-2]. تفسیر ﴿قاف، سوگند به قرآنِ با شکوه﴾ چیست؟ و آن چیز عجیب چیست؟... به همراه دعای شما برای ثبات قدم ما بر یاری شما.
فرستنده: زینه الراضی ـ عراق ـ بصره
الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم
والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
﴿ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ * بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ﴾[ق: 1-2].
﴿قاف، سوگند به اين قرآنِ با شکوه * که در شگفت شدند از اینکه از ميان خودشان بيمدهندهای سويشان آمد و کافران گفتند: اين چيزی است عجيب ﴾.[ق: 1-2]
الحروف المقطعة بينت أنها تشير إلى خلفاء الله في أرضه فيكون معنى ﴿ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ﴾: أي خليفة الله والعلم، أو الرسول والرسالة، أو النبي والنبوة، أو العترة والقرآن، اللذان وصى بهما رسول الله (صلى الله عليه وآله)، كل هذه الأقوال يصدق عليها أنها ق والقرآن. ووصف القرآن بأنّه مجيد لأنه رسالة إلهية فمجده من مجد مرسله سبحانه، وعلم خلفاء الله هو علم مجيد لأنه منسوب لمعلمهم الله سبحانه وتعالى.
پیشتر بیان کردم که حروف مقطعه اشاره به خلفای خداوند در زمینش دارد؛ بنابراین معنای﴿قاف، سوگند به قرآن با شکوه﴾ چنین میشود: خلیفه خداوند و علم، یا رسول و رسالت، یا نبی و نبوّت و یا عترت و قرآن؛ که رسول خدا (ص)به آن دو وصیت نمود. تمامی این موارد بر ﴿قاف، سوگند به قرآن﴾ صدق میکند. قرآن را با صفت ﴿مجید﴾ (عظیم و باشکوه) توصیف نموده؛ چرا که قرآن فرستادهای الهی است و بنابراین مجد و شکوه آن از مجد و شکوه خداوند سبحان ـفرستندهاشـ میباشد. علم جانشینان خداوند نیز علم باشکوه است؛ چرا که به معلّم آنها که خداوند سبحان و متعال است، منسوب میباشد.
أمّا عجب من يكفرون بخلفاء الله فهو أنّهم لا يقبلون خلفاء الله؛ لأنهم لا يأتون بصفات معجزة تقهرهم على الإيمان فهم يعتبرون مجيء إنسان لا يتّصف بصفات خارقة للعادة كرسول أمراً عجيباً وبالتالي فيعتبرون خلفاء الله مجرد ناس كغيرهم ولا فضل لهم عليهم ولا قيمة لقولهم أنهم رسل الله، وليس ضرورياً أن يقول من يكفرون بخلفاء الله هذا شيء عجيب بألسنتهم بل هم يقولون هذا دائماً بمواجهتهم للمرسل فهم يطلبون أن يأتي المرسل بصفات خارقة للعادة وإلا فهو ليس مرسلاً عند هؤلاء المنكوسين؛
اما تعجب کسانیکه به خلفای خداوند کفر میورزند از این رو است که آنان خلفای خداوند را نمیپذیرند؛ چرا که آنها ویژگیهای معجزهگونهای که آنها را مجبور به ایمان کند، نمیآورند. این افراد آمدن انسانی را که با ویژگیهای خارقالعادهای توصیف نمیشود، به عنوان فرستاده، چیزی عجیب میدانند و در نتیجه جانشینان خداوند را صِرفاً مردمانی مانند سایرین میپندارند و فضیلتی برای آنان نسبت به خودشان متصور نمیشوند و برای این سخن آنها که فرستادگان خداوند هستند، ارزشی قایل نمیشوند. البته لازم نیست کسانیکه به خلفای خداوند کفر میورزند، این مسئله را که «این چیزی عجیب است» بر زبان بیاورند؛ بلکه آنها این موضوع را همیشه در رویارویی با فرستاده بیان میکنند. آنان میخواهند فرستاده با ویژگیهایی خارج از روال عادی بیاید؛ در غیر این صورت از نظر این وارونهشدگان، او فرستاده نمیباشد؛
لأنهم يعتبرونه إنساناً كبقية الناس يأكل ويشرب ويمرض وينسی وبالتالي فهم يعجبون أن يكون خليفة الله أو الإمام بهذه الصفات ولا يقبلونه حتى وإن رافقته بعض المعجزات التي يتأولها الظالمون كعصا موسى التي قالوا عنها سحر وأنّ موسى ساحر أقدر من السحرة فهم لا يقبلون أي معجزة تأتي مع المرسل ويقصها لهم من رآها وآمن بها، بل هم يقترحون أن يكون المرسل متصفاً بصفات معجزة تقهرهم على الإيمان
چرا که آنها، او را انسانی همانند بقیهی انسانها برمیشمارند که میخورد، مینوشد، بیمار میشود، نسیان و فراموشی دارد و در نتیجه متعجّب میشوند از اینکه خلیفه و جانشین خداوند یا امام چنین ویژگیهایی داشته باشد. آنها او را نمیپذیرند، حتی اگر برخی از معجزاتی که ستمکاران آنها را تأویل میکنند، همراهش باشد؛ مانند عصای موسی که در موردش گفتند: سحر است و موسی جادوگری تواناتر از جادوگران. آنها هر معجزهای که با فرستاده بیاید و آنچه را که کسی دیده و به آن ایمان آورده را برایشان تعریف میکند، نمیپذیرند؛ بلکه آنان تصور میکنند که فرستاده باید به ویژگیهای معجزهگونهای مُتَّصف باشد که آنها را مجبور به ایمان کند.
