جوانان احمد الحسن

وبلاگ | مقالات

کنفرانس ویدیویی سید احمد الحسن ع در دانشکده تعالیم عالی دینی و لغوی/تدریس سهو و نسیان معصوم-قسمت اول

شنبه تاریخ 4 رمضان 1437 مصادف با10/6/2016 ساعت 10 صبح به وقت شهر کوفه پایتخت حکومت عدل اللهی

کنفرانس ویدیویی سید احمد الحسن ع در دانشکده تعالیم عالی دینی و لغوی/تدریس سهو و نسیان معصوم-قسمت اول

 Feb 20, 2022 🌹✨🌹✨🌹✨

 💠 کنفرانس ویدیویی سید احمد الحسن ع در دانشکده تعالیم عالی دینی و لغوی در نجف اشرف/تدریس سهو و نسیان معصوم-قسمت اول 

کنفرانس/تدریس سهو و نسیان معصوم-قسمت اول 

✨کیفیت متوسط http://ihelrs.org/ #سهو #نسیان ࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ 

🌻آرشیو تولیدات رسانه‌ای انصار امام مهدی (ع) از صدای یمانی موعود 👉 @yamani_media


"سهو ونسيان المعصوم (ع)" - الجزء الأول

بحث الإمام أحمد الحسن (ع)

الملتقى الاسبوعي الـ 20 - لمعهد الدراسات العليا الدينية واللغوية - النجف الأشرف


 


 

بحث  صوتی  سید احمد الحسن (علیه السلام) یمانی موعود از طریق پرده مرکز پژوهش هایعالی دینی و لغوی در نجف اشرف


 

موضوع  بحث (قسمت اول) تحت عنوان "سهوونسیان معصوم (ع)"

روز شنبه تاریخ 4 رمضان 1437 مصادف با10/6/2016 ساعت 10 صبح به وقت شهرکوفهپایتخت حکومت عدل اللهی.


 


 


 

بسم الله الرحمن الرحيم ‏

والحمد لله رب العالمين ‏

وصلى الله على محمد وآله ‏


 

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته ‏


 


 

موضوع بحثنا في هذا الملتقى اليوم هو "سهو ونسيان المعصوم".


 

موضوع مبحث ما در همایش امروز «سهو(اشتباه) و نسیان(فراموشی) معصوم» می‌باشد.


 


 

السهو هو عدم التذكر الذي يؤدي إلى فعل أو ترك الشيء عن غفلة وبغير علم.

والنسيان بالأصل هو عدم التذكر الذي يؤدي إلى ترك الشيء عن غير علم أو غفلة،

وعدم تذكر المعلومة هو أيضاً ترك ‏شيء عن غفلة.‏


 

سهو، عبارت است از به یاد نیاوردن، به گونه ای که به انجام دادن یا ترک یک موضوع از روی غفلتو بدون علم مُنجر ‌شود.

نسیان نیز در اصل، همان یادآورنشدن است که به ترک موضوعی از روی عدم دانش یا غفلت منجرمی‌شود. همچنین به یاد نیاوردن معلومات، در واقع، ترک آن از روی غفلت است.


 


 

ويستخدم أيضاً لفظ النسيان في وصف ترك وإهمال الشيء عن علم وعمد،

ولكن هذا المعنى يحتاج قرينة تصرف اللفظ ‏إليه

لأن الأصل في النسيان هو الترك عن غفلة، وليس الترك عن علم وإهمال – إهمال متعمد–


 

گاهی نیز کلمه‌ء «نسیان» برای ترک و بی‌تفاوت بودن عمدی و از روی علم نسبت به یک مسأله بهکار می‌رود ،

ولی این معنا به قرینه‌ای نیاز دارد که بتوان [طبق آن قرینه]، این معنا را برداشت کرد ،

چرا که اصل در نسیان، ترک کردن از روی غفلت است و نه ترک عمدی و دانسته و از سربی‌تفاوتی.


 


 

وهذا المعنى الأخير هو ‏المنسوب إلى الله سبحانه وتعالى بقوله:

{الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا ‏لِقَاءَيَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ}. (‏الأعراف: 51‏) ‏


 

برای این منظور می‌توان این سخن خداوند را به عنوان قرینه ذکر نمود:

آنان که گرفتند دین خود را هوسرانی و بازیچه و بفریفتشان زندگی دنیا ، پس امروز فراموششانکنیم بدانسان که فراموش کردند رسیدنشان را بدین روز ، و آنکه بودند آیتهای ما را انکار می‌کردند﴿الأعراف ٥١﴾


 


 

‏"نَنْسَاهُم"ْ أي نتركهم ونهملهم.‏


 

«نَنْسَاهُمْ» (آنان را از یاد می‌بریم) به این معنا است که آنان را رها می‌کنیم و نسبت به آنانبی‌تفاوت می‌شویم.


 


 

أيضاً قوله تعالى:

{الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَأَيْدِيَهُمْ ‏نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ}. (التوبة: 67‏)


 

این سخن خداوند متعال را نیز می‌توان به عنوان قرینه ذکر نمود:

مردان دوروی و زنان دوروی برخیشان از آن برخی است فرمان دهند به زشتی و بازدارند از نیکی وبسته دارند دستهای خود را فراموش کردند خدای را پس فراموششان کرد همانا دورویانندنافرمانان‌ ﴿توبة،٦٧﴾


 


 

فـ "نَسِيَهُمْ" أي أن الله تركهم وأهملهم.‏


 

«نَسِيَهُمْ» (فراموششان کرد) به این معنا است که خداوند آنان را رها کرده است و نسبت به آنانبی‌تفاوت است.


