جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامApr 2, 2020
خطبه نصیحتی به طلاب حوزه علمیه سراسر جهان از سید احمد الحسن یمانی موعود
almahdyoon.co varesin.org
وسمّى سبحانه الرؤيا أحسن القصص، قال تعالى: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ ۞ إِذْ قَالَ يُوسُفُ لَأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾([يوسف: ۳-۴.]).
و او سبحان، رؤیا را نیکوترین قصهها نامیده است. حق تعالی میفرماید: ﴿ما با اين قرآن که بر تو وحی کردهايم، بهترين داستانها را برايت حکايت میکنيم، که تو پیش از اين از بیخبران بودی ۞ آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر! در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجدهام میکنند﴾([يوسف: ۳-۴.]).
وتدبّر هذه الآيات لتعرف من هم المكذبون بالرؤيا، قال تعالى: ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ۞ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ ۞ لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ۞ قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ۞ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾([الأنبياء: ۱-۵.]).
و در این آیات تدبّر کنید تا بشناسید چه کسانی تکذیبکنندگان رؤیا هستند. حق تعالی میفرماید : ﴿روز حساب مردم نزديک شد و آنان همچنان در غفلت رويگردانند ۞ از سوی پروردگارشان برايشان هيچ اندرز تازهای نيامد، جز آنکه آن را شنيدند و سرگرم بازيچه بودند ۞ دلهایشان به لهو خو گرفته است و آن ستمگران سر در گوش يکديگر نهادند و گفتند: آيا اين مرد جز اين است که انسانی همانند شما است؟ آيا با آنکه به چشم خود میبينيد، همچنان از پِی جادو میرويد؟ ۞ گفت: پروردگار من از هر سخنی در آسمان و زمين آگاه است و او شنوا و دانا است ۞ گفتند: نه، بلکه خوابهای پريشان است، يا دروغی است که به هم میبافد يا شاعری است؛ پس برای ما از آنگونه که به پيامبران پيشين داده شده بود، معجزهای بياورد﴾([الأنبياء: ۱-۵.]).
إذن، في القرآن يقص علينا الله سبحانه رؤى كثيرة وكلها صادقة بعضها لأنبياء وبعضها لفراعنة وبعضها …وبعضها …
بنابراین خداوند سبحان در قرآن برای ما رؤیاهای بسیاری را حکایت کرده که همۀ آنها صادقه است؛ برخی از آنِ انبیا است، بعضی از آنِ فرعونها، بعضی... و بعضی...
وإبراهيم (علیه السلام) يصدّق الرؤيا، وفرعون يصدّق الرؤيا، وأم موسى تصدّق الرؤيا، وملكة سبأ تصدّق الرؤيا، فقد عرفت بالرؤيا أنّ كتاب سليمان (علیه السلام) كتاب كريم … و… و… والله سبحانه وتعالى يسميها أحسن القصص، فما بالكم أنتم وأي صنف من الناس أنتم ؟ وكيف وصل بكم الأمر إلى موافقة الماديين الذين لا يؤمنون بوجود الله في تكذيب الرؤيا ؟! والرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) يقول: (من رآني في المنام فقد رآني، فإني أُرى في كل صورة) ([بحار الأنوار: ج۵۸ ص۲۳۵.]).
ابراهیم (علیه السلام) رؤیا را تصدیق میکند، فرعون رؤیا را تصدیق میکند، مادر موسی رؤیا را تصدیق میکند و ملکۀ سبا رؤیا را تصدیق میکند که او با رؤیا دانست نامۀ سلیمان (علیه السلام) نامهای کریمانه است ... و... و... و خداوند سبحان و متعال آن [رؤیا] را بهترین قصهها نام برده است؛ پس شما را چه شده است و شما از کدام صنفِ مردمان هستید؟ و چگونه در تکذیب رؤیا وضعیت شما به آنجایی رسیده است که با مادیگرایانی که به وجود خداوند ایمان ندارند همراه و موافق شدهاید؟ درحالیکه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) میفرماید: (هر کس مرا در خواب [رؤیا] ببیند قطعاً مرا دیده است، که من به هر صورتی دیده میشوم).
ومما يضحك الثكلى أنكم تقولون لابد أن يكون صاحب الرؤيا بالرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قد رآه في هذا العالم الجسماني لتصدق رؤياه. سبحان الله، في الحديث أعلاه يبيّن الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أنّ من رآه فقد رآه حقيقة، حتى وإن كانت الصورة التي رأى الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بها تختلف عن صورته في هذا العالم الجسماني.
و از مواردی که مادر فرزندمُرده را به خنده وامیدارد این است که شما میگویید کسی که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در رؤیا دیده حتماً باید آن حضرت را در این عالم جسمانی دیده باشد تا رؤیایش تصدیق شود. سبحان الله! در حدیث بالا رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بیان میفرماید هر کس او را ببیند به واقع او را دیده حتی اگر صورتی که با آن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را دیده است با صورت خود آن حضرت در این عالم جسمانی متفاوت باشد.
ثم إنّ الإمام الصادق (علیه السلام) يوجّه الناس إلى الدعاء لرؤية رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) في المنام، فهل في زمن الإمام الصادق (علیه السلام) يوجد من شاهد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) في هذا العالم الجسماني ؟!
