جوانان احمد الحسن

کتابخانه

استخلاف انسان کامل

استخلاف انسان کامل تحقیق ارائه شده به مؤسسهٔ آموزش عالی مطالعات دینی و زبان‌شناسی توسط دکتر عبدالعال...
228 صفحه

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: استخلاف انسان کامل

تاریخ انتشار: 2016م - 1437 ه ق

نام نویسندگان: شیخ عبدالعالی منصوری

معرفی:

خداوند عزوجل قرآن را بر برترين و كامل‌ترين مخلوقات نازل كرد؛ رسالتى عام و فراگير، و مهيمن و مسلط بر تمامى اديان گذشته. به‌غير از محمد-جانشين واقعى خداوند- هيچ‌كس ديگرى نتوانست قرآن را حمل كند، و يگانه سينه مبارك ايشان، تنها جايى بود كه قرآن را در خود جاى داد؛ قرآنى كه تمامى كتاب‌هاى آسمانى را در خود داشت، و مسلط و مهيمن بر آن‌ها بود.

قرآن، قانون اساسى اسلام حنيف است؛ قانون اساسی رسالت اسلامى محمدى خاتم، كه مخلوقات را همراهى مى‌كند تا خداوند زمين و هرآنچه را در آن است به ارث ببرد؛ زيرا قرآن رسالتى است كه قابليت استمرار و جاودانگى را در خود دارد، و متكفل همه شئون زندگى است؛ پس همه اشكالات را علاج، و همه روابط رو به گسترش را سامان مى‌بخشد.

البته در اين رسالت ‌به‌رغم استوارى و عصمتش و پاسخ‌گويى به همه نيازها‌ پياده‌كننده الهى آن [يعنى خليفه خدا] از آن دور نگه داشته شده و به او اجازه ايفاى نقش الهى‌اش داده نشده است. اين مسئله اشكالاتى را به‌دنبال داشته كه به‌تبَع آن عده بسيارى گمان مى‌كنند اين يك نقص قانونى بوده است؛ در نتيجه با اين ادعا كه دين از پاسخ‌گويى به نيازهاى زندگى و ديگر مسائل ناتوان است به دين الهى اشكال وارد مى‌كنند!

به اين ترتيب عقل‌ها و اوهام شروع به نظريه‌پردازى در دين الهى كردند، و در نتيجه فتنه‌ها شكل گرفت و مذاهب بسيار شدند، كه در نهايت منجر شد به اينكه [حتى] بسيارى از كسانى كه در پژوهش‌هاى دينى جهد و تلاش فراوان به خرج داده‌اند حقيقت را از دست بدهند، چه برسد به ديگر مردم!

از جمله موضوعات داراى اهميت بسيار كه اشتباهات فراوانى درباره‌اش صورت گرفته، موضوع خلافت الهى است. مى‌بينيم در اين زمينه اختلافات بسيار شديدى ميان مسلمانان وجود دارد؛ به‌رغم اينكه آنان از بسيارى از حقايق ثابت‌شده درباره خليفه الهى اطلاع و آگاهى ندارند؛ همان گونه كه پژوهشگر ميراث اسلامى، ميان متون و نظراتى كه پيروان همان متون بنا كرده‌اند اختلاف روشنى مشاهده مى‌كنند؛ آرا و نظراتى كه مولود متون دينى نبوده‌اند؛ بلكه اجتهادها و گمانه‌زنى‌هايى با متونى تركيب شده‌اند كه محصول متون نبوده، و حتى زاييده اوهام و گمان‌ها بوده‌اند، و مشاهده مى‌كنيم عده بسيارى از استدلال بر اساس متون دينى گذر كرده، به دلايل عقلى روى آورده‌اند، و در نتيجه پيوسته بر زبانشان چنين جملات را جارى مى‌كنند: «مى‌شود و نمى‌شود؛ ممكن است و ممكن نيست» و از اين قبيل جملات.

حقيقت اين است كه ‌‌و اين را با كمال انصاف مى‌گويم‌ دين الهى را حتى كسانى كه ادعاى نمايندگى‌اش را دارند نفهميده‌اند چه برسد به ديگران؛ در نتيجه ‌در اثر جهل و نادانى و افراط و تفريط‌ حقيقت گم شد، و معارف دينى در معرض دگرگونى و تحريفات بسيار بزرگى قرار گرفت؛ به اين ترتيب معادله ميان عقل و وحى شكل گرفت! و در نتيجه از نظر بسيارى از آنان، مصالح عقلى پيروز، و وحى و تعاليم آن ترك شد؛ و حقيقت مورد ظلم و ستم قرار گرفت.