وهم في الحقيقية مجرد كاذبين لا يطلبون الإيمان وإلا لكفتهم المعجزات التي حصلت ويقصها عليهم الناس بل هم يطلبون تكذيب المرسل فبما أنّه لا يحقق لهم رغباتهم بمعجزات يقترحونها تقهرهم على الإيمان فهو كاذب، وبما أنّه غير متصف بصفات معجزة تقهر كل من يراه على الإيمان فهو كاذب
در حقیقت آنها فقط دروغگویانی هستند که در طلب ایمان نمیباشند وگرنه معجزاتی که به انجام رسیده است و مردم برایشان تعریف مینمایند، آنها را کفایت میکند. حتی آنها خواستار تکذیب فرستاده هستند؛ چرا که او تصورات و اَمیالشان را در برآوردن معجزاتی که آنها را مجبور به پذیرش ایمان میکند برآورده نمیسازد؛ لذا او را دروغگو میشمارند؛ به این دلیل که او متّصف به ویژگیهایی نیست که هر کسیکه او را ببیند را مجبور به ایمان کند؛ او را دروغگو میدانند.
هذا هو حالهم مع رسل الله ومع الرسول محمد (صلى الله عليه وآله) ومع الأئمة (عليهم السلام) وكما هو حال المنكوسين مع المهدي الأول اليوم فهم لا يقبلون أن يكون الحجة كما وصفه الإمام الرضا (عليه السلام): (إنّ الإمام مؤيد بروح القدس وبينه وبين الله عمود من نور يرى فيه أعمال العباد وكلما احتاج إليه لدلالة اطلع عليه ويبسطه فيعلم ويقبض عنه فلا يعلم، والإمام يولد ويلد ويصح ويمرض ويأكل ويشرب ويبول ويتغوط وينكح وينام وينسی ويسهو ويفرح ويحزن ويضحك ويبكي ويحيى ويموت ويقبر ويزار ويحشر ويوقف ويعرض ويسأل ويثاب ويكرم ويشفع، ودلالته في خصلتين في العلم واستجابة الدعوة وكل ما أخبر به من الحوادث التي تحدث قبل كونها فذلك بعهد معهود إليه من رسول الله (صلى الله عليه وآله) توارثه وعن آبائه عنه (عليهم السلام) ويكون ذلك مما عهد إليه جبرائيل (عليه السلام) من علام الغيوب عز وجل....)()
این حال و وضع آنها با فرستادگان خداوند و با حضرت محمد (ص) و ائمه(ع) میباشد؛ همانطور که امروز حالِ افراد وارونه شده با مهدی اول اینچنین است. آنها نمیپذیرند که حجت همان طوری باشد که امام رضا (ع) توصیف فرموده است: «امام با روحالقدس تأیید شده و بین او و خداوند، ستونی از نور است. کارهای بندگان را در آن میبیند و هر زمانی که به راهنمایی نیازمند باشد، خداوند او را به آن آگاه مینماید و آن را گسترش میدهد تا او بداند، و آن را اندک میکند و باعث میشود که نداند. امام، زاده میشود، میزاید، خوب میشود، بیمار میشود، میخورد، مینوشد، بول و غائط میکند، ازدواج میکند، میخوابد، نسیان و فراموشی دارد، سهو و اشتباه دارد، خوشحال میشود، اندوهگین میشود، میخندد، گریه میکند، زنده میشود، میمیرد، وارد قبر میشود، زیارت میشود، محشور میشود و در موقف (قیامت) قرار میگیرد و عرضه میشود، از او پرسش میشود، به او پاداش داده میشود، مورد کِرامت قرار میگیرد و شفیع میشود. نشانهی او در دو ویژگی است: در علم و در مُستجاب شدن دعا. هر حادثهای که پیش از آن خبر میدهد، براساس عهدی است که از سوی رسول خدا (ص) از ایشان گرفته شده و آن را از او و از پدرانش(ع) به ارث برده و این جزو مواردی است که جبرئیل (ع) از علام الغیوب عزّوجل برای او عهد گرفته است....»().
