وكلمة يدعو إلى الحق تعني أنه يدعو إلى الحق جملة وتفصيلاً، فلو أنه دعا إلى الحق في أمر ولم يدعُ إلى الحق في أمر آخر لا يقول عنه المعصوم (علیه السلام): (ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه ، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار؛ لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم)، وبالتالي يوجه الناس إلى إتباعه (والقاعدة العقائدية التي تقرّها الحوزات العلمية في النجف وقم و .. إنه لا يصح الأمر بإتباع غير المعصوم، وإلاّ لكان الأمر بإتباع من يخطئ ويعصي؛ لورود الخطأ والمعصية من غير المعصوم، وبالتالي يكون الأمر بإتباع غير المعصوم أمراً بالمعصية، وهذا باطل قطعاً).
عبارت "دعوت به حق میکند" یعنی او به طور کلی و جزیی دعوت به حق میکند؛ که اگر او در موردی دعوت به حق میکرد و در مورد دیگری دعوت به حق نمیکرد معصوم (علیه السلام) دربارۀ او اینگونه نمیفرمود: (و بر هیچ مسلمانی جایز نیست علیه او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است؛ چرا که او دعوت به حق و دعوت به طریق مستقیم میکند) تا مردم را متوجه پیروی از او نماید (قائدۀ اعتقادی که در حوزههای علمیۀ نجف، قم و.... به آن اقرار دارند این است که امر به پیروی از غیرمعصوم صحیح نیست؛ چرا که در غیر این صورت امر به پیروی از کسی که به خطا میرود و گناه میکند محسوب میشود ـزیرا خطا و گناه از غیرمعصوم سرمیزندـ و درنتیجه امر به پیروی از غیرمعصوم امر به معصیت خواهد بود و این قطعاً باطل است).
فالمراد إذاً أنه لا يدخل الناس في باطل ولا يخرجهم من حق وهذا يعني العصمة، ومن هنا تعلم أنّ اليماني نائب خاص وسفير عن الإمام المهدي (علیه السلام).
پس منظور این است که او مردم را واردِ باطل و آنها را از حق خارج نمیکند و این یعنی عصمت، و به این ترتیب دانسته میشود که یمانی، نایب خاص و فرستادهای از سوی امام مهدی (علیه السلام) است.
هذا مع العلم إنّه المهدي الأول الوارد في وصية رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، والمهدي الأول حجة من حجج الله ومعصوم منصوص العصمة، كما أنّ المستفاد من (ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار) هو أنّ اليماني صاحب ولاية إلهية، فأمّا أن يتولاه الإنسان ويتبرأ من عدوه، وإلاّ فالنار.
این با علم به آن است که او همان مهدی اول یاد شده در وصیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، و مهدی اول حجتی از حجتهای الهی و معصومی است که بر عصمتش نص [تصریح] وارد شده؛ همانطور که از عبارت (و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است) چنین دانسته میشود که یمانی صاحب ولایت الهی است که انسان باید دوستی او را در دل داشته باشد و از دشمنانش بیزاری جوید که در غیر این صورت اهل آتش خواهد بود.
وفي موضع آخر يعلق هذا الكاتب على قول الباقر (علیه السلام): (كأني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ..... ولا يدفعونها إلاّ إلى صاحبكم، قتلاهم شهداء، أمّا أني لو أدركت ذلك لأبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر) ([غيبة النعماني: ص۲۸۱، عنه بحار الأنوار: ج۵۲ ص۲۳۴، معجم أحاديث الإمام المهدي (علیه السلام): ج۳ ص۲۶۹.]).
در جایی دیگر این نویسنده بر این کلام امام باقر (علیه السلام) تعلیق مینویسد: (گویا میبینم گروهی را ـکه حق را طلب میکنندـ از مشرق خروج میکنند، پس به ایشان داده نمیشود .... پس آن [پرچم] را نمیدهند مگر به صاحبتان، کشتههایشان شهید هستند، اگر من آن را درک میکردم خودم را برای صاحب این امر حفظ میکردم).
فيقول: (… إنه دال على أرجحية ادخار النفس والنصرة إلى خروج المهدي (علیه السلام) من مكة على الالتحاق براية اليماني …) ([فقه علائم الظهور: ص۱۹، في بحثه عن اليماني والحسني.]).
و میگوید: (... این دلالت میکند بر رجحان داشتن حفظ خویشتن و یاری دادن تا هنگام خروج مهدی (علیه السلام) از مکه برای پیوستن به پرچم یمانی ...) ([فقه علائم ظهور: ص۱۹، در بحثش در یمانی و حسنی.]).
وبعد أن اتضح مما سبق سذاجة هذا الرأي وضحالة تفكير من يطرح هكذا رأي، أسأل فقط هذا السؤال هل على الناس أن تطيعك أم أن يطيعوا الأئمة (علیهم السلام)، فالأئمة (علیهم السلام) أمروهم بالنهوض إلى اليماني ونصرته وأنت تأمر الناس بخذلان اليماني وترك نصرته، مدعياً أنّ قوله (علیه السلام) (لأبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر) دال على ذلك، مع أنّه متشابه ولا يدل على توجيه الناس إلى خذلان اليماني من بعيد ولا من قريب، بل ما يدل عليه هو الحفاظ على النفس حتى تبدأ حركة الإمام (علیه السلام)، وحركة الإمام تبدأ باليماني فأين يتاه بكم وأين تذهبون، ولماذا هذا التعمّد في إضلال الناس وتوجيههم إلى خذلان اليماني مع أنّه وزير الإمام المهدي (علیه السلام)، وكما تبيّن أنّه وصي الإمام المهدي (علیه السلام) والمهدي الأول وأبو المهديين الذين يحكمون في دولة العدل الإلهي.
