جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
Jun 18, 2021
خطاب إلى طلبة الحوزة العلمية - سید أحمدالحسن (ع) همراه با زیرنویس فارسی قسمت دوم
8 ربيع الثاني 1426 هـ .ق ، 27 اردیبهشت 1384 هـ .ش.
قسمتی از این خطبه:
شما را نصیحت می کنم، و به شما هشدار می دهم، و صفحه ی امام حسین (ع) را مجدداً جهت نصیحت شما باز می کنم، شاید بین شما عاقلی باشد، که حواس کامل خود را باز یابد، و خود را از ورود به جهنم نجات دهد.
خطبههای احمدالحسن (ع) همراه با زیرنویس فارسی:
https://sadeghshekari10313.blogspot.c...
بسم الله الرحمن الرحيم
والحمد الله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين ....
و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند آنِ پروردگار جهانیان است، و صلوات تام و تمام خدا بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین باد! ...
قال تعالى: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾([آل عمران: ۷.]).
حق تعالی میفرماید : ﴿او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد؛ بعضی از آيههایش محکماتند، اين آيهها ام الکتاب هستند، و بعضی آيهها متشابهاتند. آنها که در دلشان ميل به باطل است ـبه سبب فتنهجويی و ميل به تأويلـ از متشابهات پيروی میکنند، درحالیکه تأويل آن را جز خداوند و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند، نمیدانند و آنان میگویند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است؛ و جز خردمندان پند نمیگيرند﴾([آل عمران: ۷.]).
كلامهم (علیهم السلام) فيه متشابه كما أنّ كلام الله سبحانه وتعالى فيه متشابه، وهذا ورد عنهم (علیهم السلام) ([#])، وما أحوجهم (علیهم السلام) للمتشابه فيما يخص صاحب هذا الأمر (علیه السلام)، وكما عبّر الإمام الرضا (علیه السلام) (..... إنا لو أعطيناكم ما تريدون لكان شرّاً لكم وأخذ برقبة صاحب هذا الأمر (علیه السلام))([قرب الإسناد: ص۳۸۰، بحار الأنوار: ج۵۲ ص۱۱۰.]).
[#]- فلقد روي عنهم (علیه السلام) إنّ لكلامهم سبعين وجهاً، فقد روى الصفار في بصائر الدرجات، قال: حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن أبي عمير، عن جميل، عن أيوب أخي أديم، عن حمران بن أعين، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (قال إني أتكلم على سبعين وجهاً لي من كلها المخرج) بصائر الدرجات: ص ۳۴۹.
وروى أيضاً: حدثنا عبد الله عن الحسن بن الحسين اللؤلؤي، عن ابن سنان، عن علي بن أبي حمزة، قال: دخلت أنا وأبو بصير على أبي عبد الله (علیه السلام) فبينا نحن قعود إذ تكلم أبو عبد الله (علیه السلام) بحرف، فقلت أنا في نفسي: هذا مما أحمله إلى الشيعة، هذا والله حديث لم أسمع مثله قط. قال: فنظر في وجهي، ثم قال: (إني لأتكلم بالحرف الواحد لي فيه سبعون وجهاً إن شئت أخذت كذا وإن شئت أخذت كذا) بصائر الدرجات: ص ۳۴۹.
وروى أيضاً: حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن حمران، عن محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (إنّا لنتكلم بالكلمة بها سبعون وجها لنا من كلها المخرج) بصائر الدرجات: ص ۳۴۹.
حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن الأحول، عن أبي عبد الله (علیه السلام): (قال أنتم أفقه الناس ما عرفتم معاني كلامنا إنّ كلامنا لينصرف على سبعين وجهاً) بصائر الدرجات: ص۳۴۹.