هم تماماً كإبليس إمامهم الحقيقي الذي تعبده أرواحهم الخبيثة لا يريدون أن يكون حجة الله إنسان منهم بل لا يقبلون إلا الله حجة عليهم فهم بطلباتهم يقولون لا نقبل أن يكون أي إنسان حجة علينا، لا نريد حجة إلا الله تماماً كقول إبليس، بينما خليفة الله إنسان والإنسان ينسی ويسهو ويأكل ويشرب ومن يأكل ويشرب لابد أن تخرج منه السموم ومن يأكل لابد أن ينام، والحجة إنسان وله وزن معين فلا يمكن أن تتكسر الصخور تحت أقدامه كلما مشی عليها ولا يمكن أن لا يؤثر وزنه في الأرض الرخوة كلما مشی عليها، والحجة له جسم مادي والجسم المادي لابد أن يكون له ظل فلا يمكن أن يكون الحجة دائماً بلا ظل، والحجة أو خليفة الله إنسان يعمل ويتعلم كيف يمارس عمله؛
آنها به طور کامل همانند ابلیس ـامام واقعیشانـ هستند؛ کسیکه ارواح خبیثشان او را میپرستد و نمیخواهند که حجت خداوند انسانی از میان آنان باشد؛ بلکه آنها فقط خداوند را به عنوان حجت بر خود میپذیرند. آنها با درخواستهایشان میگویند: ما نمیپذیریم که هیچ انسانی حجت بر ما باشد، ما حجتی جز خداوند نمیخواهیم؛ درست مانند سخن ابلیس. حال آنکه خلیفه و جانشین خداوند یک انسان است، و نوع انسان، نسیان و فراموشی دارد، سهو و اشتباه دارد، میخورد و مینوشد و هر کس که بخورد و بنوشد، باید سموم از او خارج شود و هر کسیکه میخورد، باید بخوابد. حجت، انسان است و وزن مشخصی دارد؛ بنابراین ممکن نیست هر بار که روی سطوح سخت راه میرود، زیر پایش بشکند و خرد شود؛ و امکان ندارد با راه رفتن روی زمین نرم، وزنش در آن تأثیر نگذارد. حجت، جسمی مادی دارد و جسم مادی به طور قطع سایهای دارد و امکان ندارد حجت، همواره بدون سایه باشد. حجت یا خلیفهی خداوند، انسانی است که کار میکند و برای انجام دادن کارش، آموزش میبیند.
ومرة يتعلم من غيره من الناس كما تعلم عيسی النجارة ومحمد التجارة وتعلم محمد حفر الخندق من سلمان؛ ومرّة يعلمه الله ما لا يَعلَمه الناس ولكنهم لا يريدون هذا، بل يريدون من حجة الله أن يعلم كل شيء، يريدونه علم لا جهل فيه، وهذا لا يكون إلاّ الله سبحانه
یک بار از سایر مردم میآموزد؛ همانطور که عیسی(ع)، نجاری و محمد(ص)، تجارت آموخت، و محمد، حفر خندق را از سلمان آموخت. بار دیگر خداوند او را از آنچه نمیداند، باخبر میسازد؛ ولی آنها این را نمیخواهند، بلکه از حجت خداوند میخواهند که همه چیز را بداند. علمی را که نادانی در آن نمیباشد، خواستارند؛ چنین چیزی جز در خداوند سبحان نمیباشد.
يريدون أن يملك حجة الله أموالاً طائلة تأتيه من السماء ولا يحتاج ما في الأرض أو العمل فيها أو الخمس والصدقات ليقوّم بها دين الله ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ * فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ * فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ * فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ * فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِينَ﴾[الزخرف: 51-56].