پس از اینکه ـبا توجه به آنچه تقدیم شدـ سادهلوحانه بودن این نظر و سطحی بودن فکر کسی که چنین رأی و نظری را مطرح میکند واضح شد، تنها یک پرسش مطرح میکنم: آیا مردم باید از شما اطاعت کنند یا از ائمه (علیهم السلام)؟ ائمه (علیهم السلام) آنها را به برپاخواستن به سوی یمانی و یاری دادن او فرمان دادهاند درحالیکه شما مردم را به تنها گذاشتن یمانی و ترک یاریش فرمان میدهید؟! به این ادعا که این سخن معصوم (علیه السلام): «خودم را برای صاحب این امر حفظ میکردم» بر چنین مطلبی دلالت میکند؛ با وجود اینکه این مطلبی متشابه است و هیچ دلیلی ـچه در معنای دور و چه در معنای نزدیکـ برای هدایت مردم به یاری ندادن یمانی محسوب نمیشود؛ بلکه تنها مطلبی که بر آن دلالت میکند حفظ خویشتن تا شروع حرکت امام (علیه السلام) میباشد، این در حالی است که حرکت امام با یمانی آغاز میشود؛ پس شما را به کجا سرگردان میکنند و به کجا رهسپارید؟! این تعمّد در گمراه کردن مردم و هدایت آنها به تنها گذاشتن یمانی برای چیست؟ با اینکه او وزیر امام مهدی (علیه السلام) است، و ـهمانطور که بیان شدـ او وصی امام مهدی (علیه السلام) و مهدی اول و پدر مهدیین ـهمان کسانی که در دولت عدل الهی حکومت میکنندـ میباشد!
لا إله إلاّ الله ولا حول، ولا قوة إلاّ بالله العلي العظيم، أليس اليماني هو وزير الإمام المهدي (علیه السلام) وحامل رايته، فكل وزير يحمل راية القائد، فراية اليماني هي راية الإمام المهدي (علیه السلام) ذاتها، فالراية واحدة وحاملها اليماني، كما حمل علي ابن أبى طالب (علیه السلام) راية رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم).
لا اله الا الله، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم. آیا یمانی، وزیر امام مهدی (علیه السلام) و بر دوش کشندۀ پرچمش نیست؟ و از آنجا که هر وزیری پرچم پیشوایش را بر دوش میکشد، پرچم یمانی، خودِ پرچم امام مهدی (علیه السلام) است. پس این پرچم یکتا و حملکنندۀ آن یمانی است؛ همانطور که علیبنابیطالب (علیه السلام) پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را بر دوش میکشید.
والروايات بالنهوض لليماني ونصرته ووجوب بيعته والمتخلف عن بيعته من أهل النار كثيرة ومحكمة، والظاهر أنّ الشيخ السند لا هم له إلاّ تخذيل الناس عن نصرة اليماني ومحاولة صرفهم عنه، مع أنّ الإمام (علیه السلام) قال عن اليماني: (ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار).
روایات در بهپا خواستن بهسوی یمانی و یاری دادنش و واجب بودن بیعت با او و اینکه سرپیچیکننده از بیعتِ او از اهل آتش خواهد بود، بسیار و محکم هستند، و بهنظر میرسد شیخ سند هیچ همّوغمی جز هدایت مردم به یاری ندادن یمانی و سعی در منصرف کردنشان نداشته است؛ با وجود آنکه امام (علیه السلام) در مورد یمانی فرمودهاند: (و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است).
وموقف هذا الكاتب يذكّرني بموقف أبي موسى الأشعري ([*]) عندما خذّل الناس وصرفهم عن نصرة علي بن أبي طالب (علیه السلام) بما تيسّر له من المتشابهات والمغالطات، وما هذا إلاّ لجبن انطوت عليه نفسه، ووالله ما هي إلا الأنا التي أردت إبليس (لعنه الله) فهي اليوم تردي من تبعه، فقد ثقلت عليهم شهادة أنّ المهدي والمهديين من ولده حجج الله كما ثقلت شهادة أنّ علياً والأئمة من ولده حجج الله على من سبقهم.