 


 

فهذا النسيان المنسوب إلى الله هنا ليس ترك فقط – كما توهم بعضهم –

وإلا لقال الله "نتركهم" "فتركهم"،

بل المراد هو ‏ترك مع الإهمال وعدم الاهتمام عن علم. ‏


 

نسیانی که در اینجا به خداوند نسبت داده شده است فقط ترک نمی‌باشد -چنان که برخیمی‌پندارند-

در غیر این صورت خداوند می‌فرمود: «نتركهم» (آنان را رها می‌کنیم) ،

بلکه منظور ترک با بی‌تفاوتی و رها کردن از روی دانش می‌باشد.


 


 

فالخلاصة هنا، هناك معنيين للنسيان: ‏


 

خلاصه این که دو معنا برای نسیان وجود دارد:


 


 

الأول: هو الترك مع الغفلة،

وهذا هو النسيان الذي نعرفه ويتبادر معناه إلى ذهن المتلقي مباشرة عندما يسمعلفظ ‏‏"نَسِيَ".


 

اول: ترک همراه با غفلت ،

این همان نسیانی است که آن را می‌شناسیم و زمانی که کلمه‌ی «فراموش کردن» را می‌شنویم،بلافاصله این معنی به ذهن می‌رسد.


 


 

وهناك معنى ثانٍ يحتاج قرينة تصرف المعنى إليه وهو الترك مع العلم وتقصّد الإهمال،

ولا يصرف عادةً لفظ ‏‏"النسيان" لمعنى الترك المجرد،

بل هذا المعنى له لفظ يستعمل له وهو لفظ "تَرَكَ". ‏


 

همان طور که گفته شد، معنای دوم نسیان، ترکِ از روی علم است و منظور از آن بی‌تفاوتی است وپذیرش آن به قرینه‌ای نیازمند است که گفته شد ،

معمولاً لفظ نسیان فقط به معنای «رها کردن» به کار نمی‌رود ،

بلكه برای رساندن معنای «رها کردن» لفظ دیگری به کار می‌رود و آن «تَرَکَ» (رها کرد) می‌باشد.


 


 

وما نحن بصدد بحثه ومناقشته في هذا الموضوع وفي هذا الملتقى هو النسيان منالنوع الأول أي الترك مع الغفلة. ‏


 

مسأله‌ای که ما در این همایش در صدد بحث در در مورد آن می‌باشیم، همان نسیان از نوع اولاست؛ یعنی ترک همراه با غفلت.


 


 

في الحقيقة إن مسألة السهو والنسيان عند الإنسان عموماً مرتبطة من جهة بالنفسالإنسانية،

ومن جهة أخرى بالدماغ ‏الذي هو آلة بيولوجية في جسم الإنسان — في جسم أيانسان مكتمل،

وهذه الآلة البيولوجية لديها قدرات محدودة مثل ‏قدرة الدماغ على التركيز —

الدماغ له قدرة محدودة على التركيز والتذكر،

وطبيعي جداً أن لا يتمكن الدماغ من التركيز ‏ومتابعة عدة أمور في آن واحد بدقةمتناهية.


 

در حقیقت و به طور کلی مسأله‌ی سهو و نسیان نزد انسان از یک جهت به نفس انسانی مرتبطاست ،

و از جهت دیگر به مغز که ابزار بیولوژیکی در جسم هر انسان کامل است ،

این ابزار بیولوژیکی توانایی‌های محدودی دارد؛ مانند قدرت تمرکز مغز؛

مغز انسان توانایی محدودی در متمرکز شدن و یادآوری دارد ،

واقعاً طبیعی است که مغز نمی‌تواند در آنِ واحد با نهایت دقت روی موارد مختلفی تمرکز کند وآنها را پی‌گیری نماید.


 


 

فالنسيان والسهو وخصوصاً في الأفعال المركبة أو المتراكبة أو المتتالية حالة ‏طبيعية لايخلو منها إنسان

لأنه ‏لازمة تلازم دماغنا المادي لا يمكن التخلص منها.


 

پس نسیان و سهو، حالت هایی طبیعی است که هیچ انسانی فاقد آن نیست به خصوص درکارهای ترکیبی یا پیچیده و یا پی‌درپی؛

زیرا این حالت ها ملازم و همراه مغز مادی و جسمانی ماست که امکان خلاصی از آن نیست.


 


 

ولهذا تجد كثير من الناس يحاولون أن ‏يعصموا أنفسهم من النسيان والسهو بتسجيلملاحظات ‏في أوراق حول مواعيدهم والأعمال التي يجب أن يقوموا بها،

بل تجد من لديهم أعمال مهمة ‏يضعون أشخاص آخرين لتسجيل مواعيدهم وأعمالهمومتابعتها وتذكيرهم بها،


 

به همین دلیل بسیاری از مردم با ثبت کردن قرارها و کارهایی که باید انجام دهند، تلاش می‌کنند کهخودشان را از نسیان و سهو در امان نگه دارند ،

افرادی که کارهای مهمی دارند، اشخاصی را استخدام می‌کنند تا قرارها و کارهایشان را ثبت وپیگیری کنند و به آنان یادآوری نمایند.


 


 

وتجد مصنِّعي بعض المعدات التي ‏يستعملها الإنسان – أو يعمل عليها الإنسان –

يضعون منبّهات ضوئية أو صورية أو صوتية،

لأن فيها أكثر من جهة تحتاج ‏مراقبة،

وهم يعلمون بالتجربة أن الإنسان ينسى ويسهو بمراقبة بعضها عن بعضها الآخر.