بهعلاوه امام صادق (علیه السلام) توجه مردم را به دعا برای دیدن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در رؤیا جلب میفرماید. آیا کسی در زمان امام صادق (علیه السلام) بوده است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در این عالم جسمانی مشاهده کرده باشد؟!
ودع عنك نهباً صيح في حجراته ... ولكن حديثاً ما حديث الرواحلِ ([بحار الأنوار: ج۳۸ ص۱۵۹.])
و داستان اين غارتگرى را كه در جاى خود انجام گرفت رها كن...که حکایت این شتران خود حدیث دیگری است.([*])
[*]- ضرب المثلی عربی است که شاعر عرب (امرئ القيس - حدود ۸۰ تا ۱۳۰ سال پیش از هجرت) شترهایش را به کسی داد تا شترهای غارتشدهاش را بستاند که او خود، آن شترها را نیز غارت کرد. او این شعر را سرود و ضرب المثلی شد. کنایه از اینکه ماجرا و سخنان آن روزگار را رها کن و بیا درباره مصیبت امروز گفتگو کنیم. (مترجم)
وهلم معي إلى هذه الطامة الكبرى حيث إنّ السيد محمود الحسني يقول لابد أن يأتي رسول الإمام المهدي (علیه السلام) بعلم الأصول، مع العلم أنّه علم ظني، وكأنّه لم يقرأ قوله تعالى:
و با من بیا به این مصیبت بزرگ بپردازیم؛ مصیبتی که سید محمود حسنی میگوید باید فرستادۀ امام مهدی (علیه السلام) با علم اصول بیاید، با وجود اینکه میداند علم اصول، علمی ظنّی و گمانی است، و گویا این سخن خداوند متعال را نخوانده است:
﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ﴾([يونس: ۳۶.]).
﴿و بيشترشان جز از ظن و گمان پیروی نمیکنند، در حالی که ظن و گمان به هیچروی از حق بینیاز نمیکند؛ هر آينه خدا به آنچه میکنند آگاه است﴾([يونس: ۳۶.]).
وقوله تعالى: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾([النجم: ۲۳.]).
و این سخن حق تعالی: ﴿اينها چيزی نيستند جز نامهايی که خود و پدرانتان به آنها دادهايد و خداوند هيچ دليلی بر آنها نفرستاده است. تنها از پِیِ گمان و هوای نفس خويش میروند و حال آنکه از سوی پروردگارشان هدایت آمده است﴾([النجم: ۲۳.]).
وقوله تعالى: ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾([النجم: ۲۸.]).
و این سخن حق تعالی : ﴿و اينان را به آن هيچ دانشی نيست. اینان تنها از پندار خود پيروی میکنند و پندار برای (شناخت) حقيقت بههیچوجه کافی نیست﴾([النجم: ۲۸.]).
ومع أنّ أحد إصدارات مكتبه وهو (إرجع يا ابن فاطمة هذه عقائد)، وهو من تقديم السيد محمود الحسني يقول الكاتب: (هكذا الممهدون للدجال والسفياني من أئمة الضلالة يسعون جاهدين لمحاربة المعصوم (علیه السلام) بمحاربة أدلته بتهيئة الأذهان والنفوس والأرواح لرفض دليل جدّه المصطفى (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ولا يخفى على الجميع انقياد الناس نحو المرجعية وربما أنّ المراجع وأذنابهم الضالين المضلين تعودوا وعودوا الناس على رفض أي دعوى تكشف زيفهم وكذبهم وخداعهم بادعاء أنّ تلك الدعوة ليست من الفقه ولا من الأصول، وادعاء أنّ ذلك الدليل في العقائد ولا يجري في الفقه والأصول، وادعاء أنّ التقييم يحصل من أهل الخبرة من يدعو لصاحب الحق، وادعاء أنّ صاحب الحق متوهّم، ولا تسأل عن دليل توهمه؛ لأنّك لا تفهم الدليل، وادعاء أنّ صاحب الحق لو كان على حق فإنّه سينتصر؛ لأنّ ما كان لله ينمو فعليكم تركه وحيداً في الساحة والانتظار، فإذا كان لله فسينمو وإذا نمى فسيقول لك اتركه فإنها مرجعية أو قيادة فاسدة، وإنّ قلت له: كيف وهو الإمام (علیه السلام)، فسيقولون لك الأصل عدم كونه إماماً أو نائباً للإمام، أصبحت في حيرة أيها المكلف المسكين.