[*]- ذكر الشيخ النمازي بعضاً من ترجمة هذا الرجل الخبيث الملعون، قال: (أبو موسى الأشعري: خبيث ملعون. اسمه عبد الله بن قيس. قال: أشهد أن الحق مع علي (علیه السلام) ولكن مالت الدنيا بأهلها. ولقد سمعت النبي (صلّی الله علیه وآله وسلّم) يقول: يا علي أنت مع الحق والحق بعدي معك) جد: ج۳۸ / ۳۴، وكمبا: ج۹ / ۲۶۷. يظهر منه أنه من أصحاب النبي (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، كما قاله جمع من العامة. وبالجملة هو خبيث وعداوته لمولانا أمير المؤمنين (علیه السلام) وكفره أشهر من كفر إبليس. وقضاياه في نصب الحكمين مشهورة. وكان يلعنه أمير المؤمنين (علیه السلام) في قنوته وقال: إنه جاثليق هذه الأمة. وسقط في الهاوية سنة ۴۴ ...) مستدركات علم رجال الحديث: ج۸ ص۴۵۹.
موضعگیری این نویسنده مرا به یاد جایگاه ابوموسی اشعری میاندازد؛([*]) آنجا که مردم را با هر آنچه از متشابهات و مغالطهها در اختیار دارد به تنها گذاشتن و یاری ندادن علیبنابیطالب (علیه السلام) میکشاند، و این نبود مگر به دلیل ترسی که نفس او را در خود پیچیده بود، و به خدا سوگند این چیزی نیست مگر همان من و منیتی که ابلیس (لعنه الله) را بهسقوط کشاند و امروز هم آنهایی که از او پیروی میکنند را به وادی سقوط سوق میدهد. بر اینان شهادت دادن به اینکه "مهدی و مهدیین از فرزندانش حجتهای خداوند هستند" سنگین است چنانچه شهادت دادن بر اینکه "علی و ائمه از فرزندانش حجتهای الهی هستند" بر پیشینیان اینان سنگین بود!
[*]- شیخ نمازی قسمتی از شرح حال این مرد خبیث ملعون را بیان کرده، میگوید: (ابوموسی اشعری: خبیث ملعون. اسمش عبد الله بن قیس است. او گفت: گواهی میدهم حق با على (علیه السلام) است، ولی دنیا به اهل خودش رو کرده است. و از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شنیدم که میفرمود: ای علی! تو با حق هستی و پس از من حق با تو است) جد: ج۳۴/۳۸ و کمبا: ج۹/۲۶۷. از این مطلب چنین برداشت میشود که او از اصحاب پیامبر بوده است، چنانکه جماعتی از عامه گفتهاند. بهطور کلی او خبیث بود و دشمنی و عداوتش با مولای ما امیر المؤمنین (علیه السلام) و کفر او مشهورتر از ابلیس است. ماجرای او در منصوب کردن حكمين مشهور است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را در قنوت خود لعن میکرد و میفرمود: او جاثلیق این امت است. او در سال ۴۴ به هاویه (جهنم) سقوط کرد ...) (مستدرکات علم رجال حدیث: ج۸ ص۴۵۹.)
فهؤلاء بعد أن أخذت حجية هذه الدعوة بأعناقهم بدأوا ينظّرون إلى ترك مناصرة اليماني حتى وإن ثبت أنّه اليماني بالدليل، وأنا أحذّر الناس من اتخاذ هكذا موقف، فالإنسان إذا اتخذ هذا الموقف يكون نظير إبليس (لعنه الله) عندما قبل عبادة الله ولكنه رفض السجود لآدم (علیه السلام) فهم يقبلون الإمام (علیه السلام) بادعائهم ولا يقبلون وصيه ورسوله والمهدي الأول واليماني الموعود.
اینان بعد از اینکه حجیت این دعوت گریبانشان را گرفت، شروع کردند به دلیلتراشی برای ترک یاری دادن یمانی ـحتی اگر با دلیل برایشان ثابت شود که او یمانی استـ. من مردم را از برگرفتن چنین موضعگیری برحذر میدارم؛ اگر انسان چنین موضعگیری را برگزیند همانند ابلیس (لعنه الله) میشود ـآنجا که عبادت خداوند را پذیرفت ولی سجده بر آدم (علیه السلام) را رها کردـ و آنها هم طبق ادعای خودشان امام (علیه السلام) را میپذیرند ولی وصی و فرستاده او و مهدی اول و یمان موعود را نمیپذیرند!
ومثلهم كمثل من قبل رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ورفض ولاية علي (علیه السلام)، وبعبارة أخرى: نعرفك ابن الإمام والمهدي الأول والوصي واليماني الموعود ولكن لا ننصرك، أي: (ارجع يا ابن فاطمة) أو (قلوبنا معك وسيوفنا عليك).
مَثَل آنها مَثَل کسی است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را پذیرفته ولی ولایت علی (علیه السلام) را رها کرده است، و به عبارت دیگر: ما تو را به عنوان اینکه پسر امام، مهدی اول، وصی و یمانی موعود هستی میشناسیم ولی یاریت نمیکنم؛ یعنی: (برگرد ای پسر فاطمه) یا (قلبهای ما با تو است ولی شمشیرهای ما علیه تو).
وأنقل هذه الرواية التي نقلها محمد السند لتكون حجة عليه لعله يتّعض بها ([#]).
([#])- فقه علائم الظهور ص۲۳، في بحثه عن ذي النفس الزكية وشعيب بن صالح وغيرهما.
روایت زیر را که محمد سند نقل کرده است بیان میکنم تا حجتی بر او باشد شاید با آن پند گیرد([#]).