 

به همین دلیل می بینیم سازندگان برخی از ابزارهایی که انسان از آن استفاده یا روی آن کارمی‌کند؛

در آن ابزارها یادآوری کننده‌ (هشداردهنده) های نوری، تصویری یا صوتی قرار می‌دهند ،

چرا که در این ابزارها معمولاً موارد متعددی هست که نیاز به مراقبت دارد ،

و آنان از روی تجربه می‌دانند که انسان با مراقبت و تمرکز روی برخی مسائل، نسبت به بعضیمسائل دیگر، دچار نسیان و سهو می‌شود.


 

الإنسان يذهب لجلب شيء يخصه ثم عندما يصل للمكان يجد نفسه قد نسي سببمجيئه لهذا المكان،

لأنه مرَّ بطريقه ‏بأشياء شغلت دماغه عن التركيز على الأمر الأول الذي جاء بطلبه.


 

گاهی انسان مخصوصاً برای برداشتن چیزی به جایی می‌رود؛ ولی وقتی که به آن جا می‌رسد، میبیند که دلیل آمدنش را فراموش کرده است؛

چرا که در طول مسیر، افکارش به چیزهایی مشغول شده است که مغزش را از تمرکز بر مسألهاولیه (که به دنبالش بود) بازداشته است.


 


 

الإنسان يتكلم في أمر معين ثم ينتقل إلى فكرة أخرى ‏يركز عليها قليلاً ثم يريد أن يعودإلى صلب الموضوع الذي كان يتحدث فيه؛

فيجد نفسه قد نسي عن ماذا كان يتكلم ‏وربما يطلب من الذين معه تذكيره في ماذا كانيتكلم.


 

گاهی انسان در مورد مسأله‌ی مشخصی سخن می‌گوید ولی افکارش به موضوع دیگری مشغولمی‌گردد و اندکی روی آن موضوع تمرکز می‌کند ،

اما وقتی می‌خواهد به بحث اصلی که موضوع صحبتش بوده، باز گردد،

آن را فراموش می‌کند و چه بسا از همراهانش، موضوع بحث را می‌پرسد.


 


 

أو أنه يريد أن يتحدث في موضوع بعض الأحيان فيبادره ‏الشخص المقابل بالحديثبموضوع آخر

فيجد نفسه قد نسي الموضوع الذي أراد طرحه.‏


 

گاهی نیز انسان می‌خواهد در مورد موضوع مشخصی سخن بگوید؛ ولی فرد مخاطب در موردموضوع دیگری سخن می‌گوید،

در نتیجه انسان موضوع اصلی صحبت خودش را فراموش می‌کند.


 


 

والنسيان في كل تلك الحالات سببه أن قدرة الدماغ الإنساني على التركيز على عدةأمور في وقت معين محدودة،

فهو ‏ينشغل بالتركيز على موضوع معين عن الآخر،

وهذه مسألة طبيعية في الجسم الإنساني ولا تتعلق بروحه أو بنفسه ‏حتى يكونلارتقائه وعلو شأنه الروحي دخلٌ فيها.


 

دلیل نسیان در همه‌ی این حالت‌ها این است که توانایی مغز انسان نسبت به تمرکز بر موارد متعدددر یک زمان، محدود است ،

و با تمرکز بر یک موضوع معیّن، از موضوعات دیگر غافل می شود ،

این مسأله در مورد کالبد مادی انسانی، طبیعی است و به روح یا نفس انسانی او ربطی ندارد کهدر صورت ارتقا و بالا رفتن مقام روحیش، قدرت تمرکز بهتری پیدا کند.


 


 

فكون طبيعة الإنسان أنه ينسى ويسهو مسألة تجريبية،

الكل يراها ‏ويستطيع أن يلمسها بمراقبة حاله وحال بقية الناس،

وهي مثبتة علمياً؛


 

این که طبیعت انسان دچار نسیان و سهو می‌شود، مسأله‌ای تجربی است ،

که همه می‌توانند آن را ببینند و با بررسی احوال خودشان و بقیه ی مردم، آن را لمس کنند ،

و این موضوع از لحاظ علمی ثابت شده است ؛


 

والمعصوم إنسان،

فالسهو حالة طبيعية تعرض ‏له كغيره من البشر،

وبالتالي فافتراض عصمته من السهو سواء مطلقاً أم في العبادة يحتاج دليل قطعي

وهو – أي الدليل ‏القطعي – هو آية محكمة أو رواية قطعية الصدور وقطعية الدلالةعلى المطلب أو دليل عقلي تام،

وهذه كلها مفقودة لدى ‏القوم الذين يدّعون الاعتقاد بعصمة المعصوم من السهووالنسيان مطلقاً أو في العبادة.


 

فرد معصوم نیز یک انسان است،

پس سهو یک حالت طبیعی است که بر او نیز مانند بقیه انسان‌ها عارض می‌شود ،

در نتیجه؛ فرض «عصمت از سهو» -چه عصمت از سهو به طور مطلق و چه عصمت از سهو درعبادت- نیازمند دلیل قطعی است

و این دلیل قطعی، باید آیه ای محکم یا روایتی قطعیّ الصدور و قطعیّ الدلاله نسبت به این مطلب ویا یک دلیل عقلی تام باشد ،

اما گروهی که مدعی اعتقاد به عصمت معصوم از سهو و نسیان به صورت مطلق یا در عبادتمی‌باشند، دارای هیچ یک از این دلایل قطعی نیستند.  