در سخن معصومین (علیهم السلام) متشابه دیده میشود همانطور که در سخن خداوند سبحان و متعال متشابه وجود دارد، و این مطلبی است که از آنها (علیهم السلام) روایت شده است؛([#]) و چقدر آنها (علیهم السلام) در بیان آنچه مخصوص قائم (علیه السلام) بوده است به متشابه نیازمندتر هستند؛ آنچنان که امام رضا (علیه السلام) تعبیر میفرماید: (... به راستی اگر ما آنچه شما میخواهید را به شما بدهیم قطعاً شرّی برایتان میشد و گردن صاحب این امر (علیه السلام) گرفته میشود).
[#]- از معصومین (علیه السلام) روایت شده است که سخن آنها هفتاد وجه دارد. صفار در بصائرالدرجات روایت کرده است: محمد بن عیسی، از محمد بن ابی عمر، از جمیل، از ایوب اخی ادیم، از حمران بن اعین، از ابا عبد الله امام صادق (علیه السلام) ما را حدیث نقل کرد و گفت: فرمود: (من بر هفتاد وجه سخن میگویم که از هر کدام محل برون رفتی دارم) (بصائرالدرجات: ص۳۴۹).
همچنین روایت کرده است: بر ما حدیث نقل کرد حسن بن حسين اللؤلؤي، از ابن سنان، از علی بن ابوحمزه که گفت: من و ابو بصیر به دیدار اباعبدالله امام صادق (علیه السلام) رفتیم. وقتی ما نشسته بودیم به ناگاه ابوعبدالله (علیه السلام) سخنی فرمود. من پیش خود گفتم: این از چیزهایی است که برای شیعه نقل میکنم؛ به خدا سوگند این حدیثی است که مثل آن را هرگز نشنیدهام. گفت: امام (علیه السلام) به صورت من نگاهی کرد و سپس فرمود: (همانا من به کلامی تکلم میکنم که در آن هفتاد وجه مد نظر دارم؛ اگر بخواهم فلان (وجه) را بر میگیرم و اگر بخواهم فلان را بر می گیرم) (بصائر الدرجات: ص ۳۴۹).
همچنین روایت کرده است: بر ما حدیث نقل کرد محمد بن عیسی، از محمد بن ابیعمیر، از محمد بن حمران، از محمد بن مسلم، از اباعبدالله امام صادق (علیه السلام) که فرمود: (ما به کلامی سخن می گوییم که در آن هفتاد وجه است و از هر کدام از آنها محل خروجی داریم) (بصائر الدرجات: ص ۳۴۹).
بر ما حدیث نقل کرد احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از احول، از اباعبدالله (علیه السلام) که فرمود: (شما فقیهترین مردم هستید در صورتی که معانی سخن ما را بشناسید که سخن ما بر هفتاد وجه صرف میشود) (بصائر الدرجات: ص ۳۴۹).
وعن الرضا (علیه السلام): (من رد متشابه القرآن إلى محكمه فقد هدي إلى صراط مستقيم، ثم قال (علیه السلام) إنّ في أخبارنا محكم كمحكم القرآن ومتشابه كمتشابه القرآن فردّوا متشابهها إلى محكمها، ولا تتبعوا متشابهها دون محكمها فتضلوا) ([عيون أخبار الرضا: ج۲ ص۲۶۱، وسائل الشيعة (آل البيت): ج۲۷ ص۱۱۵، مستدرك الوسائل: ج۱۷ص۳۴۵.]).
و از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: (کسی که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند به درستی که به صراط مستقیم هدایت شده است سپس فرمودند: همانا در اخبار ما محکم ـمثل محکم قرآنـ و متشابه ـمثل متشابه قرآنـ وجود دارد؛ پس متشابه آن را به محکمش برگردانید و از متشابه آن بدون محکمش پیروی نکنید که گمراه میشوید).
فالإنسان غير المعصوم لو أخلص نيته لله سبحانه وتعالى وأراد الخوض في فهم كلامهم (علیهم السلام) وبالخصوص في ما ورد عن قضية صاحب الأمر (علیه السلام) لربما وقع في سوء الفهم جملة وتفصيلاً، وإذا أصاب فهم أمر ما فقطعاً سيقع الخطأ منه في فهم أمر آخر؛ لورود الباطل على عقله كونه غير معصوم، فما بالك فيمن يتعصّب لأمر ويتحامل على أمر وهو يجهلهما معاً ؟!