و با اینکه نویسنده در یکی از انتشارات دفترش بهنام (برگرد ای پسر فاطمه که این عقائد است) در مقدمه از سوی سید محمود حسنی میگوید: «اینچنین زمینهسازان دجال و سفیانی ـاز پیشوایان گمراهیـ با پشتکاری تمام با پیکار با دلایل معصوم (علیه السلام) به جنگ با او میپردازند با آماده کردن ذهنها، جانها و ارواح آنها برای نپذیرفتن دلیل جد بزرگوارش محمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلّم). گردن نهادن مردم به مرجعیت بر هیچکس پوشیده نیست و چه بسا مراجع و پیروان پست و فرومایۀ گمراه و گُمراهگَرشان مردم را از پذیرفتن هر دعوتی که ریاکاری، کذب و فریبهایشان را برملا کند بازداشته و بازمیدارند با این دعوی که این دعوت نه در چهارچوب فقه است و نه در اصول، و به این ادعا که این دلیل در حوزۀ عقائد است و در فقه و اصول جایگاهی ندارد، با این ادعا که تشخیص کسی که دعوت به صاحب حق میکند توسط اهل خبره صورت میگیرد، و با این ادعا که صاحب حق دچار توهم شده و شما از دلیل توهمش هم سوال نکن چرا که شما آن دلیل را متوجه نمیشوی، و با این ادعا که اگر صاحب این حق بر حق باشد یاری و پیروز خواهد شد؛ چرا که هرچه از آنِ خداوند باشد رشد خواهد کرد، پس شما باید او را در میدان رها کنی و انتظار بکشی. اگر او از طرف خدا باشد رشد خواهد کرد و اگر هم رشد کند به شما خواهند گفت او را رها کن زیرا مرجعیت یا رهبری فاسد است، و اگر هم به او بگویی: چطور چنین کنم حال آنکه او امام است؟! به شما خواهند گفت: اصل بر امام نبودن یا نایبِ امام نبودن او است؛ و به این ترتیب ـای مکلّف بیچارهـ تو در حیرت و سرگردانی میمانی!
والآن تسأل ما هو الحل ؟ الحل في مقامين:
حال شما میپرسی: پس راه حل چیست؟ راه حل در دو جایگاه است:
الأول: في هذا الوقت، وهذه الظروف عليك إظهار كذبه وخداعه بأسلوب علمي وأخلاقي ببيان التناقضات والإكذوبات التي وقع وأوقعك بها وعليك كشف خداعه أمام الناس، وهذا الأمر واجب عليك لاحتمالية الظهور المقدّس في أي لحظة، فيكون مثل هذا من مصاديق الدجال والسفياني أو من أتباعهما فيتفق بالعداء المباشر ضد المعصوم (علیه السلام).
اول: در این برهه و این شرایط، شما باید کذب و فریب او را با اسلوب علمی و اخلاقی، و با بیان تناقضات و دروغهایی که واقع شده و شما را با آنها گرفتار میکند، برملا کنی. بهعلاوه شما باید مکر و فریب او را در حضور مردم آشکار کنی و این کار بر شما واجب است؛ چرا که احتمال به وقوع پیوستن ظهور مقدس در هر لحظهای وجود دارد. مثل چنین فردی از مصادیق دجال و سفیانی یا پیروانشان هستند که با دشمنِ صریح، علیه معصوم (علیه السلام) همدست میشوند.
الثاني: في وقت الظهور المقدّس، فالأمر والحكم سيكون للمعصوم (علیه السلام)، وقد أشارت الروايات إلى وضع السيف وقتل مثل هؤلاء. ومن المتعيّن أنّ القتل لا يحصل إلاّ بعد خلع الزي الديني الذي تستروا به وخدعوا الناس به، ذكرت ما ذكرت لخطورة الموقف وعظمته؛ لأنه سيتكرر مع المعصوم (علیه السلام) ومن نفس النجف ومن المخادعين من العلماء حيث يطرح المحاججة والمناظرة بالله والأنبياء والنبي الأكرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم)وبالقرآن، ومن الواضح عندك أنّ مثل هذه الدعوة للمناظرة ترد بأنها عقائد ولا علاقة لنا بها ربما يرجع قولهم إلى معنى (ارجع يا أبن فاطمة هذه عقائد) ودعوتك للعقائد ولا حاجة لنا بالعقائد، فإنّ الدين والفقه والأصول بخير.
دوم: در هنگام ظهور مقدس، که امر و حکم از آنِ معصوم (علیه السلام) خواهد بود و روایات به برداشتن شمشیر و کشتن مثل چنین کسانی کردهاند. بدیهی است کشتار حاصل نمیشود مگر پس از برداشتن پوششِ دینی که آنها بر تن میکنند و مردم را با آن فریب میدهند. آنچه بیان کردم به دلیل اهمیت این جایگاه و بزرگی و عظمتش بیان کردم؛ چرا که این موقف با معصوم (علیه السلام) و از خودِ همین نجف و از سوی این علمای نیرنگباز تکرار خواهد شد؛ آنجا که احتجاجات و مناظرات در خصوص خداوند و انبیا و نبیاکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با قرآن مطرح میشود. برای شما بدیهی است که مثل چنین دعوتی به مناظره، پذیرفته نخواهد شد چرا که در حیطۀ عقاید است و ما کاری با عقاید نداریم و چه بسا این سخن آنان به این معنا برمیگردد که (ای پسر فاطمه برگرد که این در حیطۀ عقائد است) و دعوت تو عقیدتی است در حالی که ما نیازی به عقاید نداریم و دین و اصول و فقه در خیر و سلامتی است.