 


 

ومسألة نسيان وسهو المعصوم تجد أن متكلمي الشيعة وفقهاءهم أنفسهم لم يتفقواعلى قولٍ فيها،

فضلاً على أن يتفق عليها متكلمي وفقهاء الإسلام جميعاً،

وإن شاء الله سيخرج المؤمن وطالب الحق من هذا الموضوع بحقيقة ونتيجة واضحة لالبس فيها بالنسبة لمسألة السهو والنسيان، حقيقةً لا ‏تخالف محكم وصريح القرآنالكريم. ‏


 

جالب این است که در مورد مسأله‌ی سهو و نسیان معصوم، متکلمان و فقهای شیعه روی نظرواحدی متفق نیستند؛

چه برسد به این که همه‌ی متکلمان و فقهای اسلام (شیعه و غیر شیعه) روی آن اتفاق نظر داشتهباشند ،

ان شاء الله افراد مؤمن و طالب حق، با یافتن حقیقت و نتیجه‌ای روشن که خالی از ابهام بوده و باآیات محکم و صریح قرآن مخالفت نداشته باشد، از مسأله‌ی سهو و نسیان معصوم خارج خواهندشد.


 


 

بالنسبة للعلاقة بين خليفة الله والتذكر والسهو والنسيان، هناك عدة فروض لهذهالعلاقة:


 

در مورد ارتباط بین خلیفه و جانشین خداوند با یادآوری و سهو و نسیان، چند فرض را می‌توان درنظر گرفت:


 

• الفرض الأول: هو أن خليفة الله لا ينسى ولا يسهو مطلقاً بذاته،

وهذا باطل وغلو حيث يلزم منه أن خليفة الله في أرضه ‏نور لا ظلمة فيه، أي كمال مطلق،

وهذا القول باطل لأن النور اللا ظلمة فيه هو اللاهوت المطلق سبحانه لا غير،

كما ‏أن القول بالعصمة الذاتية من السهو والنسيان لا يمكن أن يشمل جهة دون أخرى—

فنقول أنه معصوم ذاتياً عن السهو ‏في التبليغ وفي العبادة وغير معصوم في الأمورالدنيوية؛


 

فرض اول: این که خلیفه‌ی خداوند، ذاتاً طوری خلق شده که  به هیچ وجه نسیان و سهو در اوراه ندارد ،

این فرض باطل است و غلوّ (زیاده روی) می باشد؛ زیرا لازمه‌ی این مسأله آن است که خلیفه‌یخداوند در زمین، نور مطلق بدون ظلمت باشد؛ و این یعنی کمال مطلق ،

این سخن باطلی است؛ به این خاطر که نوری که هیچ ظلمتی در آن نیست، همان لاهوت مطلق(خدای سبحان) است و غیر او کسی دارای این صفت نیست ،

به همین ترتیب، عقیده به عصمت ذاتی از سهو و نسیان در بعضی جهات نیز امکان ندارد،

به این معنی که بگوییم معصوم به صورت ذاتی از سهو در تبلیغ و عبادت، معصوم بوده ولی درمسائل دنیوی معصوم نمی باشد؛


 


 

لأن معناها أن ذاته عاصمة فلو انتقضت هذه العصمة من ‏السهو والنسيان من جهة؛لانتقض كون أن ذاته عاصمة،

وبالتالي انتقضت أي عصمة ذاتية له من السهو والنسيان،

‏ولهذا لابد من الالتفات إلى أن كلمات بعضهم في كون انتقاض العصمة من السهو منجهة يعني انتقاضها من كل جهة ‏

لا يصح إلا إن كان مبنياً على أن عصمة المعصوم ذاتية – يعني عصمته من السهو –

وهو أمر باطل لأن المعصوم ‏عصمةً مطلقةً بذاته هو كامل مطلق بذاته وهو الله سبحانهلا غير. ‏


 

چرا که معنای این قول این است که ذات معصوم، نگاه‌دارنده و بازدارنده است، حال اگر عصمتذاتی از سهو و نسیان، از یک جهت (مثلاً از جهت موارد دنیوی) نقض شود، این مسأله که ذاتمعصوم بازدارنده است از بین می‌رود ،

در نتیجه هر نوع عصمت ذاتی معصوم از سهو و نسیان از بین می‌رود ،

به همین خاطر باید به سخن برخی از آنان توجه شود؛ در مورد این که قایل نبودن به عصمت ذاتیاز سهو از یک جهت، به معنای قایل نبودن به عصمت ذاتی از همه‌ی جهت‌ها است ،

این برداشت تنها در صورتی قابل طرح است که عصمت معصوم از نسیان و سهو ذاتی باشد ،

پس این فرض باطل است؛ چرا که فردی که معصوم به ذات و دارای عصمت مطلق است، همانکامل مطلق به ذات است و او فقط خداوند سبحان می‌باشد.


 


 

• الفرض الثاني: وهو أن خليفة الله لا ينسى ولا يسهو مطلقاً لوجود مذّكر له يعصمهمن السهو والنسيان مطلقاً،

ومع أن ‏منكري السهو والنسيان لم أجدهم عادةً يفرقون بين القول الأول والثاني التيبينتها هنا،

ولكن سأحمل قولهم على الثاني ‏حتى لا نضعهم في دائرة الاتهام بالغلو.


 

فرض دوم: این که خلیفه و جانشین خداوند مطلقاً نسیان و سهو ندارد؛ به خاطر این کهیادآوری کننده‌ای دارد که او را مطلقاً از سهو و نسیان باز‌می‌دارد ،

البته معمولاً منکران سهو و نسیان معصوم، بین فرض اول و دوم تفاوتی قائل نمی‌شوند ،

ولی فرض می‌کنیم که مقصود آنان از عصمت معصوم از سهو و نسیان، فرض دوم است؛ تا آنانرا در دایره ی متهمان به غلوّ قرار نداده باشیم.