بنابراین اگر انسانِ غیرمعصوم نیّتش را برای خداوند سبحانومتعال خالص گرداند و بخواهد در کلام اهل بیت (علیهم السلام) غور کند ـبه خصوص در آنچه از قضیۀ صاحبالامر (علیه السلام) وارد شده استـ چه بسا ـبه طور کلی یا جزئیـ دچار سوءبرداشت شود و اگر در فهم یک مورد به درکِ درستی برسد به طور قطع و یقین در فهم و درک مورد دیگر به خطا خواهد رفت؛ چرا که او معصوم نیست و باطلی بر عقلش وارد شده است؛ حال وضعیت کسی که بر موردی تعصب دارد و آن را بر مورد دیگری حمل (تعبیر) میکند درحالیکه نسبت به هر دو جاهل و ناآگاه است چگونه خواهد بود؟!
ولعل من خاض في رواياتهم (علیه السلام) يعلم أنّه حدث في يوم أنّ أحد الذين ظلموا أنفسهم كتب كتاباً في تفنيد القرآن الكريم، فأرسل إليه الإمام (علیه السلام) (لعل المتكلم أراد شيئاً من كلامه غير الذي فهمته أنت) ([*])، فاتعظ هذا الشخص ومزّق كتابه الباطل.
[*]- روى ابن شهر آشوب، قال: (أبو القاسم الكوفي في كتاب التبديل إنّ إسحاق الكندي كان فيلسوف العراق في زمانه أخذ في تأليف تناقض القرآن وشغل نفسه بذلك وتفرّد به في منزله وأن بعض تلامذته دخل يوماً على الإمام الحسن العسكري فقال له أبو محمد (علیه السلام): أما فيكم رجل رشيد يردع أستاذكم الكندي عما أخذ فيه من تشاغله القرآن، فقال التلميذ: نحن من تلامذته كيف يجوز منا الاعتراض عليه في هذا أو في غيره، فقال له أبو محمد: أتؤدي إليه ما ألقيه إليك ؟ قال: نعم، قال: فصر إليه وتلطف في مؤانسته ومعونته على ما هو بسبيله، فإذا وقعت الأنسة في ذلك فقل قد حضرتني مسألة أسألك عنها فإنه يستدعي ذلك منك فقل له أن أتاك هذا المتكلم بهذا القرآن، هل يجوز أن يكون مراده بما تكلم منه غير المعاني التي قد ظننتها إنك ذهبت إليها ؟ فإنه سيقول لك إنه من الجائز لأنه رجل يفهم إذا سمع، فإذا أوجب ذلك فقل له: فما يدريك لعله قد أراد غير الذي ذهبت أنت إليه فيكون واضعاً لغير معانيه. فصار الرجل إلى الكندي وتلطف إلى أن ألقى عليه هذه المسألة فقال له: أعد علي، فأعاد عليه فتفكّر في نفسه ورأى ذلك محتملاً في اللغة وسائغاً في النظر، فقال: أقسمت عليك إلاّ أخبرتني من أين لك ؟ فقال: إنه شيء عرض بقلبي فأوردته عليك، فقال: كلا ما مثلك من اهتدى إلى هذا ولا من بلغ هذه المنزلة، فعرفني من أين لك هذا ؟ فقال: أمرني به أبو محمد، فقال: الآن جئت به وما كان ليخرج مثل هذا إلاّ من ذلك البيت، ثم إنه دعا بالنار وأحرق جميع ما كان ألفه) مناقب آل أبي طالب: ج۳ ص۵۲۵، بحار الأنوار: ج۱۰ ص۳۹۲.