فقد ورد عن الإمام الباقر (علیه السلام): (يقدم القائم حيث يأتي النجف فيخرج إليه من الكوفة جيش السفياني وأصحابه والناس معهم ... فيدعوهم الإمام ويناشدهم حقه ويخبرهم إنه مظلوم مقهور ويقول يا أيها الناس ألا من حاجني في الله فأنا أولى الناس بالله، ومن حاجني في آدم فانا أولى الناس بآدم، ومن حاجني ..... ومن حاجني في محمد فأنا أولى الناس بمحمد، ومن حاجني في كتاب الله فأنا أولى الناس بكتاب الله .....).
از امام باقر (علیه السلام) وارد شده است: (قائم پیش میآید تا به نجف میرسد. سپاه سفیانی و یارانش از کوفه بهسوی او خروج میکنند در حالی که مردم با او هستند... امام آنها را دعوت میکند و به حق خودش سوگند میدهد و آنها را باخبر میسازد که مظلوم و مقهور بوده است و میفرماید: ای مردم! هر کس در مورد خدا با من احتجاج کند، من شایستهترین مردم به خدا هستم، هر کس در مورد آدم با من احتجاج کند، من شایستهترین مردم به آدم هستم ... و هر کس در مورد محمد با من احتجاج کند، من شایستهترین مردم به محمد هستم و هر کس در مورد کتاب خدا با من احتجاج کند، من شایستهترین مردم به کتاب خدا هستم .....).
فسيقولون يا ابن فاطمة ارجع من حيث جئت لا حاجة لنا فيك قد خبرناك واختبرناك فيضع السيف فيهم على ظهر النجف ... فيقتلهم، والحمد لله رب العالمين وصلى الله على نبينا محمد وعلى آله الطيبين الطاهرين) انتهى([*]).
[*]- كتاب أرجع يا ابن فاطمة هذه عقائد تقديم السيد محمود الحسني (من السلسلة الوافية).
و آنها خواهند گفت: ای پسر فاطمه، از هر جا که آمدهای بازگرد که ما را به تو نیازی نیست. ما خبر را به شما رساندیم و شما را آزمودیم. پس او در پشت نجف شمشیر را در آنها قرار میدهد ... و آنها را میکشد. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند آن پروردگار جهانیان است، و سلام و صلوات خداوند بر پیامبر ما محمد و بر آل پاک و طاهر او» پایان([*]) .
[*]- "کتاب برگرد ای فرزند فاطمه، این عقاید است" - مقدمهء سید محمود حسنی (از سلسله وافيه).
إذن، قرّر السيد محمود الحسني أنّ الإمام (علیه السلام) أو نائبه الخاص ترد دعوته؛ لأنها قرآنية عقائدية ابتداءً ويرد عليه أئمة الضلال بأنّ ما جئت به عقائد وقرآن ونحن نريد أن تأتينا بالأصول؛ (حيث إنّ تقديمه للكتاب يعني قبول الفكرة التي بني عليها الكتاب وإلاّ لما قدمه أو لسجل تحفظه على الفكرة في التقديم).
بنابراین سید محمود حسنی اقرار میکند که دعوت امام (علیه السلام) یا نایب خاصش رد میشود، چرا که از همان ابتدا از نوع اعتقادیِ مبتنی بر قرآن است و پیشوایان گمراه به او چنین پاسخ میدهند آنچه تو آوردهای، قرآن و عقاید است در حالی که ما میخواهیم تو با اصول نزد ما بیایی؛ (چرا که مقدمه نوشتن بر این کتاب یعنی پذیرفتن ایده و خط فکری که کتاب بر آن بنا شده است که در غیر این صورت وقتی بر آن مقدمه نوشته مینوشت، در این مقدمه خط فکری خودش را به نگارش درخواهد آورد).
ثم لما جاءت هذه الدعوة اليمانية الحقة وقع السيد محمود الحسني فيما حذّر منه!!
اما هنگامی که این دعوت حق یمانی آمد سید محمود حسنی خودش در همان موقعیتی که از آن برحذر میداشت قرار گرفت!!
فسبحانك لا إله إلاّ أنت تضل من تشاء وتهدي من تشاء، ومع أنّ مركز الدراسات التخصصية في الإمام المهدي (علیه السلام) برعاية السيد السيستاني حمل على عاتقه مواجهة هذه الدعوة اليمانية الحقة وبإصدار كتب لا هم لكتابها إلاّ محاولة صرف أنظار الناس عن الدعوة اليمانية الحقة ومحاولة حرف الناس عن الحق بأي صورة، فمرّة يقولون توقيع السمري قطعي الصدور، كما صرّح الشيخ محمد السند ([فقه علائم الظهور: ص۵.])، مع أنّ عندهم قطعي الصدور هو المتواتر وتوقيع السمري في أحسن أحواله خبر آحاد ([#]). ومرّة يقولون اليماني بعد الصيحة، سبحان الله وقد تبيّن هذا الفهم الخاطئ فلو كان كذلك لكان خروج اليماني بعد قيام الإمام المهدي (علیه السلام)، وهذا باطل قطعاً، ومرّة .. ومرّة ..
[#]- راجع كتاب قراءة جديدة في رواية السمري من إصدارات أنصار الإمام المهدي (علیه السلام)، فقد بيّن المؤلف وفقه الله أنّ التوقيع مرسل أو ضعيف السند.