 


 

فأقول بالنتيجة هو قول عقائدي وبالتالي يحتاج لإقامة الدليل القطعي اليقيني

في ‏حين أن أقوالهم لا نجد فيها دليلاً عقلياً أو نقلياً تاماً يمكن الاعتماد عليه فيالعقائد

وكل ما نجده أنهم يستشكلون على ‏قول المخالف لهم لإثبات عقيدتهم هذه،

فيقومون عادةً باستعراض جملة إشكالات على الآيات التي ذكرت نسيان بعض‏الأنبياء (عليهم السلام)


 

به عنوان نتیجه می گویم: این یک سخن عقیدتی است و به همین خاطر نیاز به دلیل قطعی و یقینیدارد ،

در حالی که در سخنان آنان، دلیل عقلی یا نقلی کاملی نمی‌بینیم که بتوان در عقاید به آن تکیه نمود،

تنها چیزی که می بینیم این است که آنان برای اثبات این عقیده‌ی خودشان، به عقاید مخالفانشاناشکال می گیرند ،

آنان معمولاً اشکالاتی را نسبت به آیاتی که نسیان برخی پیامبران(ع) را ذکر کرده است، مطرحمی‌کنند


 


 

وإشكالات على الروايات التي ذكرت سهو النبي (صلى الله عليه وآله) أو الأئمة (عليهمالسلام)، ‏

ويردفونها ببعض الإشكالات العقلية على مسألة سهو المعصوم في العبادة،

وستأتي مناقشة هذه الإشكالات والتعرف ‏على عدم أهليتها ‏لإثبات ‏‏عقيدتهم.‏


 

و در مورد روایاتی که سهو پیامبر(ص) یا امامان(ع) را ذکر می‌کند، اشکال وارد می‌کنند

و به دنبال آن، اشکالات عقلی بر مسأله‌ی سهو معصوم در عبادت می‌آورند ،

ما دلایل رد این اشکالات را بیان خواهیم نمود و روشن خواهیم کرد که این دلایل برای اثباتعقیده‌ی آنان کافی نیست.


 


 

• الفرض الثالث: أن خليفة الله ينسى ويسهو كأي انسان آخر،

ومعناه أنه يمكن أن ينسى أو يسهو عن تبليغ بعض الدين ‏الإلهي،

أو أن ينسى ويسهو فيقوم بتبليغ شيء على أنه من الدين وهو ليس منه،


 

فرض سوم: این که خلیفه‌ی خداوند مانند هر انسان دیگری سهو و نسیان داشته باشد ،

معنای این فرض این است که امکان دارد در تبلیغ قسمتی از دین الهی نسیان و سهو داشتهباشد

و موردی را به عنوان این که جزو دین است، تبلیغ کند ، ولی آن مورد جزو دین نباشد؛


 


 

أو يطلب تبليغ شيء على أنه من الدين ‏الإلهي وهو ساهٍ دون أن يكون هناك مذّكر له—

وحي مباشر من الله أو بتوسط ملائكة أو ما يشاء الله توسطه لنقل الوحي.


 

یا اینکه بخواهد چیزی را که جزو دین الهی است، تبلیغ کند؛ و در راه تبلیغ آن، دچار سهو شود ویادآوری کننده‌ای نداشته باشد؛

(نه وحی مستقیم از سوی خداوند و نه به واسطه فرشتگان یا هر چیزی که خداوند بخواهد برایمنتقل کردن وحی از آن استفاده کند).


 


 

‏وهذا القول مناقض للقرآن حيث صرح الله في القرآن بوضوح بوجود المذكر الإلهي

الذي يضمن وصول الرسالة ‏الإلهية صحيحةً وكاملة إلى المكلفين،


 

این سخن با قرآن تناقض دارد؛ زیرا خداوند به روشنی در قرآن به وجود یادآوری‌کننده‌ ای الهی

(که ضامن رسیدن رسالت الهی به صورت صحیح و کامل به مکلفین است) تصریح کرده است.


 


 

قوله تعالى: {إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ‏‏*

لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}. (‏الجن:27-28‏) ‏


 

جز آنکو پسندد از فرستاده‌ای که می‌رود پیش رویش و از پشت سرش نگهبانی‌ ﴿الجن ٢٧﴾

تا بداند که همانا رساندند پیامهای پروردگار خویش را ، و فراگرفته است بدانچه نزد ایشان است ،و بشمرد (یا بپایان رساند) است همه چیز را بشمار ﴿الجن ٢٨﴾


 


 


 

وهذه العقيدة الفاسدة هي عقيدة بعض الوهابية السلفية،

واتخذوها بالخصوص للدفاع عن عمر ومن تابعه في اتهام ‏رسول الله (صلى الله عليهوآله) بالهجر،

فهم أرادوا التعلل لعمر بالحجة، وإن كان بمخالفة صريح القرآن،

وإن كان ‏بالطعن في الدين الإسلامي، وإن كان بالطعن في الرسول محمد (صلى اللهعليه وآله)،


 

این عقیده‌ی فاسد، عقیده برخی وهابی‌های سلفی می‌باشد ،

آنان به این سخن چنگ زدند تا مخصوصاً از عمر و تابعانش که رسول الله(ص) را به هذیان گفتنمتهم نمودند دفاع کنند ،

آنان می‌خواهند دلیلی برای کار عمر بیاورند، هرچند با نص صریح قرآن مخالفت داشته باشد؛

و هر چند این عقیده همراه با زخم زدن به دین اسلام یا با طعنه زدن نسبت به محمد رسول خدا(ص) باشد ،


 


 

فقالوا لا إشكال أن محمد ‏‏(صلى الله عليه وآله) يهجر أو لا يدري ما يقول،

حتى وهو يقول أنه (صلى الله عليه وآله) يريد تبليغ الأمة بوصيته ‏التي تمنع عنهاالضلال إلى يوم القيامة،

لأن محمد (صلى الله عليه وآله) عندهم يجوز عليه السهو والنسيان في كل ‏شيء حتىفي تبليغ الدين — يعني حتى في تبليغ دين الله سبحانه وتعالى،

فممكن أن يقول وهو على فراش الموت – بحسبهم – يعني ‏ممكن أن يقول: ائتونيبكتاب لأكتب لكم وصيتي التي تعصمكم من الضلال إلى يوم القيامة

ومع هذا يكون ساهٍ ولا ‏يدري ما يقول ويخرّف ويهجر وغلب عليه الوجع كما قال عمروجماعته.