و چه بسا کسی که در روایات معصومین (علیهم السلام) غور نموده است بداند که روزی یکی از کسانی که به خودش ظلم کرده بود کتابی در تکذیب و ردّ قرآن کریم نوشت. امام (علیه السلام) به وی چنین نگاشت: (شاید گوینده از سخن خود چیزی غیر از آنچه تو فهمیدهای اراده کرده باشد)([*])، این شخص پند گرفت و کتاب باطل را از بین برد.
[*]- ابن شهر آشوب روایت کرده است: (ابوالقاسم کوفی در کتاب التبديل نقل کرده است: اسحاق کندی - فیلسوف عراق در زمان خود شروع به تأليف تناقضات قرآن کرد و خود را به این مورد مشغول نمود. وی در منزل خود برای این کار گوشه تنهایی اختیار کرد. روزی یکی از شاگردانش به ملاقات امام حسن عسکری (علیه السلام) رفت. ابو محمد (علیه السلام) به او فرمود: آیا در شما مرد رشیدی نیست که استاد کندی شما را از انجام مشغولیتش به قرآن باز دارد؟! آن شاگرد عرض کرد: ما از شاگردانش هستیم؛ چگونه اعتراض بر او در این مورد یا موارد دیگر بر ما روا باشد؟ ابو محمد به ایشان فرمود: آیا آنچه را که به تو می فهمانم به او می رسانی؟ گفت: آری. فرمود: به سوی او روانه شو و در آنچه او بر آن است با او انس بگیر و همراهی کن. وقتی به این ترتیب انس گرفتی به او بگو: سوالی دارم؛ آیا آن را از شما بپرسم؟ که او آن را از تو خواهد طلبید. پس به او بگو اگر سخنگوی این قرآن نزد شما بیاید آیا میتواند مرادش از آنچه گفته است غیر از آن معنایی باشد که شما پنداشته و بهسویش رفتهاید؟ او به تو خواهد گفت: چنین چیزی امکان پذیر خواهد بود؛ چرا که او مردی است که وقتی بشنود میفهمد. اگر چنین پاسخ داد به او بگو: پس شما چه میدانی، شاید آنچه او اراده کرده غیر از آن چیزی باشد که شما به آن سو رفتهاید و او بر معانی دیگری آنها را وضع کرده باشد! . آن مرد به سمت کندی روانه شد و به او مهربانی کرد تا آنکه این مسئله را برایش مطرح نمود. کندی به او گفت: تکرار کن! او آن را برایش تکرار کرد. کندی با خود اندیشید و دید چنین چیزی در زبان محتمل و به نظر درست و مورد قبول است. به او گفت: تو را قسم میدهم که اکنون بگویی این مطلب را از کجا آوردهای؟ او پاسخ داد: این چیزی بود که بر قلبم عارض شد و به شما بیان کردم. کندی گفت: هرگز چون تویی و نه هیچ کس دیگری که به این منزلت رسیده باشد به چنین چیزی هدایت نخواهد شد؛ پس به من بگو این مطلب از کجا بود؟ پاسخ داد: ابومحمد مرا به این کار امر نمود. کندی گفت: اکنون درست گفتی؛ و مثل چنین مطلبی جز از اهل این خانه (آلالبيت) خارج نمی شود. سپس از او آتش خواست و تمام آنچه را که تألیف کرده بود آتش زد» (مناقب آل ابو طالب: ج۳ ص۵۲۵؛ بحار الأنوار: ج۱۰ ص۳۹۲).
فاسأل هذا السؤال أيضاً لكل من يكتب في قضية الإمام المهدي (علیه السلام) (لعل المتكلم - وهم الرسول والأئمة (علیهم السلام)- أراد شيئاً من كلامه غير الذي فهمته أنت).
حال من این پرسش را برای تمام کسانی که در قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) مطلب مینویسند مطرح میکنم: (چهبسا گوینده ـکه رسول و ائمه (علیهم السلام) هستندـ از سخن خود چیزی غیر از آنچه شما فهمیدهاید اراده کرده باشند).