آنها میخواهند حجت خداوند اموال بسیاری داشته باشد که از آسمان به سویش بیاید و به آنچه در زمین است، یا به کار کردن در آن یا خمس و صدقات تا به واسطهی آن، دین خداوند را استوار نماید نیازمند نباشد: ﴿فرعون در ميان مردمش ندا داد: ای قوم من، آيا پادشاهی مصر و اين جويباران که از زير پای من جاری هستند از آنِ من نيستند؟ آيا نمیبينيد؟ * آيا من بهترم يا اين مرد خوارِ ذليل که درست سخن گفتن نتواند؟ * چرا بر دستهايش دستبندهای طلا نیست؟ و چرا گروهی از فرشتگان همراهش نيامدهاند؟ * پس قوم خود را گمراه ساخت و آنها از او اطاعت کردند، که مردمی تبهکار بودند * چون ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم و همگان را غرقه ساختيم * آنان را در شمارِ گذشتگان و عبرتی برای آيندگان گردانیدیم﴾.[الزخرف: 51-56]
تجدون في كل قول يقوله هؤلاء وكل طلب يطلبونه دليلاً على أنهم أتباع إبليس فهو كان يقول عجيب كيف يكون آدم خليفة الله وهو من طين وليس له صفات معجزة قاهرة لغيره على الإيمان ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[ص: 76] وهم يرددون قوله بألفاظ أخرى فتجدهم يقولون:
در هر سخنی که بر زبان میرانند و هر درخواستی که میکنند، میبینید دلیلی براین است که آنها پیروان ابلیس هستند؛ او میگفت این عجیب است! چگونه آدم خلیفه و جانشین خداوند است در حالی که از گِل میباشد و ویژگیهای معجزهگونهای ندارد که دیگران را مجبور به ایمان آوردن نماید: ﴿گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدهای و او را از گِل ﴾(). آنها سخن او را با الفاظ مختلفی تکرار میکنند. میبینی که میگویند:
عجيب كيف يكون خليفة الله مثلنا وله ظل؟!!!
عجیب است! چگونه میشود که خلیفهی خداوند مانند ما باشد و سایه داشته باشد؟!!!
عجيب كيف يكون خليفة الله مثلنا وجسمه له وزن محدود ولا يؤثر بالحجر دائماً كلما مشى على الحجر؟!!!
عجیب است! چگونه خلیفهی خداوند مانند ما است و جسمش، وزن مشخصی دارد و هر بار که بر روی سنگ راه میرود، روی سنگ تأثیر نمیگذارد؟!!!
عجيب وكيف يكون خليفة الله مثل بقية الناس وله وزن محدد ويؤثر في الأرض الرخوة كغيره؟!!!
عجیب است! چگونه خلیفهی خداوند همانند سایر مردم است و وزن مشخصی دارد و مانند دیگران قدمهایش در زمین نرم تأثیر میگذارد؟!!!
وهكذا يسطرون سفاهاتهم في كل زمان ليكونوا مصداق قوله تعالى: ﴿بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ﴾[ق: 2]؛
این چنین حماقتهای خود را در هر زمانی مینِگارند تا مصداق این سخن خداوند متعال باشند: ﴿که در شگفت شدند از اینکه از ميان خودشان بيمدهندهای سويشان آمد و کافران گفتند: اين چيزی است عجيب ﴾[ق: 2]
لتكون نتيجتهم المخزية مع الأمم التي سبقتهم في اتباع خطوات إبليس ومنهج إبليس في تكذيب ومحاربة الرسل ﴿قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ﴾[الأعراف: 38].
تا نتیجهی خوارکنندهشان در پیروی از گامهای ابلیس، و روش ابلیس در تکذیب و جنگ با فرستادگان، همراه با مردمانی باشد که پیش از آنان بودند: ﴿گويد: به ميان امّتهايی از جن و انس که پيش از شما بودهاند، در آتش داخل شويد. هر امّتی که به آتش داخل شود امّت همکيش خود را لعنت کند تا چون همگی در آنجا گرد آيند، گروههايی که پيرو بودهاند دربارهی گروههايی که پيشوا بودهاند گويند: پروردگارا، اينان ما را گمراه کردند، دو چندان در آتش عذابشان کن. گويد: عذاب همه دو چندان است، ولی شما نمیدانيد﴾[الأعراف: 38].
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
أحمد الحسن - جمادي الثاني/ 1433 هـ
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
احمدالحسن ـ جمادی الثانی ۱۴۳۳ ه