 

آنان می‌گویند: اشکالی ندارد که محمد(ص) هذیان بگوید یا سخن خود را نفهمد؛

در حالی که ایشان(ص) می‌خواهند وصیت شان که امت را از گمراهی تا روز قیامت باز می‌دارد،را به آنان برسانند؛

چرا که به عقیده‌ی آنان سهو و نسیان در هر مسأله‌ای برای محمد (ص) جایز می‌باشد؛ حتی درتبلیغ دین خداوند سبحان و متعال ،

پس بر اساس عقیده‌ی آنان، امکان دارد حضرت محمد(ص) در بستر مرگ باشد و بگوید: نامه ایبیاورید تا برای شما وصیتم را که تا روز قیامت شما را از گمراهی باز می‌دارد بنویسم،

ولی در عین حال، ایشان سهو و اشتباه ‌کند و نداند چه می‌گوید و عقلش از بین رفته و هذیان بگویدو بیماری بر او غلبه یافته باشد، این سخنی است که عُمر و همراهانش گفتند.


 


 

وأظن أن كثيرين مرَّ عليهم الحديث المشهور ‏عن ابن عباس "رزية الخميس"،

حيث قال ... إحدى هذه الروايات أقرأها لكم:

(يوم الخميس وما يوم الخميس،

ثم جعل تسيل ‏دموعه حتى رؤيت على خديه كأنها نظام اللؤلؤ،

قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): ائتوني بالكتف والدواة، أو اللوح ‏والدواة،

أكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً،

فقالوا: إن رسول الله يهجر)

(‏الراوي: سعيد بن جبير - المحدث: مسلم - المصدر: صحيح مسلم - الصفحة أو الرقم: 1637 ، خلاصة حكم المحدث: صحيح.‏).


 

فکر می‌کنم افراد بسیاری، حدیث مشهور "مصیبت پنج‌شنبه" از ابن عباس به گوششان خوردهباشد.

یکی از این روایات را برایتان می‌خوانم:

روز پنج‌شنبه و چه پنج‌شنبه‌ای ،

سپس اشک‌هایش جاری گشت تا این که مانند رشته ای از مروارید بر گونه‌هایش نقش بست.

او گفت: رسول الله(ص) فرمود: کَتِف (صفحه) و دواتی بیاورید،

تا برایتان نوشتاری بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید.

آنان گفتند: رسول الله هذیان می‌گوید.

(راوی: سعيد بن جبير، آورنده ی حدیث: مسلم، منبع: صحيح مسلم، صفحه یا شماره 1637، بهنظر محدث صحيح است)


 


 

• الفرض الرابع: إن خليفة الله يمكن أن ينسى ويسهو في موارد كأي انسان آخر

ولا يمكن أن ينسى أو يسهو في موارد ‏أخرى مطلقاً لوجود مذّكر خارجي ولحكمةٍ ما. ‏


 

فرض چهارم: این که ممکن است خلیفه‌ی خداوند مانند هر انسان دیگری در مواردی نسیان وسهو داشته باشد

و در موارد دیگری به طور مطلق ممکن نیست که نسیان و سهو داشته باشد؛ به این دلیل کهیادآور‌ی‌کننده‌ی خارجی دارد یا به خاطر حکمتی دیگر.


 


 

وهذا القول الرابع هو عقيدة آل محمد (صلوات الله عليهم)،

ولكن هناك من أضاف أمور اعتبرها مما لا يصح أن يسهو ‏فيها المعصوم،

كالسهو في بعض تفاصيل العبادة؛ كعدد الركعات

الذي وردت فيه روايات عن طريق السنة والشيعة تذكر ‏سهو النبي (صلى الله عليهوآله) في عدد الركعات وسهو الأئمة (صلوات الله عليهم) في بعض العبادات كالطواف— ‏

روايات سهو الأئمة ذكرت في كتب الشيعة طبعاً.


 


 

این فرض چهارم، همان عقیده‌ی آل محمد(ص) است ،

ولی بعضی افراد در اینجا مواردی را از خودشان به موارد سهو و نسیان غیر ممکن برای معصوماضافه کرده اند؛ مانند سهو در برخی از اجزای عبادت‌ها، مانند تعداد رکعات؛

که البته در این مورد، روایاتی از طریق اهل سنت و شیعه وارد شده است که سهو پیامبر(ص) درتعداد رکعات و سهو امامان را در برخی از عبادات مانند طواف بیان می‌کند -

روایات سهو امامان نیز در کتب شیعه بیان شده‌اند.