([#])- فقه علائم ظهور: ص۲۳، تحقیق درباره نفس زکیه، شعیب بن صالح و دیگران.
عن الباقر (علیه السلام)، قال: (...... ثم يخرج من مكة هو ومن معه الثلاثمائة وبضعة عشر يبايعونه بين الركن والمقام، معه عهد نبي الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ورايته، وسلاحه، ووزيره معه، فينادي المنادي بمكة باسمه وأمره من السماء، حتى يسمعه أهل الأرض كلهم، اسمه اسمه نبي، ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ورايته وسلاحه، والنفس الزكية من ولد الحسين، فإن أشكل عليكم هذا فلا يشكل عليكم الصوت من السماء باسمه وأمره. وإياك وشذاذ من آل محمد (علیه السلام) فإنّ لآل محمد وعلي راية ولغيرهم رايات، فإلزم الأرض ولا تتبع منهم رجلاً أبداً حتى ترى رجلاً من ولد الحسين، معه عهد نبي الله ورايته وسلاحه، فإنّ عهد نبي الله صار عند علي بن الحسين ثم صار عند محمد بن علي، ويفعل الله ما يشاء. فإلزم هؤلاء أبداً، وإياك ومن ذكرت لك، فإذا خرج رجل منهم معه ثلاث مائة وبضعة عشر رجلاً، ومعه راية رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) عامداً إلى المدينة حتى يمرّ بالبيداء حتى يقول: هذا مكان القوم الذين يخسف بهم وهي الآية التي قال الله ﴿أفأمن الذين مكروا السيئات أن يخسف الله بهم الأرض أو يأتيهم العذاب من حيث لا يشعرون أو يأخذهم في تقلبهم فما هم بمعجزين ...﴾ ) ([تفسير العياشي: ج۱ ص۶۵، بحار الأنوار: ج۵۲ ص۲۲۳.]).
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (.... سپس به همراه سیصدوده و اندی نفر که بین رکن و مقام با او بیعت نمودهاند از مکه خارج میشوند، همراه او عهد پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و پرچم و سلاح ایشان (صلّی الله علیه وآله وسلّم) میباشد و وزیرش نیز همراهش است. ندا دهندهای از آسمان در مکه او را به اسمش و امرش ندا میدهد تا جایی که همۀ اهل زمین آن را میشنوند. اسم او اسم پیامبر است. هر چه برای شما ایجاد اشکال نماید عهد پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و پرچم و سلاحش برای شما ایجاد شبهه نمیکند. نفس زکیه از فرزندان حسین (علیه السلام) است. اگر این برای شما ایجاد شبهه نمود ندای آسمانی به نام و فرمان او برای شما ایجاد اشکال و شبهه نمیکند. شما را برحذر میدارم از شذاذ [فریبکاران] از آل محمد (علیهم السلام)، که برای آل محمد (علیهم السلام) و علی (علیه السلام) (تنها) یک پرچم وجود دارد درحالیکه برای سایرین پرچمها. پس در زمین ثابت باش و هیچ یک از آنان را پیروی نکن تا مردی از فرزندان حسین (علیه السلام) را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و پرچم و سلاحش است. عهد پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به علی بن حسین (علیه السلام) رسید، سپس به محمد بن علی (علیه السلام) و هرچه خدا بخواهد، همان میکند. پس از ایشان در جای خودت ثابت باش و تو را از آنچه ذکر نمودم برحذر میدارم. آن هنگام مردی از ایشان به همراه سیصدوده و اندی نفر مرد که به همراهشان پرچم رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است به سمت مدینه خارج میشود تا از بیدا عبور میکند و میگوید: این مکانی است که خسف برای آن قوم رخ میدهد و این همان آیۀ خداوند است که میفرماید: ﴿ آيا آنان که تدبیرهای بد میاندیشند ايمن هستند از اينکه خداوند آنها را در زمین فرو گیرد يا از جايی که نمیدانند عذاب بر آنها فرود آيد؟! يا به هنگام آمد و شدشان آنها را فرو گير، پس هیچ چاره نتوانند کرد؟...﴾ ).
فالإمام الباقر (علیه السلام) بعد أن بيّن في أول الرواية الإمام المهدي (علیه السلام) ووزيره أخذ في نهاية الرواية يبين حركته التمهيدية، ووجّه الناس إلى رجل من ولد الحسين (علیه السلام) وهو المهدي الأول، كما تبيّن من بيان اليماني وإصدارات الأنصار، وكما هو بيّن من نفس هذه الرواية فهو يوصف بأنّ (معه عهد نبي الله) والعهد هو الوصية، والمهدي الأول مذكور في وصية رسول الله واسمه أحمد، وهو أول مؤمن بالإمام (علیه السلام) في بداية ظهوره كما وصفه رسول الله، (ورايته) راية رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) البيعة لله، أي: الدعوة إلى التنصيب الإلهي ورفض ما سواه، (وسلاح رسول الله) (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وهو القرآن والعلم.