پس بسيارى از مردم با ملغى‌دانستن هرگونه تفاوت ميان خليفه خدا و مردم ديگر، و مساوى دانستن او با بقيه مردم در همه‌چيز، حق خلفاى خدا را ضايع كردند و از بُعد معنوى (روحانى) كه خليفه خدا با اخلاص و جهاد با نفس، و مهار شهوات آن را احيا كرده است غافل شدند؛ و اين در حالى است كه بسيارى از آنان، بُعد روحى خود را كه فطرتشان بر آن استوار بوده است به قتل رسانده‌اند!

تمامى اين‌ها منجر شد به اينكه خداوند عزوجل به دورى از عدالت متهم گرديد ‌خداوند بسى برتر و والاتر از چنين نسبت‌هايى است‌ چراكه او پيامبران و اوصيا را برگزيد و آنان را عصمت بخشيد و ديگر مردم را رها كرد؛ و به‌دنبال آن، به انبيا و اوصيا پاداش مى‌دهد و ديگر مردمى را كه معصوم از گناه نبوده‌اند حسابرسى و مجازات خواهد نمود!

در نقطه مقابل كسانى كه حق خليفه الهى را ضايع كردند و او را از هر نظر با ديگران مساوى دانسته‌اند، عده ديگرى را مى‌يابيم كه صفاتى را كه معصوم را از محدوده بشر بودن خارج مى‌كند به او نسبت مى‌دهند و او را با اوصافى توصيف مى‌كنند كه ممكن نيست يك بشر ‌به‌دليل بشر بودنش‌ آن‌ها را دارا باشد؛ مثل عدم فراموشى به‌صورت مطلق، با وجود اينكه اين صفت لاهوت مطلق خداوند سبحان است! به اين ترتيب ‌در نتيجه نادانى و بى‌اطلاعى از محتواى متون دينى و دنباله‌روى از ظنيات و اوهام‌ «حقيقت» گم شد!

و بنده كسى را نيافتم كه تشنگى انسان جست‌وجوگر با انصاف را كه مدت‌هاى طولانى براى رسيدن به معرفت حقيقى به همه جا سرك كشيده است فرو بنشاند؛ تا اينكه خداوند عزوجل به‌وسيله قائم موعود و وارث علم پدرانش - ‌كه سروران تمامى خلايق هستند - سيد احمدالحسن ع بر امت تفضل فرمود، و گمشده خود را در آنچه دستان مبارك ايشان درباره خلفاى خداوند سبحان نوشته است يافتم؛ در نتيجه اين پژوهش شكل گرفت تا بخشى از سؤالات فراوان منصفانى را كه عاشق حقيقت هستند درباره خلفاى الهى، و نيز درباره آل‌محمد ص و مقامات و فضايل ايشان پاسخ دهد.

چرا خلافت (جانشينى)؟ و چرا اين خليفه يك انسان است؟

آيا اين خليفه از جانب خداى متعال تعيين مى‌شود؟ يا از سوى مردم؟ و آيا پس از رحلت پيامبران، شورا و انتخابات جاى تنصيب الهى را مى‌گيرند؟ و آيا پس از رحلت انبيا، امتحان و برگزيدن پايان مى‌پذيرد؟

چرا خلفاى خداوند عنوان‌هاى مختلفى مثل انبيا، رسولان، و ائمه داشته‌اند؟

چگونه فرشتگان براى خليفه الهى سجده كردند؟ و آيا سجده براى غير خدا جايز است؟

آيا وظيفه خليفه خدا فقط به بُعد سياسى و ادارى در اين عالم مادى خلاصه مى‌شود؟ يا فراتر از آن است؟

و پرسش‌هاى فراوان ديگرى از اين دست كه بسيارى از مدعيان علم نتوانسته‌اند به آن‌ها پاسخ دهند.

اين پژوهش به انجام رسيد تا به اين پرسش‌ها ‌و نيز پرسش‌هايى ديگر‌ با استناد به منبعى كه مورد رضايت خداوند متعال است پاسخ صحيح بدهد؛ يعنى با تكيه بر كتاب خدا و عترت هدايتگر؛ و در بيان گوشه‌اى از عقيده حق در راستاى متون دينى درباره خلفاى خداوند سبحان و ضرورت وجود ايشان و امتداد وجود نورانى آنان در جهان خلقت سهمى داشته باشد، و خليفه حقيقى خدا كه هدف خلقت است را معرفى نمايد؛ يعنى محمد بن عبدالله (خداى در خلق)، و شأن و منزلت اهل بيتش ص را ‌كه نه هيچ پيامبرى مرسلى و نه هيچ فرشته مقربى به آن نرسيده است‌ بيان كند.