پس پاک و منزّهی تو که هیچ معبودی جز تو نیست. هرکه را بخواهی گمراه و هرکه را بخواهی هدایت میکنی. به علاوه مرکز دروس تخصصی امام مهدی (علیه السلام) زیر نظر سید سیستانی وظیفۀ رویارویی با این دعوت حق یمانی را بر عهدۀ خود گذاشت و کتابهایی را منتشر کردند که از نگارش آنها هیچ هدفی جز سعی و تلاش در راستای برگرداندن دیدگان مردم از این دعوت حق یمانی و تلاش برای منحرف کردن مردم از حق به هر صورتی که امکان داشته باشد، نداشتند. یک بار میگویند توقیع سمری، قطعی الصدور است ـهمانطور که شیخ محمد سند به این مطلب تصریح کرده است([فقه علائم ظهور:ص۵.])ـ با وجود اینکه از نظر آنها قطعی الصدور بودن به معنی متواتر بودن میباشد، حال آنکه توقیع سمری در بهترین وضعیت خبر آحاد محسوب میشود،([#]) و یک بار میگویند یمانی بعد صیحه میآید ـکه سبحان الله این فهم نادرست آنها بیان شدـ که اگر اینطور باشد خروج یمانی بعد از قیام امام مهدی (علیه السلام) خواهد بود و این قطعاً باطل است، و بار دیگر میگویند .. و بار دیگر ..
[#]- به کتاب نگرشی نو به روایت سمری از انتشارات انصار امام مهدی (علیه السلام) مراجعه کنید. در این کتاب مؤلف - که خداوند توفیقش دهد- بیان میدارد که این توقيع مرسل یا ضعيف السند است.
أقول: ومع ذلك فقد كتب الله الحق في مواضع من كتبهم شاءوا أم أبوا:
میگویم: و با این وجود باز هم خداوند حق را در جاهایی از نوشتههایشان ـچه بخواهند یا نخواهندـ نوشته است:
﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ﴾([يوسف:۲۱.])، كما أنهم أصرّوا على كتابة الباطل في مواضع أخرى، وأنقل لك هذه الأمثلة:
﴿و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمیدانند﴾([يوسف:۲۱.])، همانطور که آنها اصرار بر نوشتن باطل در جاهایی دیگر کردهاند. مثالهایی در این باب را برای شما نقل میکنم:
في كتاب (فقه علائم الظهور) للشيخ محمد السند الصادر من هذا المكتب التابع للسيد السيستاني، يقرّر الكاتب أنّ اليماني يدعو إلى التنصيب الإلهي، ولا يقبل غيره. وبينما سواه يقعون في حفرة الديمقراطية والانتخابات فيقول: (وبعبارة أخرى: إنّ الحسني والخراساني يتبنّى الإمامة بالتصدّي للأمور والإصلاح العلني، بينما يتبنّى اليماني إنّ الإمامة بالنص الإلهي على أثني عشر أخرهم المهدي (علیه السلام)) ([فقه علائم الظهور: ص۱۶، في بحثه عن اليماني والحسني.]).
در کتاب (فقه علایم ظهور) نوشتۀ شیخ محمد سند ـکه از دفتر وابسته به سید سیستانی منتشر شده استـ نویسنده اقرار میکند که یمانی دعوت به تنصیب الهی میکند و غیر از آن را نمیپذیرد، و این در حالی است که کسان دیگر غیر از او در چاه دموکراسی و انتخابات قرار گرفتهاند. میگوید: (و بهعبارت دیگر: حسنی و خراسانی امامت را با تصدی بر امور و اصلاح علنی بنا میکنند، در حالی که یمانی امامت را با نص الهی بر دوازده نفر، که آخرینشان مهدی (علیه السلام) است، بنا مینهد).
والآن، انظر بدقة لهذا القول واستقرئ الساحة اليوم بعد أن تبيّن لك من روايات أهل البيت (علیهم السلام) أنّ هذا الوقت هو وقت الظهور، فقد تكالبت الأمم على المسلمين، وعلى العراق بالخصوص، كتكالب الأكلة على قصعتها وقد دخلت الرايات (قوات الاحتلال) إلى بغداد ومن كل مكان وهي تخرّب يوم بعد يوم بالفتن وبالرايات التي جاءتها من كل مكان، وحصل في زمن الطاغية لعنه الله أنّ العراق يكاد لا يجبى له قفيز ولا درهم، ونقص الثمرات وقلة البركة، وأصبحت السنة كالشهر والشهر كالأسبوع والأسبوع كاليوم … و… و … كما أخبروا (علیهم السلام)([*]).
[*]- روى النعماني في الغيبة: (عن محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) أنه قال: إنّ قدام قيام القائم علامات بلوى من الله تعالى لعباده المؤمنين. قلت: وما هي ؟ قال: ذلك قول الله عز وجل: ﴿ولنبلونكم بشيء من الخوف والجوع ونقص من الأموال والأنفس والثمرات وبشر الصابرين﴾، قال: لنبلونكم يعني المؤمنين بشيء من الخوف ملك بني فلان في آخر سلطانهم، والجوع بغلاء أسعارهم، ونقص من الأموال فساد التجارات وقلة الفضل فيها، والأنفس قال: موت ذريع، والثمرات قلة ريع ما يزرع وقلة بركة الثمار، وبشر الصابرين عند ذلك بخروج القائم) غيبة النعماني: ص ۲۵۸.