پس امام باقر (علیه السلام) بعد از اینکه در ابتدای این روایت، امام مهدی (علیه السلام) و وزیرش را بیان میکند در روایت حرکت زمینهسازانۀ وی را بیان میفرماید و مردم را متوجه مردی از فرزندان حسین (علیه السلام) مینماید که همان مهدی اول است ـهمانطور که در بیانیۀ یمانی و انتشارات انصار تبیین شده است و همانطور که از خود همین روایت روشن میشودـ؛ او به این صورت توصیف میشود "عهد پیامبر خدا همراهش است" و عهد، همان وصیت است و نام مهدیِ اولِ یاد شده وصیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) احمد است، و او اولین مؤمنان به امام (علیه السلام) در ابتدای ظهورش میباشد ـهمانطور که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) او را چنین توصیف میفرمایدـ و "پرچم" او پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) "البیعة لله" [بیعت تنها از آنِ خداوند است] میباشد، یعنی: دعوت به تنصیب الهی و نپذیرفتن هرآنچه غیر از آن است و "سلاح رسول خدا" (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که همان قرآن و علم است.
وهذه الدعوة اليمانية المباركة يجتمع فيها كل ما ذكره الإمام الباقر(علیه السلام) فأين يتاه بكم وأين تذهبون.
در این دعوت مبارک یمانی تمام آنچه امام باقر (علیه السلام) ذکر فرمودهاند گرد آمده است؛ پس شما را بهکجا سرگردان میکنند و به کدام سو میروید.
ثم إنّ الإمام الباقر(علیه السلام) بيّن أنّ هذا الذي يأتي يخرج ومعه ثلاث مائة وبضعة عشر رجلاً ويذهب إلى المدينة، بينما الإمام المهدي (علیه السلام) يجتمع له الثلاث مائة وثلاثة عشر في مكة، فهم الذي يجتمعون عليه في مكّة كما هو بيّن في الكلام المتقدّم من الرواية.
بهعلاوه امام باقر (علیه السلام) بیان میفرماید این کسی که میآید، در حالی خروج میکند که سیصد و چند ده نفر مرد همراهش هستند و به سمت مدینه میرود، در حالی که امام مهدی (علیه السلام) سیصد و سیزده نفر دارد که در مکه جمع میشوند. بنابراین آنها همان کسانی هستند که در مکه گرد او جمع میشوند چنانکه در سخنی که پیشتر در مورد این روایت بیان شد روشن است.
أمّا هذا المذكور في الرواية (حتى ترى رجلاً من ولد الحسين، معه عهد نبي الله ورايته وسلاحه)، فهو الذي يجمع الأنصار ويتولّى البيعة للإمام (علیه السلام) وهو وزير الإمام (علیه السلام) ووصيه؛ المهدي الأول واليماني الموعود، والإمام (علیه السلام) جعل هذا الرجل مع علامات الإمام (علیه السلام) وجعل الدليل عليه العهد والراية والسلاح كما جعلها الدليل على الإمام المهدي (علیه السلام) في أول الكلام؛ وذلك لأنّه حجة من حجج الله، فالمهديون حجج كما ثبت بالنصوص المتواترة ([*])، وأمر الإمام الباقر (علیه السلام) الناس بإتباعه كما أمرهم بإتباع اليماني، وكما أمرهم بإتباع عابر الفرات (أحمد) وأمرهم الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) في وصيته بإتباع المهدي الأول (أحمد)، وهؤلاء هم شخص واحد هو اليماني ووصي ورسول الإمام (علیه السلام) إلى الناس.
[*]- راجع كتاب المهدي والمهديين في القرآن والسنة، وكتاب جامع الأدلة وغيرهما من إصدارات أنصار الإمام المهدي (علیه السلام).
اما در مورد این شخصِ مذکور در این روایت (تا مردی از فرزندان حسین را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا و پرچم و سلاحش است)، بنابراین او کسی است که انصار را جمع میکند و عهدهدار بیعت برای امام (علیه السلام) است و او وزیر امام (علیه السلام) و وصیش میباشد ـمهدی اول و یمانی موعودـ و امام (علیه السلام) این مرد را همراه علامتهای امام (علیه السلام) قرار میدهد و دلیل بر او را عهد، پرچم و سلاح بیان میفرماید همانطور که این موارد را دلیل بر امام مهدی (علیه السلام) در ابتدای سخن خود بیان فرموده است، و این به دلیل آن است که او حجتی از حجتهای الهی است؛ پس مهدیین ـهمانطور که با توجه به متون متواتر ثابت شده است([*])ـ حجتهای الهی هستند و امام باقر (علیه السلام) مردم را به پیروی از او فرمان داده همانطور که آنها را به پیروی از یمانی فرمان داده است، و همانطور که آنها را به پیروی از عبور کنندۀ فرات (احمد) فرمان داده، و رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آنها را در وصیت خود به پیروی از مهدی اول (احمد) فرمان داده است. اینها همه شخصیت یکسانی هستند؛ او همان یمانی، وصی و فرستادۀ امام(علیه السلام) به سوی مردم است.
[*]- مراجعه کنید به کتاب "مهدی و مهدیین در قرآن و سنت"، کتاب "جامع الادله" و سایر کتابهای انتشارات انصار امام مهدی (علیه السلام).
