پرسش (1)اگر زمین خالی از حجّت باشد، اهلش را در خود فرو میبرد.
چرا طبق فرمایش معصومین (ع) اگر زمین از معصوم یا حجّت خدا بر اهل زمین خالی شود، اهلش را در خود فرو میگیرد؟
پاسخ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
روایات در این معنا بسیار آمده است؛ از جمله: ابو حمزه میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ حضرت فرمود: «اگر زمین بدون امام باشد، در خود فرو میریزد».(1)
از امام باقر(ع) روایت شده است که میفرماید: «اگر امام ساعتی از زمین برداشته شود، زمین اهلش را در خود میپیچد همانطور که دریا چنین میکند».(2)
چرا که حجت(ع) محل رسیدن فیض به زمین میباشد. پس به سبب وجود او در تمام آسمانها و مقامات قدسیِ بالایی، مَثَل او در این زمین مَثَل ناف نوزاد است که محل رسیدن غذا از مادر به نوزاد میباشد. مَثَل امام (ع) همانند بند ناف کشیده شده از آسمان به زمین است که فیض الهی را به زمین منتقل میکند: «به وسیلهی آنها روزی میخورید و به وسیلهی آنها باران بر شما میبارد».
او ریسمان استوار الهی و ستون نورِ نازل شده از آسمان بر زمین است. اگر او نباشد زمین اهلش را میبلعد؛ یعنی نور الهی به زمین نمیرسد و در نتیجه زمین متلاشی میشود و خود و اهلش به عدم بازمیگردند. از همینرو نمیتوان بزرگی و عظمت فضل حجت (ع) بر تمام خلایق را وصف نمود.
منابع:
1 - کافی: ج 1 ص 179 ح 10 کتاب حکمت.
2 - کافی: ج 1 ص 179 ح 12 کتاب حکمت
متشابهات ج 2
www.almahdyoon.co
پرسش (2) چرا میّت را در حالیکه بر سمت راست خوابیده است رو به قبله میکنند؟
چرا میّت را در حالیکه بر سمت راست خوابیده است رو به قبله میکنند ولی محتضر را در حالیکه بر پشت خوابیده و کف پاهایش رو به قبله است، متوجّه قبله میکنند؟
پاسخ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
محتضر، انسانی زنده است؛ یعنی روح او همچنان به جسمش اتصال دارد. محل اتصال روح در بدن سینه است. محتضر در حالیکه بر پشت خوابیده است رو به قبله میشود تا روح او متوجّه بالا و صورتش و صورت جسمش در برابر قبله باشد و به این ترتیب به استقبال خداوند سبحان و فرشتگان برود.
ولی جسم میّت، جسمی است که روح از آن جدا گشته است؛ بنابراین با صورت جسمانی او را متوجّه قبله میکنند، و بهترین شکل برای رو به قبله کردنِ صورت این است که بر پهلوی راست بخوابد و رو به قبله کند.
متشابهات ج 2
www.almahdyoon.co
پرسش (3) علت کفن کردن میّت و فایدهای آن.
علت کفن کردن میّت چیست و چه فایدهای دارد؟
پاسخ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
جسم میّت به جهت متصل بودن روح به آن پیش از مردنش، محترم است و از همینرو هنگام دفن کردن در حضور سایرین، عورت و جسمش پوشیده شود، همانطور که خود او نیز پیشتر در این دنیا به پوشانیدن عورت و بدنش اهتمام میورزید. در ضمن وقتی خداوند سبحان و متعال اراده فرماید تا میّت را برانگیزاند، کفن، لباس او میباشد و نیز با پوشاندن این لباس ـکه بهتر است از برترین انواع پارچه باشدـ امید میرود که روحش نیز در حال مرگش بهترین نوع لباس تقوا را بپوشد و این امید وجود دارد که خداوند بر او منّت نهد و پس از آنکه مؤمنان او را کفن پوشاندند، لباس تقوا به او بپوشاند. چنین معنایی از ائمه(ع) در داستان «جوان با داوود و ملک الموت»(1) آمده است که در آن، خداوند بر جوان رحم آورد و به جهت ترحم داوود(ع) بر آن جوان، بر عمرش افزود.
منابع:
1- از ابوجعفر(ع) روایت شده است که فرمود: «روزی داوود ـکه بر پیامبر ما و اهل بیتش و همچنین او سلام و صلوات بادـ نشسته بود و نزدش جوانی خوش سیما نشسته و ساکت بود. ناگاه ملک الموت به سویش آمد و به او سلام کرد و در آن جوان نیک نگریست. داوود(ع) گفت: آیا به این جوان مینگری؟ گفت: آری، به من دستور داده شده است تا هفت روز دیگر جان این جوان را در این مکان بگیرم. داوود دلش برای آن جوان به رحم آمد. گفت: ای جوان، آیا همسری داری؟ پاسخ داد: خیر و هنوز ازدواج نکردهام.
داوود گفت: برو پیش فلانی ـکه مردی عظیم القدر در بنی اسرائیل بودـ و به او بگو: داوود به تو فرمان میدهد دخترت را به عقد من درآوری، و همین امشب او را به همسری بگیر و هرچه مایحتاج نیاز داری نیز بگیر و با او باش و پس از هفت روز مرا در همین مکان ملاقات کن. جوان با نامهی داوود (ع) رفت و آن مرد دخترش را به همسری او درآورد و هفت روز با او بود.
سپس روز هشتم داوود را ملاقات نمود. داوود به او گفت: ای جوان، وضعیتی که در آن بودی را چگونه میبینی؟ پاسخ داد: هرگز در هیچ شادی و سُروری بزرگتر آنچه بودهام را تجربه نکرده بودم. داوود به او گفت: بنشین. نشست و داوود منتظر بود تا قبض روح شود. وقتی طول کشید، گفت: به منزل خود باز گرد و با همسرت باش و در روز هشتم در همین مکان مرا ملاقات کند.
جوان رفت و در روز هشتم بازگشت و او را ملاقات کرد و در حضورش نشست. سپس هفتهی دیگری هم سپری شد و دوباره بازگشت و نشست. ملک الموت به سوی داوود آمد. داوود (ع) به او گفت: مگر به من نگفتی به تو فرمان داده شده است تا ظرف یک هفته جان این جوان را بگیری؟ پاسخ داد: بله. داوود گفت: ولی هشت روز و هشت روز و هشت روز گذشته است! پاسخ داد: ای داوود! خداوند متعال با رحم کردن تو، رحم کرد و سی سال بر عمر او اضافه فرمود». بحار الانوار: ج 4 ص 111.
متشابهات ج 2
www.almahdyoon.co