به‌علاوه اين پژوهش به خواننده كمك مى‌كند تا بسيارى از متون دينى را كه به‌طور كلى درباره مقامات خلفاى خداوند و منزلت ايشان، و به‌طور خاص درباره درجه محمد و آل‌محمد (ص) هستند درك كند.

اين معنايى است كه همواره بر بسيارى از مدعيان علم پوشيده مانده است؛ ازاين‌رو آنان را مى‌بينم كه به‌سبب در اختيار نداشتن قواعد الهى، و نيز عدم احاطه به علوم آسمانى، در تفسير آيات و روايات و احاديث گرفتار خطاهاى بسيارى شده‌اند، و در نتيجه قرآن را ‌كه بزرگ‌ترين و مقدس‌ترين كتاب است‌ از بُعد معنوى‌اش دور ساختند، و به آنجا رساندند كه فقط آن را ناظر به ماديات و دنيا كردند؛ همان دنيايى كه به‌خاطر پستى و فرومايگى‌اش خداوند هرگز به آن نظر نفرموده است!

درختى كه از طور سينا خارج مى‌شود از نظر آنان همان درخت زيتون است، بدون اينكه توجه داشته باشند به اينكه آيه مى‌فرمايد «[اين درخت] روغن به بار مى‌آورد»! آيا درختى حقيقى هست كه روغن به بار آورد؟! سپس مفسر ادامه مى‌دهد و درباره فوايد روغن زيتون سطرها قلم‌فرسايى مى‌كند، و عبارت «صِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ: خورشى براى خورندگان» را به‌معناى «سوپ» يا «خورش متعارف»، و «الْتِّينِ: انجير» را به همان معناى مادى‌اش تفسير مى‌كند!

و به اين ترتيب قرآن يك كتاب زمينى مى‌شود كه از آسمان جدا و دور افتاده، و فقط ناظر به بدن انسان است، بدون توجه به بُعد معنوى او كه تمثيلگر «حقيقت انسان» است! در نتيجه حتى به‌اندازه تأليفاتى كه درباره روان‌شناسى سخن مى‌گويند و تحليل‌هاى روان‌شناسان كه به بُعد روانى و نفسانى انسان توجه دارند درباره قرآن انصاف به خرج نداده‌اند.

بنده نمى‌دانم چطور مى‌شود آنچه را گفته شد باور كنيم وقتى كلام خداوند متعال را مى‌خوانيم كه مى‌فرمايد: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَه اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ (اگر اين قرآن را بر كوهى نازل كنيم مى‌بينى از ترس خدا فروتن و متلاشى مى‌شود؛ و اين مثال‌ها را براى مردم مى‌زنيم تا شايد بينديشند).

آيا وقتى سخن از انجير و زيتون و ديگر ميوه‌هاى شناخته‌شده به ميان مى‌آيد كوه متلاشى مى‌شود؟!

وقتى قرآن مجهول بماند خليفه خدا نيز‌كه قرآن ناطق و بيانگر آن و واسطه ميان حق و خلق است‌ مجهول خواهد ماند.

و بنده كار چندانى در توانم نيست جز اينكه مراتب تشكر و سپاس خود را تقديم آقا و مولايم سيد احمدالحسن ع نمايم؛ زيرا بنده در اين پژوهش به آنچه دست مبارك ايشان نوشته است تكيه كردم؛ پس سپاس‌هاى زيبا و فضيلت‌هاى فراوان سزاوار ايشان باد.

بنده اين پژوهش را به پنج فصل و يك فصل پايانى تقسيم كرده‌ام:

فصل اول: در اين فصل به مهم‌ترين مطالبى كه درباره موضوع خلافت در ميان اهل سنت نوشته شده است پرداختم؛ همچنين به نظرياتى كه بعضى از آنان براى نظام حاكميت اسلامى ترسيم مى‌كنند-‌مانند تئوكراسى و دموكراسى-و آن‌ها را به بوته نقد كشيدم؛ علاوه بر اين به خلط ميان مفهوم خلافت و امامت، و اينكه قوام خلافت [الهى] وابسته به حاكميت دنيوى نيست پرداختم، و همين طور ديگر نظرياتى كه اهل‌سنت درباره خلافت و خليفه مطرح مى‌كنند، تا خواننده بتواند تصوير آنان را از خليفه الهى با مقام خليفه حقيقى خداوند (كه در پايان اين پژوهش به آن رسيده‌ايم) مقايسه كند.