 


 

طبعا يدَّعي بعضهم بجهل أن هناك إجماع من علماء الشيعة على هذه العقيدة وهينفي السهو عن المعصوم،

لكن ‏حقيقةً لا يوجد إجماع بل يوجد من كبار علماء الشيعة ممن لهم تصريح بجوازسهو النبي أو المعصوم في العبادة أو ‏عدم وجود دليل على نفيه،

ومن هؤلاء الشيخ الصدوق وشيخه محمد بن الحسن (رحمهما الله)،

أقرأ لكم بعض كلام ‏الشيخ الصدوق بهذا الخصوص،


 

طبیعتاً برخی از این افراد از روی ناآگاهی مدعی می‌شوند که علمای شیعه در مورد عقیده‌ی نفیسهو از معصوم اجماع دارند ،

اما در حقیقت اجماعی وجود ندارد؛ بلکه از بزرگان علمای شیعه افرادی موجود هستند که برامکان سهو پیامبر یا معصوم در عبادت و یا عدم وجود دلیل بر نفی آن تصریح دارند ،

از آن جمله شیخ صدوق و استادش محمد بن الحسن -خداوند رحمتشان کند- می‌باشند ،

گوشه‌ای از کلام شیخ صدوق را در این مورد برایتان می‌خوانم.


 


 

يقول: «إن الغلاة و المفوضة لعنهم الله ينكرون سهو النبي (صلى الله عليه وآله) ‏ويقولون:

"لو جاز أن يسهو (عليه السلام) في الصلاة لجاز أن يسهو في التبليغ،

لأن الصلاة عليه فريضة كما أن التبليغ ‏عليه فريضة"،

وهذا لا يلزمنا وذلك لأن جميع الأحوال المشتركة يقع على النبي (صلى الله عليه وآله) فيها ما يقع ‏على غيره،

وهو متعبد بالصلاة كغيره ممن ليس بنبي.»

إلى هنا انتهى كلام الشيخ الصدوق في كتابه: من لا يحضره ‏الفقيه ج1 ص 359 إلى360.‏


 

او می‌گوید: «غُلات و مُفوّضه -خداوند آنان را لعنت کند- سهو پیامبر(ص) را ذکر می‌کنند ومی‌گویند:

"اگر جایز باشد که ایشان(ع) در نماز سهو داشته باشد، جایز است که در تبلیغ نیز سهو داشتهباشد؛

به این خاطر که همان‌طور که تبلیغ بر او واجب است، نماز بر او واجب می‌باشد" ،

این مسأله ما را مُلزم نمی‌کند و این بدان دلیل است که در همه‌ی حالات مشترک، بر پیامبر(ص) مسأله‌ای واقع می‌شود که بر غیر ایشان نیز واقع می‌شود ،

ایشان مانند بقیه‌ی افرادی که پیامبر نیستند، باید نماز بخواند.»

تا اینجا انتهاء سخن  شیخ صدوق در کتاب "من لا يحضره ‏الفقيه" ج1 ص 359 تا 360 است.


 


 

أيضاً الشيخ الطوسي – طبعاً كلام الشيخ الصدوق لا يحتاج تفصيل يعني واضحكلامه.

أيضاً الشيخ الطوسي (رحمه ‏الله) حيث قال — الشيخ الطوسي لديه تصريح وسأقرألكم التصريح حيث قال في معرض تفسير قوله تعالى:

‏{وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِوَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ ‏الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ} (الأنعام: 68)؛


 


 

شیخ طوسی -خداوند رحمتش کند- نیز همین نظر را دارد ، طبعاً سخن شیخ صدوق به توضیحینیاز ندارد و کاملاً روشن است.

شیخ طوسی در ذیل این آیه از قرآن نظرش را مطرح کرده است:

و هرگاه بینی آنان را که فروروند در آیتهای ما پس روگردان از ایشان تا فرو روند در داستانیدیگر و اگر فراموشی آردت شیطان پس منشین پس از یادآوردن با گروه ستمگران‌ ﴿الأنعام ٦٨﴾


 


 


 

قال الشيخ الطوسي (رحمه الله):

«واستدل الجبائي أيضاً بالآية على أن ‏الأنبياء يجوز عليهم السهو والنسيان،

قال بخلاف ما يقوله الرافضة بزعمهم من أنه لا يجوز عليهم شيء من ذلك،

وهذا ‏ليس بصحيح أيضاً لأنا نقول إنما لا يجوز عليهم السهو والنسيان فيما يؤدونهعن الله،

شیخ طوسی -خداوند او را رحمت کند- می‌گوید:

«همچنین جبائی به این آیه استدلال کرده است که سهو و نسیان برای پیامبران امکان پذیر است ،

او برخلافِ مطلب رافضیان معتقد شده است ، رافضیان به گمان خود گفته اند که هیچ نوع سهویبرای پیامبران جایز نمی‌باشد ،

این مسأله نیز صحیح نمی‌باشد؛ به این خاطر که ما می‌گوییم امکان سهو و نسیان برای آنان درمسایلی که از سوی خداوند انجام می‌دهند، صحیح نیست ،


 


 

فأما غير ذلك فإنه يجوز أن ‏ينسوه أو يسهو عنه ما لم يؤدِ ذلك إلى الاخلال بكمالالعقل،

وكيف لا يجوز عليهم ذلك وهم ينامون ويمرضون ‏ويغشى عليهم،

والنوم سهو وينسون كثيراً من متصرفاتهم أيضاً وما جرى لهم فيما مضى من الزمان،والذي ظنه ‏فاسد.»،

‏التبيان في تفسير القرآن للشيخ الطوسي ج4 ص165.

وأعتقد كلام الشيخ أيضاً واضح.‏


 

اما در غیر آن، امکان نسیان و سهو دارند؛ آن هم مسایلی که باعث اخلال به کمال عقل نمی‌شود ،

چگونه این مسأله برایشان جایز نباشد؟ درحالی که آنان می‌خوابند و بیمار می‌شوند و بیهوشمی‌گردند ،

خواب سهو می‌باشد و همچنین در بسیاری از کارهایشان و مواردی که برایشان اتفاق افتاده استفراموشی دارند ، این عقیده، فاسد است.»

(التبيان في تفسير القرآن، شيخ الطوسی ج4 ص 165‏)

به گمانم سخن شیخ نیز روشن بود.