وفي كتاب (اليماني راية هدى) للسيد محمد علي الحلو الصادر من نفس المكتب الذي يرعاه السيد السيستاني تستقرئ هذا المعنى، أنّ اليماني حق محض فهو يدعو للولاية الإلهية وحاكمية الله دون حساب للمعادلات السياسية الموجودة في الساحة التي يسيطر عليها الفكر الديمقراطي والانتخابات، أي: حاكمية الناس، أي أنّ اليماني حامل راية البيعة لله حقيقة، وهو الداعي إليها بدعوته إلى حاكمية الله ورفضه للانتخابات والديمقراطية وحاكمية الناس.
در کتاب "یمانی پرچم هدایت" نوشتۀ سید محمد علی حلو ـاز انتشارات همان مکتبی که زیر نظر سید سیستانی استـ همین معنا دریافت میشود؛ اینکه یمانی حق محض است و او دعوت به ولایت الهی و حاکمیت خداوند میکند بی آنکه معادلات سیاسی موجود در عرصهای که فکر دموکراسی و انتخابات بر آن حاکم است ـیعنی حاکمیت مردمـ را به حساب آورد؛ یعنی یمانی، حملکنندۀ واقعی پرچم «البیعة لله» [بیعت از آنِ خدا است] میباشد و او کسی است که با دعوت خود به حاکمیت خدا و نپذیرفتن انتخابات و دموکراسی و حاکمیت مردم، دعوتکنندۀ بهسوی آن است.
حيث يقول: (... ولا تعني الولاية أو البراءة المدّعاة قولاً فقط أو شعاراً برّاقاً دون أن تكون لهذه الولاية أو البراءة أثرها على مجمل وتفاصيل الحركة، فرّبما يُدعى بالولاية أو البراءة دون أن يترتب على ذلك ما يعزّز هذه الدعوى، بل للولاية والبراءة مسحتها المتميزة ومعالمها المشخّصة التي يحكم عليها الآخرون بأنها ولاية الله ورسوله وأهل بيته (علیهم السلام) حقاً دون أن تكون للمعادلات السياسية وتوجهاتها أثر في التعاطي مع الأحداث العامة، بل أن تكون جميع التحرّكات تدور حول محور الولاية والبراءة، وخلاف ذلك يمكن أن يعبّر عن تلك الحركات بأنها حركات لا تتعدّى عن كونها حركات (ولائية مرتجلة)، أي: لم تكن نابعة عن ضمير الولاء بقدر ما هي توجهات سياسية محضة ...) ([اليماني راية هدى: ص۶۷.]).
آنجا که میگوید: (... و ولایت و برائتی که در اینجا مورد ادعا است به معنای صرفِ گفتار و تنها شعاری جذاب نیست بیآنکه در این ولایت و برائت تأثیری کلی یا جزیی بر این حرکت داشته باشد. چه بسا (توسط عدهای) ادعای ولایت و برائت شود بیآنکه بر آن دعوت چیزی که باعث برتریاش شود مترتّب گردد، بلکه برای ولایت و برائت ویژگیهای تشخیصی و مفاهیم مشخصکنندهای وجود دارد که دیگران با این شاخصهها حکم میکنند آیا این ولایت و برائت بهراستی ولایت خدا و فرستادۀ او و اهل بیتش (علیهم السلام) است بیآنکه معادلات سیاسی و ملاحظات آن هیچ اثری در تعامل با رویدادهای کلی آن داشته باشد. حتی تمامی تحرکات حول محور ولایت و برائت میچرخد و میتوان از تحرکاتی که خلاف این محور صورت گیرد به عنوان تحرکاتی که فراتر از «تحرکات ولایی شتابزده» نیستند تعبیر نمود؛ یعنی: تحرکات نشأت گرفته از ضمیر ولایت که از ملاحظات محض سیاسی فراتر نمیروند....). ([یمانی پرچم هدایت:ص۶۷.])
ويقول: (… وسيكون لليماني شأن في هذه التوجهات الإصلاحية والتغيّرات الفكرية مستقطباً في حركته أولئك الذين قرّروا انتمائهم من جديد بعد قراءات خاضوها في هذا الشأن ليعلنوا عن انتمائهم بكل قوة، وسيكون هؤلاء أبدالاً توابين متطهرين - حسب الرواية - فالتوبة والتطهر إشارة لتحرّرهم عن كل ما كانوا يعتقدونه خلاف الحق وتوانيهم عن نصرته؛ لذا فإنهم سيشعرون بحقيقة خذلانهم للحق يوم كانوا على خلافه، وستُحدث الملاحم القادمة هزّة في ضمائرهم ووجدانهم فيطلبون التوبة من الله تعالى، ويعلنون انتمائهم لأية حركة من شأنها أن تقف مع الحق وفي نصرته، ولا تجد هذه التوجيهات سوى حركة اليماني القادمة لمواجهة انتهاكات السفياني وبطشه …) ([اليماني راية هدى: ص۷۱.]).