وهل أرجعت يا من تكتب في قضية الإمام (علیه السلام) متشابه كلامهم إلى محكم كلامهم ؟
ای کسی که در قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) مطلب مینویسی! آیا متشابه کلامشان را به محکم آن برگرداندهای؟
والآن أسال هل أنّ رواية علي بن محمد السمري محكمة أم متشابهة ؟ فإن قلت محكمة بينة المعنى، أقول: لقد صنف كثير من العلماء معانٍ كثيرة في فهمها، منهم السيد مصطفى الكاظمي (رحمه الله)، والسيد الصدر (رحمه الله) وغيرهم.
حال از شما میپرسم: آیا روایت علیبنمحمد سمری محکم است یا متشابه؟ اگر بگویی محکم و دارای معنایی واضح و روشن است، به شما خواهم گفت: بسیاری از علما معانی زیادی را در فهم آن به نگارش درآوردهاند؛ از جمله سید مصطفی کاظمی (رحمه الله)، سید صدر (رحمه الله) و دیگران.
وهذا يدل على عدم وضوح معناها لهم بشكل لا يقبل اللبس فلا تكون محكمة بل متشابهة، فهل يمكن أنك وقعت في فهم خاطئ للرواية ؟ ثم ألا تعلم أنّه توجد روايات محكمة بيّنة المعنى دالة على وجود سفير قبل قيام الإمام، وهي كثيرة جدّاً وهذا مثال منها، فقط للذكرى، عن الباقر (علیه السلام): (يكون لصاحب هذا الأمر غيبة في بعض هذه الشعاب - وأومأ بيده إلى ناحية ذي طوى - حتى إذا كان قبل خروجه أتى المولى الذي كان معه حتى يلقى بعض أصحابه، فيقول: كم أنتم هاهنا ؟ فيقولون: نحو من أربعين رجلاً، فيقول: كيف أنتم لو رأيتم صاحبكم ؟ فيقولون: والله لو ناوى بنا الجبال لناويناها معه، ثم يأتيهم من القابلة ويقول: أشيروا إلى رؤسائكم أو خياركم عشرة، فيشيرون له إليهم، فينطلق بهم حتى يلقوا صاحبهم، ويعدهم الليلة التي تليها) ([۱]).
[۱]- غيبة النعماني: ص۱۸۷، تفسير العياشي: ج۲ ص۵۶، عنه بحار الأنوار: ج۵۲ ص۳۴۱، معجم أحاديث الإمام المهدي: ج۵ ص۲.
که این دلالت بر عدم وضوح معنای آن ـدر حدی که هیچ سوءبرداشتی برایشان باقی نگذاردـ میکند. بنابراین محکم نیست و متشابه محسوب میشود. حال آیا امکان ندارد که شما در فهم این روایت دچار سوءبرداشت شده باشی؟ و آیا نمیدانی که روایاتی محکم با معنای واضح و روشن وجود دارند که دلالت بر وجود فرستادهای پیش از قیام امام میکنند. این روایتها واقعاً بسیار هستند و این تنها نمونهای از این دست روایات است که فقط برای یادآوری بیان میکنم: از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است: (صاحب این امر غیبتی دارد که در برخی از این وادیها است -و با دستش به منطقۀ ذیطویٰ اشاره کرد- تا آنکه پیش از خروجش آن مولی که با او بوده است میآید تا با برخی از اصحابش دیدار کند. پس میگوید: شما اینجا چند نفر هستید؟ میگویند: نزدیک به چهل نفر. میگوید: چگونه خواهید بود اگر صاحبتان را ببینید؟ میگویند: به خدا سوگند اگر از ما بخواهد کوهها را از جا بِکَنیم همراهش چنین خواهیم کرد. سپس فردای آن روز نزدشان میآید و میگوید: ده نفر از بزرگان و برگزیدگانتان را معرفی کنید. آنها چنین میکنند، و او آنها (بزرگان) را میبرد تا صاحبشان را ملاقات کنند و شب بعد از آن آنها را بازمیگرداند).
…