وعن أبي سعيد الخدري، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: (رقى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (علیه السلام) منبر البصرة خطيباً فخطب خطبة بليغة، فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال: يا أهل العراقين الكوفة والبصرة أغنياءكم بالشام وفقراءكم بالبصرة. قال جابر: يا أمير المؤمنين ومتى يكون ذلك ؟ قال: إذا ظهر في أمة محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) في المشاجرة ستون خصلة ... إلى أن قال: إذا وقع الموت في الفقهاء والعلماء وعمرت الأشرار والسفهاء وضيعت أمة محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) الصلوات واتبعت الشهوات وقلت الأمانات وكثرت الخيانات وشربوا القهوات ولعبوا بالشامات وناموا عن العتمات وتفاكهوا بشتم الأباء والأمهات ورفعوا الأصوات في المساجد بالخصومات وجعلوها مجالس للتجارات وغشوا في البضاعات ولم يخشوا النقمات، وأكثروا من السيئات وأقلوا من الحسنات وعصوا رب السماوات وصار مطرهم قيظاً وولدهم غيظاً وقبلت القضاة الرشاء، وأدت الحقوق النساء وقل الحياء وبرح الخفاء وانكشف الغطاء، وأظلم الهواء واسود الأفق وخيفت الطرق واشتد البأس وأنفسد الناس وقربت الساعة وشنئت القناعة وكثرت الأشرار وقلت الأخيار وانقطعت الأسفار وظهرت الأسرار وكثر اللواط وجارت السلاطين واستحوذت الشياطين وضعف الدين وأكلوا مال اليتيم ونهروا المساكين وصارت المداهنة في القضاة والحروب في السلاطين والسفاهة في سائر الناس، وتكافى الرجال بالرجال والنساء بالنساء وزخرفوا الجدارات وعلوا على القصور وشهدوا بالزور وضاقت المكاسب وعزت المطالب واستصغروا العظائم وعلت الفروج على السروج فحينئذ تصير السنة كالشهر والشهركالأسبوع والأسبوع كاليوم واليوم كالساعة والساعة لا قيمة لها. قال: جابر قلت: ومتى يكون ذلك يا أمير المؤمنين ؟ قال: إذا عمرت الزوراء إلى أن قال فحينئذٍ يظهر في آخر الزمان أقوام وجوههم وجوه الآدميين وقلوبهم قلوب الشياطين سفاكون الدماء أمثال الذئاب الضواري إن تابعتهم عيبوك وإن غبت عنهم اغتابوك، والحليم فيهم غاوي والغاوي فيهم حليم والمؤمن فيهم مستضعف والفاسق فيهم شريف صبيهم عارم وشابهم شاطر وشيخهم منافق لا يوقر صغيرهم كبيرهم ولا يعود غنيهم فقيرهم والالتجاء إليهم خزي وطلب ما في أيديهم فقر والعز بهم ذل اخوان العلانية أعداء السريرة، فحينئذ يسلط الله عليهم أشرارهم ويدعو خيارهم فلا يستجاب لهم دعائهم فعند ذلك تأخذ السلاطين بالأقاويل والقضاة بالبراطيل والفقهاء بما يحكمون بالتأويل والصالحون يأكلون الدنيا بالدين ...) جامع أحاديث الشيعة: ج۱۳ ص۳۷۵. وقد تعرّض السيد أحمد الحسن (علیه السلام) إلى كثير من العلامات في كتاب العجل:ج۲ فراجع إن أردت المزيد.
اکنون با دقت این گفته را بنگر و عرصۀ امروز را ـپس از آنکه از روایات اهل بیت (علیهم السلام) برای شما روشن شد که این زمانه همان هنگامۀ ظهور استـ با دقت بررسی کن. امتها بر مسلمانان هجوم آوردهاند ـبه خصوص به عراقـ مثل هجوم آوردن شکمبارهها بر ظرف غذای خود، و پرچمها (نیروهای اشغالگر) در بغداد وارد شدهاند ـپرچمهایی از هر جاـ و بغداد روزبهروز با فتنهها و پرچمهایی که از هر جا به آنجا آمدهاند خرابتر میشود، و در زمان طغیانگر (صدام) ـخدا لعنتش کندـ وضعیت به گونهای شده بود که نزدیک بود عراق مشتی (محصول) و درهمی هم نداشته باشد، نقصان در ثمرات و کم شدن برکت، سال مثل ماه شد، ماه مثل هفته، هفته مثل روز ... و... و... همانطور که معصومین (علیهم السلام) خبر داد بودند.([*])
[*]- نعمانی در کتاب غیبت روایت کرده است: محمد بن مسلم از ابا عبد الله جعفر بن محمد (علیهما السلام) روایت کرده است: (پیش از قائم بلوایی از طرف خداوند برای بندگان مؤمن وجود دارد. عرض کردم: چه چیزی خواهد بود؟ ایشان با قرائت فرمود: ﴿و قطعا شما را با مقداری از ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و نفوس و محصولات می آزماییم، و شکیبایان را بشارت ده﴾ و سپس فرمود: لنبلونكم [ شما را میآزماییم] یعنی مؤمنان، بشيء من الخوف [با مقداری از ترس] یعنی پادشاهان بني فلان در انتهای سلطنتشان، و الجوع [گرسنگی] از گران شدن قیمتها، و نقص من الأموال [کاهشی در اموال] کم شدن اموال از کسادی و راکد بودن تجارت و کم شدن سود آن، و کاهش در الأنفس [نفوس] یعنی با مرگ ناگهانی، و کم شدن الثمرات [محصولات] با کم شدن عایدی زراعت و برکت در میوهها است و بشر الصابرين [شکیبایان را بشارت ده] را در آنهنگام با خروج قائم) (غیبت نعمانی: ص ۲۵۸).
