جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامخداوند، منزّه و برتر از آن است که الوهیّت و ربوبیّت، کُنه و حقیقت او باشد، بلکه این دو، صفات خداوند سبحان و متعال به شمار میروند. او خدایی است که خلق برای تحصیل کمال و رفع نقص از صَفَحات وجودیِ خود، به او روی میآورند، و او پروردگاری است که بر خلقِ خود کمال افاضه میکند و نقص آنها را برطرف میسازد.
اما الوهیّت یا ربوبیّت، هرگز کُنه و حقیقت او نیست؛ بلکه خدای سبحان و متعال باکمال مطلق، بر خلقِ نیازمندِ خود، متجلی شده است؛ او همان اله مطلقی ـخداوند سبحان و متعالـ میباشد که برای رَفعِ نقص، آهنگ او میکنند. خداوند با ربوبیّت بر خلق نیازمند خود جلوهگر شد و بر نقص آنها کمال افاضه نمود تا او را بشناسند و عبادت کنند، زیرا عبادت بدون شناخت و معرفت، پوچ و بی معنی است چه برسد به این که حقیقتی در بر داشته باشد.
از آنجا که غایتِ معرفت، حقیقت «او» (هو) است یعنی شناخت عجز از رسیدن به معرفت حقیقت، لذا خدای سبحان با الوهیّت که همان کمال مطلق است، بر خلق متجلی شده است تا با نقص آنها رویارو گردد و این همان چیزی است که آنها را به پرستیدن او تشویق و ترغیب مینماید که نتیجهی آن کسب شناختی در این مرتبه است که آنها را به شناخت عجز و ناتوانی از معرفت در مرتبهی حقیقت، رهنمون میسازد.
الوهیّت، بینیازی و کمال در مقابل فقر، نیازمندان را به واله گشتن نسبت به او سوق میدهد تا او بر آنها کمال افاضه کند. به این ترتیب آنها او را به الوهیّت میشناسند در حالی که واله و سرگشتهی او میشوند؛ او را به ربوبیّت میشناسند و او کمال بر آنها افاضه مینماید. تمایز و تفاوت قایل نشدن بین الوهیّت و حقیقت، باعث شده است بسیاری از کسانی که ادعای علم و معرفت دارند، دچار خلط مبحث شوند؛ حال بماند که بسیاری از این افراد تقریباً تفاوتی بین الوهیّت و ربوبیّت قایل نیستند. امروزه نیز به روشنی هر چه تمام میبینیم، کسانی که بیش از هزار سال است که خود را علمای اسلام نامیدهاند، از تبیین و تفسیر این آیهی شریف، درماندهاند: «(آیا اینان منتظر هستند که خداوند با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟ حال آن که همهی امور به خداوند بازگردانیده میشود!)».
برخی از آنها، کلمهای را به آیه اضافه و آن را طبق رأی و هوای خود تحریف مینمایند، گویی خداوند سبحان از افزودن این کلمه ناتوان بوده است؛ خداوند بسیار بلند مرتبهتر است (تعالی الله علواً کبیراً)!برخی نیز «آمدن» (إتیان) را برای خدای سبحان، روا میشمارند؛ اینان، پراکندهگویانی هستند که گفتار خوب و بد را فرق نمینهد و مانند هیزمشکنی هستند که در سیاهی شب، نمیداند تبرش را به کجا میزند.اینها بین آتشِ دو آتش قرار دارند: این که بگویند خداوند، میآید و میرود و به این ترتیب او را تا حدّ جایگاه مخلوقی که محتاج مکان و «حِیز» (موقعیت) یا وسیلهی انتقال است، تنزّل دهند، یا این که با تحریف آیه و ادعای این که چیزی در اینجا حذف شده است، آمدن و رفتن را از او منتفی شمارند؛ به این ترتیب، اینها کلام خدا را از بعد از جایگاهش و از جایگاهش منحرف میکنند، بدون این که از باری تعالی، ترسی به خود راه دهند؛ چقدر جری و بیباکاند!
مسیحیها معتقدند، آن کسی که با ابرهای مذکور در تورات و انجیل میآید، همان عیسیg است؛ایشان معتقدند که عیسیg همان خداوند سبحان و متعال میباشد.
اینان، برای لاهوت مطلق، جسمی در این عالم جسمانی، متصور شده و به این ترتیب فقر و احتیاج و نیاز برای او قایل شده و الوهیّت مطلقش را نقض نمودهاند؛ خداوند بسیار بلندمرتبهتر از اینها است (تعالی الله علواً کبیراً)!
از این رو ضرورت اقتضا کرد که این کتاب به رشتهی تحریر درآید تا عقیدهی درست دربارهی لاهوت را که مورد رضایت خدای سبحان است، تبیین کند. از خداوند چشم امید دارم این کتاب را وسیلهای برای هدایت جمع زیادی از خلقش گرداند، پس از آن که کسانی که خود را عالِم میخوانند و از حقیقت بیاطلاعاند، آنها را به وادی گمراهی کشاندهاند.
از خداوند سبحان مسئلت مینمایم که در این کتاب، برای تمام کسانی که آن را مطالعه میکنند، خیر و برکت و زیادت در هدایت و کاستی در گمراهی قرار دهد و عُموم را به آن منفعت بخشد. کوشیدهام تا آنجا که پروردگارم مرا توانایی داده است، مطالب را به طور اختصار و در دسترس همگان قرار دهم، به گونهای که فهم آن بر کسی دشوار نیاید.
احمد الحسن