 


 

أيضاً ممن لهم تصريح بهذا الخصوص هو محمد بن الحسن بن الشهيد الثاني (رحمهالله)

حيث قال في معرض كلامه ‏عن أحد الأحاديث في مبحث الزيادة في الصلاة:

«وأمّا الخامس: فالذي أظن أنّ علامات الوضع فيه لائحة،

لا من ‏حيث تضمنه سهو النبي (صلى ‌الله‌ عليه‌ وآله‌)،

فإنّ نفي ذلك محل كلام بعد ورود معتبر الأخبار.»

انتهى كلامه،

‏هذا المصدر: استقصاء الاعتبار في شرح الاستبصار لمحمد بن الحسن ج6 ص215.


 

همچنین از جمله افرادی که در این مورد تصریح نمودند، محمد بن حسن بن شهید ثانی –خداوندرحمتش کند- می‌باشد.

او در سخن خود در یکی از احادیثِ بحث اضافات در نماز می‌گوید:

«اما پنجم: مسأله‌ای که گمان می‌کنم این است که نشانه‌های قرارداد در آن می‌باشد؛

نه از این جهت که در بردارنده‌ی سهو پیامبر(ص) است؛

زیرا نفی کردن این مسأله با وجود روایات معتبر، محل سخن است.»

کلامش در اینجا تمام شد.

(منبع: إستقصاء الإعتبار في شرح الاستبصار، محمد بن حسن ج ٦ ص 215)


 


 

أيضاً – يعني كثيرون من هم يصرحون بهذا، وأنا أختم بالسيد الخوئي،

السيد الخوئي (رحمه الله) حيث صرّح أنه لا يوجد ‏دليل يفيد القطع واليقين بنفيالسهو عن المعصوم في الموضوعات الخارجية،

يعني كأفعال الصلاة والحج ...إلخ وكعدد الركعات ‏المذكور في الروايات أو أيضًا عددأشواط الطواف،

همچنین افراد بسیاری هستند که به این مسأله تصریح می‌کنند. من این بحث را با نظر سید خوییبه پایان می‌رسانم.

سیدخویی -خداوند رحمتش کند- در جایی که تصریح می‌کند دلیلی وجود ندارد که به صورتقطعی و یقینی سهو از معصوم را در موضوعات خارجی نفی کنیم

(مانند کارهای نماز و حج و ... و تعداد رکعات که در روایات ذکر شده‌اند یا تعداد شوط‌هایطواف)،


 


 

السيد الخوئي يقول: «القدر المتيقّن من السهو الممنوع على ‏المعصوم هو السهو فيغير الموضوعات الخارجية، والله العالم.»

المصدر: صراط النجاة ج1 مسائل في العقيدة، للسيد الخوئي.

انتهى كلام السيد الخوئي، والآن تعليقي عليه:


 


 

می‌گوید: «قدر متیقن از سهو ممنوع بر معصوم آن سهوی است که در موضوعات خارجی نباشد. و خدا عالم است»

(منبع: صراط النجاه ج1 مسائل في العقيده سیدخوئی)

این نظر سید خویی بود ، اما نظر من :


 


 

ولا شك إن الاعتقاد يحتاج لليقين من المسألة المراد الاعتقاد بها،

فتصريح السيد الخوئي بفقدان اليقين في مسألة نفي ‏السهو عن المعصوم فيالموضوعات الخارجية معناه أن السيد الخوئي لا يعتقد بهذه العقيدة التي يعتقدهاغيره،

فالسيد ‏الخوئي يقول هنا إن نفي السهو عن المعصوم في الموضوعات الخارجية غيرمتيقّن؛

أي لا يوجد دليل عليه يفيد اليقين ‏والاعتقاد. ‏


 

شکی نیست که اعتقاد به یک امر، نیازمند این است که نسبت به مسأله ی مورد نظر که می خواهیمبه آن معتقد شویم، یقین کنیم ،

تصریح سید خویی به نبودن یقین در مسأله‌ی سهو معصوم در موضوعات خارجی، به این معنااست که ایشان به این اعتقادی که بعضی افراد به آن معتقد هستند، اعتقاد ندارد.

سیدخویی در اینجا می‌گوید: نفی کردن سهو از معصوم در موضوعات خارجی، یقینی نمی‌باشد ؛

یعنی دلیلی برای آن وجود ندارد که باعث یقین و اعتقاد شود.


 


 

طبعاً يوجد غير هؤلاء من علماء الشيعة ممن لا يعتقدون بعصمة النبي أو الامام منالسهو بالعبادة،

ولكن فيما ذكرت ‏كفاية لبيان عدم صواب مدعي إجماع علماء الشيعة على هذهالعقيدة. ‏


 

طبعاً غیر از این‌ها افراد دیگری از علمای شیعه هستند که به عصمت پیامبر یا امام از سهو درعبادت معتقد نمی‌باشند ،

ولی مواردی که ذکر نمودم برای مشخص شدن اشتباه فردی که مدعی اجماع علمای شیعه در اینعقیده می‌باشد، کفایت می‌کند.


 


 

والحمد لله رب العالمين

وإن شاء الله سنستمر بإتمام البحث في هذا الموضوع في الملتقى القادم

ومن الله العون والسداد. ‏

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته ‏


 

والحمد لله رب العالمين.

به خواست خداوند در همایش بعدی بحث در مورد این موضوع را تا انتها ادامه می‌دهیم.

کمک و تسدید از خداوند است.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته.


 


 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ


مقالات مرتبط :

مقالات مشابه

مقالاتی که شاید با این مقاله مرتبط باشند

جوانان احمد الحسن 2025