از ابو سعید، از جابر بن عبدالله انصاری که گفت: (امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) از منبر بصره برای خطابه بالا رفت و خطبهء بليغی فرمود، خدا را ستایش و بر او ثنا کرد، سپس فرمود: ای اهل عراقی کوفه و بصره! ثروتمندان شما در شام و فقرای شما در بصره هستند. جابر گفت: ای امیر المؤمنین و این چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: وقتی در رفتار امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شصت خصلت ظاهر شود... تا آنجا که فرمود: زمانی که مرگ در فقها و علما واقع شود، و شروران و سفيهان عمر طولانی کنند، و امت محمد نمازها را تباه کنند و شهوات را پیروی کنند، امانتها کم شود، خیانتها بسیار شود، میها بنوشند، در شامات لهو و لعب کنند، پس از پاسی از شبها بخوابند، با سخنان رکیک بر پدر و مادر با هم شوخی کنند، صداها را در مساجد برای خصومت ها بالا ببرند و آن را مجالسی برای تجارات قرار دهند، در کالاها غش کنند (فریب دادن در معامله)، از نقمات و غضب الهی نهراسند، سیئات را زیاد و حسنات را کم کنند، پروردگار آسمانها را عصیان کنند، بارانشان تابستانی گردد، فرزندانشان خشمناک شوند، قاضيان رشوه بپذیرند، حقوق زنان به آنان داده شود، حیا کم شود، کار پنهان آشکار شود و پرده برداشته شود، هوا تاریک شود، افق سیاه شود و راهها ترسناک شوند، ناامیدی شدت یابد، مردم فاسد شوند، ساعت نزدیک شود، روپوش بیرون کشیده شود، اشرار بسیار و اخیار کم شوند، اسفار (کتابها) پارهپاره گردند، اسرار ظاهر شوند، لواط بسیار شود، سلطانها ستم کنند، شیاطین چیره شوند، دین ضعیف شود، مال يتيم را بخورند و مساکین را طرد و مایوس کنند، در قاضيان فریب دادن و در سلاطین جنگها و در سایر مردم سفاهت پدید آید، مردها به مردها و زنها به زنها کفایت کنند، دیوارها را آذین کنند، کاخها بالا ببرند، با زور شهادت دهند، کسب به تنگ آید، خواستهها نایاب شوند، بزرگان را کوچک شمارند، فروج (بدکاران) بر سروج (مرکبها) بالا روند. در این هنگام سال مثل ماه شود، ماه مثل هفته، هفته مثل روز، روز مثل ساعت و ساعت دیگر ارزشی نداشته باشد. جابر گفت و این چه موقع باشد یا امیر المؤمنين؟ فرمود: زمانی که زورا آباد شود، تا آنکه فرمود: در این وقت در آخر الزمان اقوامی پیدا میشوند که صورتشان صورت آدمیان است و قلبهایشان قلبهای شیاطین است. بسیار خونریز هستند. مانند گرگان گرسنه اگر آنها را پیروی کنی از تو عیب گیرند و اگر از آنها غایب شوی غیبتت کنند. بردبار از نظر آنها گمراه و گمراه از نظر آنها بردبار است. مؤمن در بین آنها مستضعف و فاسق در بینشان شریف است. بچههای آنها خودخواه و جوانانشان خبيث و پیران آنها منافقاند. کوچکهای آنها بزرگان خود را احترام نکنند. ثروتمندان خود به فقیران خود رجوع نکنند. پناه بردن به آنها رسوایی و ننگ است و درخواست آنچه که در دست آنها است فقر. عزت با آنها ذلت است. برادران علنی کردن هستند و دشمنان مخفی کاری. پس در این زمانه خداوند اشرارشان را بر آنها مسلط کند و نیکانشان دعا کنند و مستجاب نشود. پس در این وقت سلاطین به آرا و قاضیان به رشوه و فقها به آنچه از تأويلها حکم میکنند بر گیرند. صالحان دنیا را با دین میخورند...) جامع احادیث شیعه: ج۱ ص۳۷۵، سید احمد الحسن (علیه السلام) در کتاب گوساله جلد دوم، به بسیاری از این علامتها پرداختهاند که جهت کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به این کتاب مراجعه نمایید.