فصل دوم: اين فصل را به مهم‌ترين عقيده آنان درباره طريقه «استخلاف: گماردن جانشين الهى» اختصاص داده‌ام؛ يعنى اينكه مى‌گويند «استخلاف» از طريق شورا انجام مى‌شود؛ و سپس در سطح نظرى و عملى به نقد آن پرداختم و نيز به تاريخ آغاز آن، و اينكه اين روش، مدت‌ها پس از خلافت ابوبكر و عمر به وجود آمده است، و عمر بن خطاب آن را فقط به‌قصد دوركردن جانشين مشروع پيامبر ص يعنى امام على بن ابى‌طالب ع پايه‌ريزى كرده است.

فصل سوم: در اين فصل به آنچه در قرآن كريم درباره استخلاف و گماردن خليفه [الهى] و مستمر بودن آن (استمرار خليفه الهى) به‌مقتضاى حكمت خداوند و نيازمندى بشريت به خليفه الهى پرداخته‌ام؛ همچنين به ويژگى‌هاى شاخص و متمايزكننده خليفه الهى كه بايد در وى فراهم باشد پرداخته‌ام، و اينكه اين خصوصيات و صفات را در اشخاصى كه پس از پيامبر، نام «خلفا» بر خود نهاده‌اند يافت نمى‌شود؛ البته با پرهيز از زياده‌گويى و طولانى كردن بحث در اين خصوص با توجه به اينكه خواننده [در ادامه اين پژوهش] درخواهد يافت «خلافت» عهدى است الهى و انسان هيچ نقشى در آن ندارد.

فصل چهارم: در اين فصل به «حجت» يا «خليفه» و وجود نورانى وى قبل از خلقت همه جهان پرداخته‌ام، و اينكه خلقت با خليفه الهى يعنى با عقل اول يا مخلوق اول آغاز شد، و او خليفه كامل خدا «محمد بن عبدالله مكى تهامی يمانى ع» است؛ كسى كه «ارسال» به او ختم شد، و ارسال از طرف او آغاز شد؛ همچنین به موضع‌گیری بعضی از اهل‌سنت درباره روایاتی که مخلوق اول را بیان می‌کنند و اختلاف این روایات و چگونگی جمع بین آن‌ها پرداختم، و نیز خالی‌نشدن زمین از حجت خدا را توضیح داده‌ام.

فصل پنجم: در این فصل به خلیفه کامل خدا پرداخته‌ام؛ کسی که خداوند عزوجل خلق را برای رسیدن به او آفرید؛ زیرا او تنها کسی بود که به معرفت حقیقی رسید؛ تا جایی که ذات الهی در کامل‌ترین تصویری که قابل آمیخته‌شدن با مخلوق باشد، در او متجلی شد، و او به «الله فی الخلق: خدای در خلق» یا «لاهوت فی الخلق: تجلی لاهوت در میان خلق» تبدیل شد که حکایت‌کننده لاهوت مطلق است. پس او خلیفه و جانشین حقیقی خداست، و همه خلفای الهی قبل از ایشان(ص) تصویری از این خلیفه کامل خداوند(ص) را به نمایش می‌گذارند؛ و اینکه، ایشان، همان روح خداست که وقتی در جسد آدم(ع) دمیده شد خداوند برای فرشتگان و ابلیس سجده را واجب فرمود، و همه خلفای الهی به‌اندازه‌ای که گویای کمالی باشند که محمد(ص) حکایت‌کننده‌اش بوده است تصویری از محمد(ص) هستند، هرکدام از آنان (که درود خدا بر ایشان باد) برحسب مقام و منزلت خودش. به همین دلیل اهل‌بیت آن حضرت(ع) پس از او، سروران خلق هستند؛ چون در میان خلفای خدای سبحان، نزدیک‌ترین تصویر را از محمد(ص) به نمایش گذاشته‌اند.

همچنین به بررسی مقام محمد(ص) که هیچ‌کسی -نه قبل از او و نه پس از او- به آن نرسیده است پرداختم؛ یعنی مقام «فتح مبین»؛ که با آن دیگر برای محمد(ص) هیچ شخصیتی باقی نمی‌ماند؛ و هنگام فنای ایشان، انسان کامل علی بن ابی‌طالب(ع) جانشین بر حق ایشان است که نزدیک‌ترین تصویر را از محمد(ص) ترسیم می‌نماید.

فصل پایانی: در این فصل آنچه را در فصل‌های گذشته بیان شده با عباراتی موجز و مختصر، خلاصه کرده‌ام.

کلمات کلیدی: خلافت، امامت، انسان کامل، زبان شناسی، مطالعات دینی

سر فصل ها

فهرست موضوعات کتاب استخلاف انسان کامل

مقالات مشابه

مقالاتی که شاید با این مقاله مرتبط باشند

جوانان احمد الحسن 2025