و در جای دیگر میگوید: (... در هر یک از این موارد اصلاحی و دگرگونیهای ایدئولوژیکی جایگاه و منزلتی دارد که در جنبش او نهادینه است. آنها کسانی هستند که پس از قرائتهایی که در این جایگاه وارد میشود مجدداً خود را به این گروه منتسب میکنند تا عضویت خود را با تمام نیرو علنی کنند و این عده، همان تبدیلیافتگان [أبدال] توبهکنندگان پاکشده ـطبق این روایتـ خواهند بود. توبه و پاکیزگی اشارهای به آزاد شدن آنها از هرآنچه خلاف حق که به آن معتقد بودند و سستی و کوتاهیشان از یاری او میباشد؛ بنابراین آنها حقیقت یاریندادن به حق آن هنگامی که علیه آن بودند را درک خواهند کرد و ضمایر و وجدانشان بهشدت به لرزه درخواهد آمد و خواستار توبه و بازگشت بهسوی خداوند متعال خواهند شد و بودن خود با حق و یاری دادنش را با حرکتی نمادین متناسب با جایگاهشان آشکار خواهند کرد و چنین رهنمودهایی را جز از حرکت پیشرو یمانی در رویارویی با تجاوزگریهای سفیانی و خوی دَدمنشانهاش نخواهیم یافت...). ([یمانی پرچم هدایت:ص۷۱.])
وهنا فقط أريد أن أشير إلى أنّ الكاتب وقع في خطأ عندما تصور أنّ اليماني يأتي من بلاد اليمن، وأنّ الزيدية المذكورين في الروايات هم زيدية اليمن.
در اینجا فقط میخواهم به این نکته اشاره کنم آنجا که نویسنده تصور کرده یمانی از سرزمین یمن میآید به خطا رفته است و زیدیهای که در روایات فوق بیان شده است زیدیۀ یمن هستند.
ولست في هذا المختصر أريد أن أناقش أخطاء من كتبوا في قضية الإمام (علیه السلام)، وفي الإخوة الأنصار من طلبة الحوزة المهدية كفاية وهم متصدّون إن شاء الله لبيان الحقيقة بالتفصيل. وأنصح هؤلاء الذين يكتبون حول قضية الإمام المهدي (علیه السلام) أن يقرأوا كتب الأنصار، ومنها (الرد القاصم) و(الرد الحاسم)، و(النور المبين)، و(البلاغ المبين)، و(اليماني الموعود حجة الله) و(طالع المشرق) و(دابة الأرض) … وغيرها، ليفهموا شيئاً عن قضية الإمام المهدي (علیه السلام) ولعلهم إذا تجرّدوا عن الهوى والأنا يدركون الحقيقة. وسيتصدى الإخوة الأنصار إن شاء الله لبيان الخلط الموجود في كتبكم فأنصفوا أنفسكم وتبينوا الحق.
در این مختصر بنا ندارم در مورد خطاهای کسانی که در مورد قضیۀ امام (علیه السلام) مطلب نوشتهاند بحث و مناقشه کنم، و برادران انصار امام مهدی (علیه السلام) از طلبههای حوزۀ مهدوی این مورد را کفایت میکنند و انشاءالله آنها متصدی بیان حقیقت به تفصیل میباشند. کسانی را که دربارۀ قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) مطلب مینویسند نصیحت میکنم کتابهای انصار را بخوانند، از جمله کتابهای "الرد القاصم" (پاسخ دندانشکن)، "الرد الحاسم" (پاسخ کوبنده) ، "نور مبین"، "بلاغ مبین" [رسالت آشکار]، "یمانی موعود حجت الله" و "طالع مشرق"، و "دابة الارض" [جنبندهء زمین] و سایرکتابها تا گوشهای از قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) را بفهمند، و اگر از هوا و هوس و منیت فاصله بگیرند شاید حقیقت را درک کنند. انشاءالله برادران انصار تبیین اشتباهات موجود درکتابهایتان را عهدهدار خواهند شد؛ پس با خود انصاف داشته باشید و حق را بیان کنید.
واعلموا أنّه على مرّ السنين وعلى طول تاريخ دين الحق، دين الإسلام المحمدي الحقيقي المتمثل بآل محمد (علیهم السلام)، أي: منذ الغيبة إلى اليوم لم تبيّن قضية الإمام المهدي (علیه السلام) وتوضّح روايات الرسول والأئمة (علیهم السلام) التي تخص الإمام المهدي (علیه السلام) كما حصل اليوم؛ حيث بُينت هذه الروايات وأُحكمت فتبين المراد منها بفضل الله وبفضل هذه الدعوة اليمانية الحقة، وهذه علامة وآية من آيات هذه الدعوة.
بدانید در گذر سالها و در طول تاریخ دین حق، دین اسلام محمدیِ حقیقی جلوهگرشده توسط آل محمد (علیهم السلام) بوده است؛ یعنی: از غیبت تا بهامروز قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) باز نشده و روایتهای رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) که مختص قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) هستند روشن و واضح نشده بودند، آنچنانکه امروز بیان شده است؛ آنگونه که این روایتها تبیین و محکم شدهاند و منظور از این روایتها ـبه فضل خداوند و به فضل این دعوت حق یمانیـ روشن شده است؛ و این علامت و نشانهای از نشانههای این دعوت میباشد.