أقول: ماذا ترى في الساحة الكل يدعوا إلى تنصيب الناس، وحاكمية الناس بشكل أو بآخر. وفي إيران (خراسان) يتصدّى السيد الخامنئي للإصلاح العلني، وباعتبار أنّه الولي الفقيه (أي يتبنّى الإمامة بالتصدّي للأمور …)، وفي العراق السيد محمود الحسني كذلك والسيد السيستاني يدعو إلى الانتخابات و… و … والكل يدعوا إلى حاكمية الناس. فقط هذه الدعوة اليمانية المباركة هي الداعية إلى التنصيب الإلهي لا غير وأقول لا غير.
میگویم: در میدان همۀ کسانی که به تنصیب از سوی مردم دعوت میکنند چه دیده میشود؟ حاکمیت مردم به هر شکلی که باشد؟! در ایران (خراسان) سید خامنهای به اصلاح علنی میپردازد با این توجیه که او ولی فقیه است (یعنی امامت را برای پرداختن به امور، بنا مینهد ...)، و در عراق نیز سید محمود حسنی بههمینگونه است و سید سیستانی به انتخابات فرامیخواند و... و... و همه به حاکمیت مردم دعوت میکنند. تنها همین دعوت مبارک یمانی است که دعوت کننده به تنصیب الهی است نه هیچ کس دیگر؛ تأکید میکنم نه هیچ کس دیگر!
وأتحدّى أي شخص أن يأتي بمثال واحد غير ما موجود في هذه الدعوة اليمانية المباركة، وهو يدعو إلى التنصيب الإلهي بالنص والوصية من رسول الله محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، وهذه حجّة تامة على الكاتب إن كان متيقناً من كتابه ورأيه.
من همه را به تحدّی دعوت میکنم تا تنها یک مثال دیگر غیر از آنچه در این دعوت مبارک یمانی مطرح شده است بیاورد؛ دعوتی که به تنصیب الهی با نص و وصیت رسول خدا حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرامیخواند، و این حجتی است تام و تمام بر نویسنده اگر بر رأی و نظرش و آنچه نوشته است یقین داشته باشد.
ثم يستطرد الكاتب في التعليق على رواية اليماني، فيعلق على قول الإمام (علیه السلام) (وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه ، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم)، فيقول: (بعبارة أدق الرواية تدل على حرمة العمل المضاد لحركته لإفشالها، ففرق بين التعبير بالالتواء عليه والالتواء عنه ..) ([فقه علائم الظهور: ص۱۶، في بحثه عن اليماني والحسني.]).
سپس نویسنده در توضیح روایت یمانی چند سطری را بهنگارش میآورد و بر این سخن امام (علیه السلام) توضیح مینویسد: (و هنگامی که یمانی خروج کرد به سوی او برخیز زیرا پرچم او پرچم هدایت است، و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است؛ چرا که او دعوت به حق و دعوت به طریق مستقیم میکند)، و در ادامه میگوید: (به عبارت دقیقتر این روایت دلالت بر حرام بودن هر عملی که علیه حرکت او باشد ـتا او را تضعیف کندـ دارد، چرا که بین "سرپیچی علیه او” و "سرپیچی از او" تفاوت وجود دارد ..) ([فقه علائم ظهور: ص۱۶، در بحث یمانی و حسنی.]).
فالكاتب يريد أنه حتى وإن تبيّن للناس اليماني فالمحرّم هو الوقوف ضده لا الإعراض عنه وترك مناصرته، سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله.
بنابراین نویسنده میخواهد بگوید حتی اگر شخصیت یمانی برای مردم روشن شد، آنچه حرام است موضعگیری علیه او است نه فقط اعتراض بر او و ترک یاری دادن او؛ سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله!
مع أنّ في نهاية الرواية تعليل حرمة الالتواء؛ وهو بسبب أنه يدعو إلى الحق، فإذا كان الإعراض عنه وترك مناصرته جائزاً، فأقول: إذا كان هو الحق والداعي إلى الحق والحق واحد لا يتعدّد فماذا بعد الحق إلاّ الضلال، فأين يتاه بكم وأين تذهبون، وإن المعنى الأول المتبادر لكلمة الالتواء هو الاستدارة وإعطاءه ظهرك وإعراضك عنه، فكلمة (عن) تتضمنها نفس كلمة الالتواء، فالمراد بالرواية (ولا يحل لمسلم أن يلتوي عنه أو عليه).
با آنکه در انتهای این روایت علت حرمت سرپیچی آمده است ـو دلیل آن این است که او دعوت به حق میکندـ حال اگر رویگردانی از او و ترک گفتن یاریش جایز باشد، میگویم: حال که او حق و دعوتکننده به حق هست و حق هم یکتا است نه متعدد، پس از حق چه چیزی جز گمراهی وجود خواهد داشت؟! پس به کجا سرگردانتان میکنند و به کجا میروید؟ حال آنکه اولین معنایی که از عبارت "سرپیچی" برداشت میشود چرخش، پشت کردن و روی گرداندن از او است؛ بنابراین کلمۀ "از" مفهوم کلمۀ "سرپیچی" را دربردارد؛ پس منظور از این روایت میشود: (بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او روی برگرداند یا علیه او موضع بگیرد).