فعن مالك الجهني، قال: (قلت لأبي جعفر (علیه السلام): إنا نصف صاحب هذا الأمر بالصفة التي ليس بها أحد من الناس، فقال (علیه السلام): لا والله لا يكون ذلك أبداً حتى يكون هو الذي يحتج عليكم بذلك ويدعوكم إليه) ([غيبة النعماني: ص۳۷۷، بحار الأنوار: ج۵۲ ص۳۶۶.]).
از مالک جهنی نقل شده است: (به ابا جعفر امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: ما صاحب این امر را با صفتی توصیف میکنیم که در احدی از مردم نیست. فرمود: نه به خدا سوگند. ابداً اینگونه نیست؛ تا آنکه او خودش آن کسی خواهد بود که بر شما با آن احتجاج کند و به آن دعوتتان کند).
أي إنّكم مهما حاولتم فهم روايات آل محمد (علیهم السلام) التي تخص الإمام المهدي (علیه السلام) وقضيته وفهم تفاصيل قضية الإمام المهدي (علیه السلام) وكيفية قيامه وما يرافق سنين إرهاصات الظهور وفهم بدايات ظهوره (علیه السلام) فلن تقدروا كما قال (علیه السلام) (لا والله لا يكون ذلك أبداً) وأقسم على ذلك. والصفة أراد منها الجهني صفة الشخص وصفة قضيته وكل ما يتعلق بها، وخصوصاً قبل القيام في فترة الدعوة بالحسنى التي يدعو بها الإمام (علیه السلام) الناس إلى البيعة، وكلام الإمام الباقر (علیه السلام) يوضّح هذا الأمر حيث يقول ( هو الذي يحتج عليكم بذلك ويدعوكم إليه)، أي: هو الذي يعرفكم بخطابه وبيانه حقيقة هذا الأمر، إذاً فالإمام يقرّر أنّ الأمر يلتبس على الناس والذي يأتي هو الذي يبين الحقيقة، وبهذا البيان يعرف صاحب الحق.
یعنی شما هر چقدر در فهمیدن روایات آل محمد (علیهم السلام) که به امام مهدی (علیه السلام) و قضیهاش اختصاص دارد و فهمیدن تفاصیل قضیۀ امام مهدی (علیه السلام) و چگونگی قیامش و اینکه چه چیزهایی با سالهای مقارنِ ظهورش همراه است و همچنین در فهمیدن شکلگیری ظهورش تلاش کنید، موفق نخواهید شد، به گونهای که حضرت (علیه السلام) میفرمایند: (نه به خدا سوگند. ابداً اینگونه نیست) و برای آن سوگند یاد مینماید. آن صفت و ویژگی که مدّ نظر جهنی بوده است ویژگی شخصیت و ویژگی قضیۀ او و هرآنچه به آن تعلّق دارد میباشد، بهخصوص پیش از قیام در دوران دعوت نیکویی که امام (علیه السلام) مردم را بهبیعت دعوت مینماید. سخن امام باقر (علیه السلام) این مطلب را واضح میکند؛ آنجا که میفرماید: (او خودش آن کسی خواهد بود که بر شما با آن احتجاج کند و به آن دعوتتان کند)؛ یعنی: او کسی است که با خطابه و بیانش حقیقت این امر را به شما میشناساند. بنابراین امام (علیه السلام) بیان میدارد که این امر بر مردم پوشیده است و آن کسی که میآید، همان کسی خواهد بود که حقیقت را بیان میکند، و با این بیان صاحب حق شناخته میشود.
وفي رواية عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، قال: (... له علم إذا حان وقت خروجه انتشر ذلك العلم من نفسه، وانطقه الله (عز وجل) فناداه العلم: أخرج يا ولي الله اقتل أعداء الله وله رايتان وعلامتان.....) ([عيون أخبار الرضا:ج۲ ص۶۵، كمال الدين: ص۱۵۵، بحار الأنوار: ج۵۲ ص۳۱۱، إلزام الناصب:ج۱ ص۱۸۹.]).
در روایتی از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آمده است: (... او عِلمی دارد؛ هنگامی که وقت خروج آن فرا رسد آن علم را منتشر میکند. خداوند عزوجل آن را به سخن وامیدارد؛ پس آن علم او را ندا میدهد: خروج کن ای ولی خدا! بکش دشمنان خدا را. او دو پرچم دارد و دو علامت....).
وهذا العلم اليوم ينتشر بين الناس بفضل الله وبفضل هذه الدعوة اليمانية المباركة الحقّة، فعلم الناس بعد جهل طويل أنّ الحجج من آل محمد (علیه السلام) هم أربعة وعشرون لا اثنا عشر كما يظن الناس، وهم اثنا عشر إماماً واثنا عشر مهدياً كما في وصية رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لعلي بن أبي طالب (علیه السلام) ليلة وفاته.
این علم، امروز بهفضل خدا و بهفضل این دعوت مبارک حق یمانی بین مردم منتشر میشود و مردم بعد از ناآگاهی طولانی فهمیدند حجتها از آل محمد (علیهم السلام) بیستوچهار نفر هستند ـنه دوازده نفر چنانکه مردم گمان میکنندـ و آنها دوازده امام و دوازده مهدی هستند چنانکه در وصیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به علی ابن ابیطالب (علیه السلام) در شب وفات آن حضرت (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آمده است.